Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 138 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
unhealthy
U
غیر سالم بیمار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
levy in mess
U
نام نویسی از مردمان سالم برای جنگ بسیج مردمان سالم به طور اجباری
Sound mind in a sound body.
<proverb>
U
عقل سالم در بدن سالم.
patients
U
بیمار
patient
U
بیمار
sick
U
بیمار
sicklier
U
بیمار
sickliest
U
بیمار
ill
U
بیمار
sickest
U
بیمار
woozier
U
بیمار
wooziest
U
بیمار
woozy
U
بیمار
bedfast
U
بیمار
sickly
U
بیمار
pulmonic
U
بیمار
ills
U
بیمار
bedridden
U
بیمار
bedrid
U
بیمار
ill-
U
بیمار
homesick
U
بیمار وطن
out-patient
U
بیمار سرپائی
out-patients
U
بیمار سرپائی
maniac
U
بیمار مانیایی
maniacs
U
بیمار مانیایی
dangeously sick
U
سخت بیمار
look for
U
بیمار بودن
inpatient
U
بیمار بستری
languideyes
U
چشمان بیمار
patient
U
بیمار مریض
love sick
U
بیمار عشق
sick of love
U
بیمار عشق
sick nurse
U
پرستار بیمار
sick industry
U
صنعت بیمار
psychopath
U
بیمار روانی
psychopaths
U
بیمار روانی
psyho
U
بیمار روانی
podagric
U
بیمار نقرس
patients
U
بیمار مریض
sickrooms
U
اتاق بیمار
sickroom
U
اتاق بیمار
outpatient
U
بیمار سرپایی
psychotic
U
بیمار روانی
safes
U
سالم
safest
U
سالم
out of the wood
U
سالم
soundable
U
سالم
pert
U
سالم
healthful
U
سالم
in a good state of health
U
سالم
safer
U
سالم
sounds
U
سالم
whole
U
سالم
intact
U
سالم
sound
U
سالم
salubrious
U
سالم
valid
U
سالم
well
U
سالم
sounded
U
سالم
healthy
U
سالم
healthiest
U
سالم
healthier
U
سالم
sicker
U
سالم
soundest
U
سالم
scot free
U
سالم
lucid
U
سالم
hale
U
سالم
safe
U
سالم
wells
U
سالم
scot-free
U
سالم
languish
U
بیمار عشق شدن
outpatient
U
بیمار سرپایی بیمارستان
happy go lucky
U
اسان گذران بیمار
bedpans
U
لگن بیمار بستری
languishing
U
بیمار عشق شدن
you will become sick
U
شما بیمار میشوید
bedpan
U
لگن بیمار بستری
languished
U
بیمار عشق شدن
languishes
U
بیمار عشق شدن
in-patient
U
بیمار بستریدر بیمارستان
in-patients
U
بیمار بستریدر بیمارستان
carer
U
مراقبو تیماردار بیمار
with a whole skin
U
پی گزند سالم
syntropy
U
پیوند سالم
wholesomeness
U
سالم و بی خطر
health foods
U
غذای سالم
health food
U
غذای سالم
sound money
U
پول سالم
A healthy recreation . Good clean fun.
U
تفریحات سالم
healthily
U
بطور سالم
clear timber
U
چوب سالم
halely
U
بطور سالم
Is everything all right?
U
سالم هستی؟
intact
U
سالم کامل
salutary
U
سالم ومغذی
sanest
U
سالم معقول
saner
U
سالم معقول
sane
U
سالم معقول
wholesome
U
سالم و بی خطر
ablebodied
<adj.>
U
سالم و تندرست
unclean
U
غیر سالم
All right?
U
سالم هستی؟
rehabilitant
U
بیمار یا معلول درحال نوتوانی
strecher
U
تخت روان حمل بیمار
The patient went off in a faint
U
بیمار غش کرد ( از حال رفت )
soundly
U
بطور صحیح و سالم
bonnily
U
بطور سالم وخوشحال
survived
<past-p.>
U
جان سالم به در بردن
compos mentis
U
دارای عقل سالم
peart
U
سالم وبا روح
wholesore
U
گوارا سالم سودمند
incorrupt
U
سالم کردن درستکارکردن
to ride out
U
سالم بیرون رفتن از
wooden bomb
U
بمب سالم و بادوام
wooden round
U
گلوله سالم و بادوام
unsullied
U
مسموم نشده-سالم
In good condition (health).
U
سالم وبی عیب
Good wholesome food .
U
غذای سالم وکامل
The patients hrart stopped beating.
U
قلب بیمار از کار افتاد ( ایستاد )
packing sheet
U
حوله ترکه بتن بیمار بپیچند
to overdose a patient
U
داروی زیادی به بیمار دادن یاخوراندن
embonpoint
U
دارای مزاج سالم و خوب
well-balanced
U
سالم سلیم موزون باقرینه
well balanced
U
سالم سلیم موزون باقرینه
To be sound in wind and limb.
U
جسما" سالم وقوی بودن
It remained intact.
U
سالم ودست نخورده باقی مانده
duration
U
مدت زمانی که چیزی سالم می ماند
sound
[arguments, data, figures]
<adj.>
U
درست
[بی عیب ]
[سالم ]
[استدلال . داده ها . اعداد]
you do not seem well
U
گویا حالتان خوش نیست سالم بنظر نمیایید
return to base
U
بازگشت هواپیما به پایگاه به طور سالم هواپیمای بازگشتی
Smoking makes you ill and it is also expensive.
U
سیگار کشیدن شما را بیمار می کند و این همچنین گران است.
demands of providing healthy living and working conditions
U
خواسته هایی از فراهم نمودن شرایط زندگی و کار سالم
eliza
U
برنامهای که مباحثه یک بیمار را بایک متخصص بیماریهای دماغی شبیه سازی میکند
homeopathy
U
معالجه امراض بوسیله تجویزدارویی که دراشخاص سالم علائم ان مرض را بوجوداورد
An apple a day keeps the doctor away.
<proverb>
U
با خوردن یک سیب هر روز نیازی به دکتر نیست.
[چونکه آدم دیگر بیمار نمی شود]
Sophrosyne
U
وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
usura maritima
U
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
xmodem
U
یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com