English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
occultation U غیبت امام زمان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
imam or imaum U امام
imam U امام
spiritual leader U امام
imam or imaum U امام جماعت
friday prayer leader U امام جمعه
absenteeism U غیبت
in absentia U در غیبت
absences U غیبت
fadeaway U غیبت
absence U غیبت
backbiting U غیبت
backbiter U غیبت کننده
backbite U غیبت کردن
minor occultation U غیبت صغری
during his absonce U درمدت غیبت او
absence indicator U غیبت نما
absenteeism U غیبت از کار
desertion U غیبت کردن
whispery U غیبت کننده
major occultation U غیبت کبری
time out U ساعت غیبت کارگر
missing movement U غیبت از ستون نظامی
defaults U غیبت بازیگر یا تیم و باخت
defaulted U غیبت بازیگر یا تیم و باخت
defaulting U غیبت بازیگر یا تیم و باخت
default U غیبت بازیگر یا تیم و باخت
line haul U زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
patron saint U امام یا شخص مقدس حامی شخص
patron saints U امام یا شخص مقدس حامی شخص
alibis U غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
alibi U غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
cache memory U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime U زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuit U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time U یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
access time U کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM U فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
presenting U زمان حاضر زمان حال
response time U زمان جواب زمان پاسخگویی
presented U زمان حاضر زمان حال
present U زمان حاضر زمان حال
seek time U زمان جستجو زمان طلب
arrival U زمان حضور زمان رسیدن
presents U زمان حاضر زمان حال
arrivals U زمان حضور زمان رسیدن
To backbite a person . U بد کسی راگفتن(پشت سر کسی غیبت کردن )
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty U زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule U جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
times U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible U وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation U پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time U خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time U مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle U زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period U زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequencies U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits U زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
short cycle annealing U سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
cryptoperiod U زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
early time U زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
tenses U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed U زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser U زمان فعل تصریف زمان فعل
tense U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest U زمان فعل تصریف زمان فعل
angular velocity sight U زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
station time U زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
terming U زمان
termed U زمان
term U زمان
times U زمان
synchronous U هم زمان
synchrone U هم زمان
thence U از ان زمان
contemporaneous U هم زمان
yet U تا ان زمان
away U از ان زمان
stroked U زمان
strokes U زمان
stroking U زمان
zeitgeist U زمان
whene'er U هر زمان
date U زمان
dates U زمان
time of blowing U زمان دم
simultaneously U در یک زمان
thitherto U تا ان زمان
tempos U زمان
time consuming U زمان بر
time-piece U زمان
periods U زمان
clock U زمان
period U زمان
ticker [colloquial] [watch] U زمان
cotemporaneous U هم زمان
timepiece U زمان
tempo U زمان
coinstantaneous U هم زمان
cycle time U زمان
time-consuming U زمان بر
clocks U زمان ها
stroke U زمان
time U زمان
timed U زمان
contemporize U هم زمان کردن
passtime U زمان گذارستون
budget period U زمان بودجه
orthogenesis U جبر زمان
compile time U زمان کامپایل
peace time U زمان صلح
period of concentration U زمان تمرکز
coking time U زمان کک سازی
compilation time U زمان کامپایل
connect time U زمان اتصال
peace time U در زمان صلح
linkage time U زمان پیوند
nonsynchronous U ناهم زمان
lapses U گذشت زمان
makeup time U زمان جبران
man and boy U از زمان بچگی
maximum duration U زمان حداکثر
lapsing U گذشت زمان
whoopee U زمان خوشی
microcycle U واحد زمان
lost time U زمان گمگشته
miscellaneous time U زمان متفرقه
mean time U زمان متوسط
multiplication time U زمان ضرب
lost time U زمان مفقوده
loading time U زمان بارگیری
lapse U گذشت زمان
non productive time U زمان مرده
maintenance period U زمان تعمیرات
run time U زمان اجرا
chronoscope U زمان سنج
chronophobia U زمان هراسی
relief time U زمان استراحت
chronometer U زمان سنج
relaxation time U زمان اسایش
chronograph U زمان نگار
regression time U زمان برگشت
response time U زمان واگنش
response time U زمان پاسخ
rise time U زمان خیز
retention time U زمان بازداری
response time U زمان واکنش
clk U زمان سنج
civil time U زمان عرفی
clocked U با سنجش زمان
chronoscope U زمان نما
reflex time U زمان بازتاب
reference time U زمان مرجع
return perion U زمان برگشت
coking period U زمان کک سازی
production time U زمان ساخت
production time U زمان تولید
preterit U زمان ماضی
preparation time U زمان تهیه
physiological time U زمان فیزیولوژیکی
prescription U مرور زمان
prescriptions U مرور زمان
reaction time U زمان واکنش
recurrence interval U زمان برگشت
recovery time U زمان بهبود
reasonable time U زمان معقول
timing U زمان گیری
timing U زمان بندی
timing U زمان احتراق
chromometer U زمان سنج
timing U زمان سنجی
delay allowance U زمان تقسیم
floor to floor time U زمان اصلی
fire time U زمان انفجار
development time U زمان توسعه
f. tense U زمان اینده
add time U زمان جمع
add time U زمان افزایش
dilation of time U انبساط زمان
adaptation time U زمان انطباق
dilation of time U اتساع زمان
adverb of time U فرف زمان
delay time U زمان تاخیر
hour meter U زمان شمار
holding time U زمان نگهداری
hereunto U تا این زمان
head seek time U زمان جستجوی هد
handleing time U زمان بررسی
greenwich time U زمان گرینیچ
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com