Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
unarguable
U
غیرقابلبحثمعلوم مشخص
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
algorithm
U
قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
algorithms
U
قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
cells
U
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
cell
U
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
quartz clock
U
بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
descriptor
U
کدی که مشخص کننده نام فایل یا نام برنامه یا کد رمز به فایل را مشخص میکند
locating
U
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locate
U
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locates
U
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
located
U
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
marked
U
مشخص
signate
U
مشخص
kenspeckle
U
مشخص
pronounced
U
مشخص
specific
U
مشخص
distinct
U
مشخص
indistinctive
U
نا مشخص
highlights
U
مشخص
named
U
مشخص
specifics
U
مشخص
physiognomonic
U
مشخص
distinguished
U
مشخص
distinctive
U
مشخص
highlighted
U
مشخص
highlight
U
مشخص
specific code
U
کد مشخص
named vessel
U
کشتی مشخص
discriminant
U
مشخص کننده
ditinct
U
روشن مشخص
individuate
U
مشخص کردن
diacritical current
U
جریان مشخص
named place of destination
U
مقصد مشخص
specifies
U
مشخص کردن
specify
U
مشخص کردن
specifying
U
مشخص کردن
lay down
U
مشخص کردن
nonsignificant
U
غیر مشخص
clean cut
U
مشخص واضح
clean-cut
U
مشخص واضح
delineating
U
مشخص کردن
define
U
مشخص کردن
defined
U
مشخص کردن
defining
U
مشخص کردن
denote
U
مشخص کردن
distinctive
U
فرق مشخص
distinguishing
U
مشخص اختصاصی
specified
U
مشخص شده
denoted
U
مشخص کردن
definitions
U
مشخص کردن
denotes
U
مشخص کردن
delineates
U
مشخص کردن
delineated
U
مشخص کردن
cleaners
U
مشخص واضح
assignable
U
معین مشخص
earmarking
U
مشخص کردن
signal
U
اشکار مشخص
signaled
U
اشکار مشخص
signalled
U
اشکار مشخص
delineate
U
مشخص کردن
indicating
U
مشخص کننده
identified
U
مشخص کردن
identifies
U
مشخص کردن
identifying
U
مشخص کردن
definition
U
مشخص کردن
distinctly
U
بطور مشخص
registered port
U
بندر مشخص
defines
U
مشخص کردن
target
U
هدف مشخص
targetting
U
هدف مشخص
targets
U
هدف مشخص
identify
U
مشخص کردن
targetted
U
هدف مشخص
targeted
U
هدف مشخص
type genus
U
نوع مشخص
markers
U
مشخص کننده
targeting
U
هدف مشخص
to create an image for oneself as somebody
U
مشخص کردن
pathognomomical
U
مشخص مرض
pathognomic
U
مشخص مرض
marker
U
مشخص کننده
criss-crosses
U
با ضربدر مشخص کردن
criss-crossed
U
با ضربدر مشخص کردن
at the specified tenor
U
بر حسب مفاد مشخص
typified
U
بانمونه مشخص کردن
typifies
U
بانمونه مشخص کردن
antiseptic
U
تمیز و پاکیزه مشخص
nodous
U
دارای برامدگیهای مشخص
facies
U
عبارت مشخص یک طبقه
overflow indicator
U
مشخص کننده سرریزی
typifying
U
بانمونه مشخص کردن
check indicator
U
مشخص کننده مقابله
call one's shot
U
مشخص کردن هدف
typify
U
بانمونه مشخص کردن
nodose
U
دارای برامدگیهای مشخص
frequency designation
U
مشخص کردن فرکانس
structureless
U
بدون ساختمان مشخص
criss-cross
U
با ضربدر مشخص کردن
indication lamp
U
لامپ مشخص کننده
messages
U
حجم اطلاع مشخص
criss-crossing
U
با ضربدر مشخص کردن
named place of delivery at frontier
U
تحویل در مرز مشخص
named port of destination
U
بندر مقصد مشخص
mean
U
مشخص کردن چیزی
named point of destination
U
نقطه مشخص در مقصد
antiseptics
U
تمیز و پاکیزه مشخص
shaded relief
U
عوارض مشخص یا بسیارناهموار
message
U
حجم اطلاع مشخص
meaner
U
مشخص کردن چیزی
meanest
U
مشخص کردن چیزی
One must draw the line somewhere.
<proverb>
U
هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
shuttle
U
وسیله نقلیه با مسیر مشخص
shuttled
U
وسیله نقلیه با مسیر مشخص
shuttles
U
وسیله نقلیه با مسیر مشخص
margin
U
مشخص کردن اندازه و حاشیه
blocky
U
پرشده یا مشخص با قطعات مختلف
margins
U
مشخص کردن اندازه و حاشیه
costing
U
مشخص کردن هزینه عملیات
highlighting
U
روشن ساختن مشخص کردن
amorphous
U
دارای ساختمان غیر مشخص
temporarily
U
برای زمان مشخص یا نه همیشه
named departure point
U
نقطه مشخص برای حرکت
badges
U
امضاء و علامت برجسته و مشخص
badge
U
امضاء و علامت برجسته و مشخص
named port of shipment
U
بندر مشخص برای حمل
known target
U
هدف شناخته شده یا مشخص
to be clear to somebody
U
برای کسی مشخص بودن
point of aim
U
نقطه هدفگیری در مسافتهاتی مشخص
My departure time is not determined yet .
