Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
That was a very good meal.
غذای خیلی خوبی بود.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
she has a well poised head
U
وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
i am very keen on going there
U
من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
paint oneself into a corner
<idiom>
U
گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
go great guns
<idiom>
U
موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
microfilms
U
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming
U
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed
U
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm
U
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce
U
صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency
U
فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
rattling
U
خیلی تند خیلی خوب
ponderous
U
خیلی سنگین خیلی کودن
entree
U
غذای اصلی
dinette
U
غذای گرم
sops
U
غذای مایع
antipasto
U
غذای اشتهااور
cornmeal
U
غذای ذرت
meats
U
غذای اصلی
restorative food
U
غذای مقوی
luncheons
U
غذای مفصل
luncheon
U
غذای مفصل
chicken feed
U
غذای جوجه
seafood
U
غذای دریایی
when in season
U
غذای فصل
dish of the day
U
غذای روز
meat
U
غذای اصلی
shore dinner
U
غذای دریایی
health foods
U
غذای سالم
health food
U
غذای سالم
stinkpot
U
غذای بدبو
sop
U
غذای مایع
spirilual nutriment
U
غذای روحانی
junk food
U
غذای ناسالم
sweetmeat
U
غذای شیرین
plant food
U
غذای گیاهی
birdseed
U
غذای پرندگان
junk foods
U
غذای ناسالم
potluck
U
غذای مختصر
plant food
U
غذای گیاه
primeness
U
خوبی
goodliness
U
خوبی
niceness
U
خوبی
wellness
U
خوبی
admirableness
U
خوبی
agreeability
U
خوبی
Excellency
U
خوبی
goodness
U
خوبی
Excellencies
U
خوبی
agreeableness
U
خوبی
charmingness
U
خوبی
nicety
U
خوبی
niceties
U
خوبی
boarded
U
غذای روی میز
stenophagous
U
غذای محدود خوار
chopsuey
U
نوعی غذای چینی
board
U
غذای روی میز
set menu
U
صورت غذای هر روزه
debilitant
U
غذای ضعیف کننده
Oily skin (food).
U
پوست ( غذای ) چرب
Frozen meat ( food ) .
U
گوشت ( غذای ) یخ زده
Good wholesome food .
U
غذای سالم وکامل
chow mein
U
نوعی غذای چینی
gastronomist
U
متخصص غذای لذیذ
a special menu
U
صورت غذای مخصوص
fondu
U
نوعی غذای سویسی
I made a decent profit.
U
سود خوبی بر دم
good wishes
U
ارزوی خوبی
gracing
U
زیبایی خوبی
excellence
U
خوبی تفوق
graces
U
زیبایی خوبی
poverty is a good test
U
خوبی است
fineness
U
لطافت خوبی
lambhood
U
بره خوبی
the watch is warranted
U
خوبی ساعت
the work was well paid
U
پول خوبی
with the best of them
<idiom>
U
به خوبی هرکس
as good as
U
بهمان خوبی
bovarism
U
بوواری خوبی
our library is well stocked
U
خوبی دارد
graced
U
زیبایی خوبی
grace
U
زیبایی خوبی
a nice guy
U
آدم خوبی
epicurus
U
و خوبی است
a nice guy
U
مرد خوبی
to toy with one's food
U
با غذای خود بازی کردن
Rice is a wholesome food .
U
برنج غذای کاملی است
food container
U
فرف غذای قابل حمل
speciality of the house
U
غذای مخصوص طبخ منزل
sloshes
U
غذای چسبناک مشروب لزج
bakemeat
U
شیرینی اردی غذای پخته
baked meat
U
شیرینی اردی غذای پخته
progressive cookery
U
پخت تدریجی غذای یکان
slosh
U
غذای چسبناک مشروب لزج
sloshing
U
غذای چسبناک مشروب لزج
He writes well . he wields a formidable pen .
U
قلم خوبی دارد
cash cow
<idiom>
U
منبع خوبی از پول
have a time
<idiom>
U
زمان خوبی داشتن
kick up one's heels
<idiom>
U
زمان خوبی داشتن
out of kilter
<idiom>
U
دربالانس خوبی نبودن
worse for wear
<idiom>
U
نهبه خوبی جدیدتر
He pocketed a tidy sum.
U
پول خوبی به جیب زد
they put up a good fight
U
جنگ خوبی کردند
feel like a million dollars
<idiom>
U
احساس خوبی داشتن
what a nice man he is!
U
چه ادم خوبی است !
maintains
U
به خوبی مراقبت شده
maintained
U
به خوبی مراقبت شده
He is a good ( nice ) fellow(guy)
U
اوآدم خوبی است
maintain
U
به خوبی مراقبت شده
Both of us will make a good team.
U
ما دو تا تیم خوبی میسازیم.
casseroles
U
نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
ravioli
U
نوعی غذای ایتالیایی از گوشت و نشاسته
succotash
U
غذای مرکب از لوبیا ومغزذرت پخته
mawkish
U
حالت تهوع نسبت به غذای بدمزه
casserole
U
نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
agape
U
غذای سبک پس ار جشنی در کلیسا
[دین]
An apple a day keeps the doctor away.
