Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
dap
U
غوطه دادن شستشودادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
submerse
U
غوطه دادن
dunks
U
غوطه دادن
immerse
U
غوطه دادن
soaks
U
غوطه دادن
dip
U
غوطه دادن
immersing
U
غوطه دادن
immersed
U
غوطه دادن
immerses
U
غوطه دادن
immerge
U
غوطه دادن
soak
U
غوطه دادن
dips
U
غوطه دادن
dunk
U
غوطه دادن
dunked
U
غوطه دادن
dunking
U
غوطه دادن
dips
U
تعمید دادن غوطه ور شدن
demerse
U
زیراب کردن غوطه دادن
dip
U
تعمید دادن غوطه ور شدن
delay release sinker
U
وسیله غوطه ور کننده مین زمانی غوطه ور کننده مین تاخیری
soaks
U
غوطه
floating
U
غوطه ور
ducker
U
غوطه زن
soak
U
غوطه
adrift
<adj.>
U
غوطه ور
dip
U
غوطه
plunges
U
غوطه
dips
U
غوطه
plunged
U
غوطه
plunge
U
غوطه
soaks
U
غوطه وری
submerge
U
غوطه ورساختن
soak
U
غوطه وری
immersion heaters
U
گرمکن غوطه ور
plunged
U
غوطه خوردن
immersion heaters
U
اب گرم کن غوطه ور
immersion heater
U
گرمکن غوطه ور
plunges
U
غوطه خوردن
immersion vibrator
U
لرزاننده غوطه ور
immersion thermometer
U
دماسنج غوطه ور
plunge
U
غوطه خوردن
plunge
U
غوطه ور شدن
buoyant mine
U
مین غوطه ور
plunges
U
غوطه ور شدن
immergence
U
غوطه ورسازی
plunged
U
غوطه ور شدن
submerging
U
غوطه ورساختن
submerges
U
غوطه ورساختن
overwhelm
U
غوطه ورساختن
submerged
U
غوطه ورساختن
skirter
U
غوطه زدن
immersion
U
غوطه ور شدن
overwhelmed
U
غوطه ورساختن
suspended load
U
مواد غوطه ور
immersion
U
غوطه وری
submers
U
غوطه ورساختن
submergible
U
غوطه ور کردنی
submergence
U
غوطه وری
overwhelms
U
غوطه ورساختن
dive
U
غوطه خوردن
immersion heater
U
اب گرم کن غوطه ور
dived
U
غوطه خوردن
float into position
U
غوطه ور شدن
duck
U
اردک ماده غوطه
duckings
U
اردک ماده غوطه
bouquet mine
U
مین سطلی غوطه ور
ducks
U
اردک ماده غوطه
wallow
U
در گل و لای غوطه خوردن
wallowed
U
در گل و لای غوطه خوردن
wallows
U
در گل و لای غوطه خوردن
wallowing
U
در گل و لای غوطه خوردن
overwhelmed with reflection
U
غوطه وردر فکر
snagline mine
U
مین باشاخک غوطه ور
souse
U
دراب غوطه ورشدن
dipneedle circuit
U
مدارمغناطیسی مین غوطه ور
plungers
U
شناور کاربوراتور غوطه ور
plunger
U
شناور کاربوراتور غوطه ور
abysm
U
غوطه ورساختن مغاک
submerged arc welding
U
جوش قوسی غوطه ور
submersible
U
قابل غوطه وری
submersible
U
غوطه ور شناور زیرابی
abysses
U
غوطه ورساختن مغاک
ducked
U
اردک ماده غوطه
abyss
U
غوطه ورساختن مغاک
recollected
U
در بحر تفکر غوطه ورشدن
pensiveness
U
تفکر غوطه وری دراندیشه
immerse
U
غوطه ور کردن شناور نمودن
immersing
U
غوطه ور کردن شناور نمودن
recollecting
U
در بحر تفکر غوطه ورشدن
immersed
U
غوطه ور کردن شناور نمودن
recollects
U
در بحر تفکر غوطه ورشدن
recollect
U
در بحر تفکر غوطه ورشدن
immerses
U
غوطه ور کردن شناور نمودن
engulfs
U
غرق کردن در غوطه ورساختن
engulfed
U
غرق کردن در غوطه ورساختن
To wallow in vice .