U
وقت حرکت من هنوز مشخص نیست.
user
U
انجمن یا کلوپ کاربران یا کامپیوتر مشخص
users
U
انجمن یا کلوپ کاربران یا کامپیوتر مشخص
Well, duh!
[American English]
U
نه ! جدی می گی؟
[این که کاملا مشخص است]
alerted
U
وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
settling days
U
روزهای مشخص تصفیه حسابها در بورس
alert
U
وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
rate
U
تعداد خطاهایی که در یک زمان مشخص رخ میدهد
rates
U
تعداد خطاهایی که در یک زمان مشخص رخ میدهد
circle of influence
U
دایرهای که حد منطقه تاثیررا مشخص میکند
scheduled plane
U
هواپیمای مسافربری
[با زمان پرواز مشخص]
entry
U
مقدار اطلاعات درون یک سلول مشخص
structure
U
ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
structures
U
ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
scheduled service plane
U
هواپیمای مسافربری
[با زمان پرواز مشخص]
structuring
U
ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
special
U
سیستم برنامههای کاربردی مشخص و محدود
irishism
U
عبارت یا اصطلاح یا رسوم مشخص ایرلندی
insignia
U
علائم ونشانهای مشخص کننده هرچیزی
insigne
U
علائم ونشانهای مشخص کننده هرچیزی
symbolic
U
آدرسی که با نشانه یا نام مشخص شود
neither fish nor fowl
<idiom>
U
چیزی که به گروه مشخص تعلق ندارد
serve one's purpose
<idiom>
U
مفیدبودن شخص برای کاری مشخص
To be conspicuous.
U
انگشت نما بودن ( مشخص یا سر شناس )
operator
U
انتساب بیشتر از یک تابع به عملگرا مشخص .
determiners
U
مشخص کننده ضمیر یا صفت اشاره
symbolically
U
آدرسی که با نشانه یا نام مشخص شود
operators
U
انتساب بیشتر از یک تابع به عملگرا مشخص .
internal
U
نمایش حروف در یک سیستم عامل مشخص
dorsiventral
U
دارای قسمت پشتی وشکمی مشخص
determiner
U
مشخص کننده ضمیر یا صفت اشاره
lanes
U
مسیر که باخط کشی مشخص میشود
intensity of rain fall
U
شدت بارندگی که بامیلیمتردرساعت مشخص میشود
logic
U
ولتاژ نمایش وضعیت منط قی مشخص .
channel
U
ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
channeled
U
ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
channeling
U
ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
key
کلیدی که ورودیهای یک رکورد را مشخص میکند
channelled
U
ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
alerts
U
وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
channels
U
ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
lane
U
مسیر که باخط کشی مشخص میشود
quality
U
استاندارد متن چاپ شده از یک چاپگر مشخص
qualities
U
استاندارد متن چاپ شده از یک چاپگر مشخص
column
U
خط عمودی که محل و پهنای ستون را مشخص میکند
failures
U
تعداد مشخص خطا در یک دوره زمان معین
failure
U
تعداد مشخص خطا در یک دوره زمان معین
columns
U
خط عمودی که محل و پهنای ستون را مشخص میکند
software
U
که امکان اجرای کار مشخص را فراهم میکند
thread count
U
[تعداد رشته نخ تار یا پود در یک طول مشخص]
language
U
قالب و فرمت دستورات و داده ها در یک زبان مشخص
languages
U
قالب و فرمت دستورات و داده ها در یک زبان مشخص
semiosis
U
یک سلسله فعل وانفعالات مشخص جانور علامت
open water
U
فاصله مشخص بین برنده ونزدیکترین رقیب
keypad
U
مجموعهای از کلیدهای خاص برای کاربرد مشخص
name
U
کلمه معرفی فایل ذخیره شده مشخص
names
U
کلمه معرفی فایل ذخیره شده مشخص
imagery pack
U
بسته حاوی عکسهای هوایی یک منطقه مشخص
direct objects
U
دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
selected
U
یافتن و بازیابی اطلاعات مشخص از پایگاه داده ها
selects
U
یافتن و بازیابی اطلاعات مشخص از پایگاه داده ها
statement of charge
U
مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
truncation
U
حذف رقم یک عدد تا به یک طول مشخص برسد
to tap
U
ولتاژ مشخص کردن
[الکترونیک یا مهندسی برق]
indirect objects
U
دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
object
U
دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
objected
U
دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
objecting
U
دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
objects
U
دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
work breakdown
U
روش تقسیم یک عمل به اجزای مشخص و کوچک
voyage charter
U
اجاره دربست کشتی برای سفری مشخص
volume
U
نام انتساب شده به دیسک یا نوار مشخص
volumes
U
نام انتساب شده به دیسک یا نوار مشخص
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com