Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
nuzzle
U
غنودن عزیز داشتن
nuzzled
U
غنودن عزیز داشتن
nuzzles
U
غنودن عزیز داشتن
nuzzling
U
غنودن عزیز داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To hold someone dear .
U
کسی را عزیز داشتن ( شمردن )
embosom
U
بغل کردن عزیز داشتن
to nuzzle oneself
U
غنودن
to nestle oneself
U
غنودن
snug
U
اسوده غنودن
to huddle together
U
باهم غنودن
cuddle
U
در بستر راحت غنودن
cuddles
U
در بستر راحت غنودن
repose
U
دراز کشیدن غنودن
cuddled
U
در بستر راحت غنودن
cuddling
U
در بستر راحت غنودن
luv
U
عزیز
dearer
U
عزیز
darlings
U
عزیز
darling
U
عزیز
dearest
U
عزیز
my precious
U
عزیز من
dears
U
عزیز
dear
U
عزیز
deary
U
عزیز
minikin
U
عزیز
chary
U
عزیز
lief
U
عزیز
endeared
U
عزیز کردن
endears
U
عزیز کردن
endearment
U
عزیز کردن
the apple of one's eye
<idiom>
U
عزیز دردانه
endear
U
عزیز کردن
endearments
U
عزیز کردن
endearing
U
عزیز کننده
dearly
U
بطور عزیز
dear sir
U
اقای عزیز
moppet
U
بچه عزیز
petted
U
دست اموز عزیز
pets
U
دست اموز عزیز
pet
U
دست اموز عزیز
turtledoves
U
عزیز محبت نشان دادن
wear out one's welcome
<idiom>
U
مهمان دو روزه عزیز است
turtledove
U
عزیز محبت نشان دادن
Dear Mr. Green .
U
آقای گرین عزیز ( محترم )
My darling (sweatheart, dear ,pet).
U
جانم ( عزیزم ؟عزیز جان )
I f you wish to become dear, either die or keep al.
<proverb>
U
مى خواهى عزیز شوى یا دور شو یا گور شو.
He is his mothers pet ( darling) .
U
عزیز دور اونه مادرش است
He lost everything that was dear to him.
U
آنچه برایش عزیز بود از دست داد
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
rule the roost
<idiom>
U
عزیز خانواده بودن ،سوگلی خانواده
hope
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
reside
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
hoping
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
cost
U
قیمت داشتن ارزش داشتن
resided
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
proffers
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
differ
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorring
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorred
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
differing
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differs
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffer
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
resides
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
proffered
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
meaner
U
مقصود داشتن هدف داشتن
to have by heart
U
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
meanest
U
مقصود داشتن هدف داشتن
mean
U
مقصود داشتن هدف داشتن
abhors
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
proffering
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
upkeep
U
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
long for
U
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
lead a dog's life
<idiom>
U
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve
U
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
doubt
U
شک داشتن
doubted
U
شک داشتن
lackvt
U
کم داشتن
doubts
U
شک داشتن
have
U
داشتن
doubting
U
شک داشتن
intercommon
U
داشتن
relieves
U
داشتن
wanted
U
کم داشتن
having
U
داشتن
relieve
U
داشتن
to hold a meeting
U
داشتن
monogyny
U
داشتن یک زن
relieving
U
داشتن
redolence
U
بو داشتن
to be feverish
U
تب داشتن
possessing
U
داشتن
possesses
U
داشتن
possess
U
داشتن
to be in a f.
U
تب داشتن
to have f.
U
تب داشتن
to go hot
U
تب داشتن
owns
U
داشتن
owning
U
داشتن
owned
U
داشتن
own
U
داشتن
bears
U
داشتن
lack
U
کم داشتن
bear
U
در بر داشتن
lacked
U
کم داشتن
lacks
U
کم داشتن
to have possession of
U
داشتن
to possess
U
داشتن
bears
U
در بر داشتن
bear
U
داشتن
want
U
کم داشتن
to have
U
داشتن
to hold
U
داشتن
liaising
U
رابطه داشتن
deserve
U
استحقاق داشتن
cans
U
امکان داشتن
deserves
U
استحقاق داشتن
mind
U
تصمیم داشتن
likes
U
دوست داشتن
liked
U
دوست داشتن
mind
U
در نظر داشتن
may
U
امکان داشتن
vibrates
U
ارتعاش داشتن
vibrated
U
ارتعاش داشتن
vibrate
U
ارتعاش داشتن
like
U
دوست داشتن
scoots
U
سرعت داشتن
scooting
U
سرعت داشتن
scooted
U
سرعت داشتن
to keep any one waiting
U
نگاه داشتن
scoot
U
سرعت داشتن
cans
U
قدرت داشتن
vibrating
U
ارتعاش داشتن
to keep in
U
نگاه داشتن
liaise
U
بستگی داشتن
liaise
U
رابطه داشتن
corresponds
U
رابطه داشتن
corresponded
U
رابطه داشتن
minds
U
در نظر داشتن
correspond
U
رابطه داشتن
belongs
U
تعلق داشتن
belong
U
تعلق داشتن
to keep shop
U
دکان داشتن
liaised
U
رابطه داشتن
liaised
U
بستگی داشتن
liaises
U
رابطه داشتن
believes
U
گمان داشتن
belonged
U
تعلق داشتن
believed
U
گمان داشتن
believe
U
گمان داشتن
minding
U
تصمیم داشتن
minding
U
در نظر داشتن
minds
U
تصمیم داشتن
liaising
U
بستگی داشتن
liaises
U
بستگی داشتن
possessing
U
در تصرف داشتن
tolerate
U
طاقت داشتن
adjudge
مقرر داشتن
lean
U
تمایل داشتن
represents
U
نمایندگی داشتن
desires
U
میل داشتن
desiring
U
میل داشتن
declare
U
افهار داشتن
declares
U
افهار داشتن
declaring
U
افهار داشتن
recoils
U
واکنش داشتن بر
recoiling
U
واکنش داشتن بر
to have the pull of
U
برتری داشتن بر
represented
U
نمایندگی داشتن
leaned
U
تمایل داشتن
represent
U
نمایندگی داشتن
to have patience
U
شکیبایی داشتن
vary
U
فرق داشتن
varies
U
فرق داشتن
affects
U
تمایل داشتن
require
U
لازم داشتن
required
U
لازم داشتن
concern
U
اهمیت داشتن
requires
U
لازم داشتن
requiring
U
لازم داشتن
leans
U
تمایل داشتن
recoiled
U
واکنش داشتن بر
to hold in contempt
U
سبک داشتن
hears
U
خبر داشتن
contradict
U
تناقض داشتن با
monogamy
U
داشتن یک همسر
implying
U
دلالت داشتن
to in sight into something
U
بصیرت داشتن
imply
U
دلالت داشتن
to keep a carriage
U
درشکه داشتن
implies
U
دلالت داشتن
to keep a fast
U
روزه داشتن
tolerates
U
طاقت داشتن
contradicted
U
تناقض داشتن با
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com