U
درمنجلاب فساد غوطه ور بودن
to bathe in blood
U
درخون غوطه خوردن یا اغشتن
engulfing
U
غرق کردن در غوطه ورساختن
to go a mucker on or over
U
در کاری یا چیزی غوطه ورشدن
engulf
U
غرق کردن در غوطه ورساختن
to overload someone
[with something]
U
کسی را
[با چیزی]
غوطه ورساختن
ducker
U
غوطه خور مرغابی گیر
dip
U
فروبردن و دراوردن از مایع غوطه ور شدن
dips
U
فروبردن و دراوردن از مایع غوطه ور شدن
pickling
U
غوطه ور ساختن در محلول رقیق اسید
immersed density
U
وزن مخصوص جسم در حال غوطه وری
plunged
U
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
plunge
U
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
vapor degreasing
U
غوطه ور ساختن قطعات دربخار حلالات داغ
plunges
U
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
ducking stool
U
کرسی ای که زنان بدکاررابدان بسته ودراب پرت کرده غوطه میدادند
wet stowage
U
نوعی روش بارگیر مهمات درخودروها با غوطه ور کردن انها در مایعات ضد شعله
reserve buoyancy
U
جرم اضافی برای غوطه ورساختن کامل شناورها یابدنه هواپیمای دریایی
cyaniding
U
سخت گردانی سطح قطعات فولادی با غوطه ورسازی انهادر حمام نمکهای سیانید
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
lohmannizing
U
غوطه ور ساختن فلز درنمکهای ملقمه کننده و سپس روکش کردن انها توسط دو یاچند الیاژ پوشاننده محافظ
parkerizing
U
عملیاتی که در ان فلز درمحلولی از اسید فسفریک ودی اکسید منگنز داغ شده وسپس در روغن غوطه ورمیگردد تا از خوردگی فلزجلوگیری گردد
flotation
U
قابلیت شناوری یک خودرو قابلیت غوطه وری در اب
kites
U
کایت دریایی هدف کش دریایی غوطه وردر اب
kite
U
کایت دریایی هدف کش دریایی غوطه وردر اب
continous immersion test
U
ازمایش فروبری دائمی ازمایش غوطه وری
swimming capability
U
قابلیت شناوری یا غوطه وری در اب قابلیت عبور از اب
sinkers
U
غوطه ور کننده مین شناورکننده مین
sinker
U
غوطه ور کننده مین شناورکننده مین
floated
U
غوطه ور شدن پر شدن تا انتهی سر ریز شدن کالای اضافه برفرفیت انبار
floats
U
غوطه ور شدن پر شدن تا انتهی سر ریز شدن کالای اضافه برفرفیت انبار
float
U
غوطه ور شدن پر شدن تا انتهی سر ریز شدن کالای اضافه برفرفیت انبار
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
dip
U
اندازه گیر زاویه انحنا عمق غوطه وری مین عمق شناوری ازاد مین نیم افراشتن پرچم
dips
U
اندازه گیر زاویه انحنا عمق غوطه وری مین عمق شناوری ازاد مین نیم افراشتن پرچم
plunged
U
غوطه ور شدن شناور شدن
plunge
U
غوطه ور شدن شناور شدن
plunges
U
غوطه ور شدن شناور شدن
ferrying
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something
U
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
example is better than precept
U
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to sue for damages
U
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
defined
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
buoyant mine case
U
بدنه مین شناور بدنه مین غوطه ور
formation
U
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expands
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifts
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifted
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shift
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televising
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
adjudging
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudges
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoing
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudged
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
shifting
U
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
development
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
developments
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
allowances
U
جیره دادن فوق العاده دادن
allowance
U
جیره دادن فوق العاده دادن
square away
U
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
indemnify
U
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
organization of the ground
U
سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
organizations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
promulge
U
انتشار دادن بعموم اگهی دادن
greaten
U
درشت نشان دادن اهمیت دادن
organisations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
advances
U
ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
dragged
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouses
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamically
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouse
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamic
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option
U
بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
order
U
سفارش دادن دستور دادن
mitigated
U
تخفیف دادن تسکین دادن
mitigate
U
تخفیف دادن تسکین دادن
purging
U
غرامت دادن جریمه دادن
loans
U
قرض دادن عاریه دادن
irritates
U
خراش دادن سوزش دادن
loan
U
قرض دادن عاریه دادن
loaning
U
قرض دادن عاریه دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com