<proverb>
U
غذای خوب طبیب را فراری می دهد.
entremets
U
غذای لذید اضافه بر برنامه معمولی
underfeed
U
غذای غیر کافی خوردن یا دادن
emergency
U
خیلی خیلی فوری
emergencies
U
خیلی خیلی فوری
Good number !
U
حقه
[نمایش]
خوبی بود!
I got good marks in the exams .
U
نمرات خوبی درامتحان آوردم
What find bath.
U
عجب حمام خوبی است
have an eye for
<idiom>
U
سلیقه خوبی درچیزی داشتن
bite the hand that feeds you
<idiom>
U
جواب خوبی را با بدی دادن
to pocket a tidy sum
<idiom>
U
پول خوبی به جیب زدن
She made a good wife.
U
اوزن خوبی ازآب درآمد
It has been a very enjoyable stay.
اقامت بسیار خوبی داشتیم.
he has a fine p in the town
U
اوخانه خوبی در شهر دارد
She has been a good wife to him.
U
همسر خوبی برایش بوده
He has a good permanent job.
U
شغل ثابت خوبی دارد
he is a bad husband
U
خانه دار خوبی نیست
to set a good example
U
سرمشق خوبی گذاشتن یا شدن
live it up
<idiom>
U
روز خوبی راداشته باشید
It is avery good ( an original ) idea.
U
فکر بسیار خوبی است
The food was not fit to eat.
U
غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
for half board
U
برای تختخواب، صبحانه و یک وعده غذای اصلی
I revisited her recipe.
U
من دستور کار
[غذای]
او
[زن]
را دوباره بکار بردم.
paragons
U
مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل
paragon
U
مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل
get to first base
<idiom>
U
موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند
fizzle out
<idiom>
U
خراب شدن بعداز شروع خوبی
quality
U
ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
He has a poor service record in this company.
U
دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
qualities
U
ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
well handled
U
بطرز خوبی مورد عمل قرارگرفته
we went for a good round
U
گشت خوبی زده برگشتیم به خانه
jim dandy
U
ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
This is a good residential are ( neighbourhood ) .
U
اینجا محل ( محله ) مسکونی خوبی است
He has a strong punch.
U
ضرب دست خوبی دارد ( مشت قوی )
coloury
U
دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است
He left a great name behid him .
U
نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
broth
U
غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
slopped
U
غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
He warned he would go on a termless hunger strike.
U
او
[مرد]
هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
slopping
U
غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slop
U
غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
organizations
U
روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
blessing in disguise
<idiom>
U
[چیز خوبی که در ظاهری نه چندان خوب قرار دارد]
organisations
U
روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
We all think he is very nice.
U
ما همه فکر می کنیم که او
[مرد]
آدم خوبی است.
organization
U
روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
puffs
U
دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puffing
U
دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puff
U
دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
beauty is in the eyes of the beholder
<proverb>
U
اگر بر دیده مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی
optical
U
طرح حرف که توسط خواننده OCR به خوبی قابل خواندن است
graphics
U
UDV مصخصو که تصاویر گرافیکی رنگی و با resolution را به خوبی متن نشان میدهد
utilitarianism
U
بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
dark bulb
U
نوعی لامپ اشعه کاتدی که هنگام خاموش بودن سیاه بنظر می رسد و به تصاویرویدئویی وضوح خوبی میدهد
munchies
[Colloquial]
U
غذای برای ریز ریز خوردن
[مانند تخمه یا پسته]
letter quality printing
U
چاپ با چاپگر matrix-dot که نوشتار با کیفیت بهتر دارد به خوبی ماشین تایپ با افزایش فاصله بین نقاط
hunger strikes
U
اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
hunger strike
U
اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
aniline
U
رنگ شیمایی آنیلینی که ارزان قیمت بوده ولی ثبات رنگی خوبی ندارد لذا مناسب رنگرزی فرش نیست
the end sanctifies the means
U
خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
He's a good director but he doesn't bear
[stand]
comparison with Hitchcock.
U
او
[مرد ]
کارگردان خوبی است اما او
[مرد]
قابل مقایسه با هیچکاک نیست.
He shoots well
U
خوب تیر می اندازد ( تیر انداز خوبی است )
onion skin
U
پوست پیاز
[از این رنگینه طبیعی برای تهیه رنگ زرد نخودی استفاده می شود اگرچه ثبات رنگی خوبی ندارد.]
rates
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
the well was a bad producer
U
ان چاه یک چاه نفت خیز خوبی نبود
rate
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
Energy Star
U
استانداردی در صفحه نمایش کامپیوتر یا سایر وسایل الکتریکی برای اینکه بگوید محصول به خوبی طراحی شده است و الکتریسیته را هدر نمیدهد
Farahan
U
فراهان
[این ناحیه در استان مرکزی با بافت های هراتی، میناخانی و گل حنائی در قرن نوزدهم میلادی بازار جهانی خوبی داشته و شاخص آن استفاده از پودهای آبی و صورتی بوده است.]
dead wool
U
پشم مرده
[که از بدن حیوان مرده یا ذبح شده توسط مواد شیمیایی جدا شده و خاصیت رنگ پذیری خوبی ندارد.]
abysmal
<adj.>
U
خیلی بد
dumpiness
U
خیلی
far and away
U
خیلی
damn
U
خیلی
very little
U
خیلی کم
for long
U
خیلی
not a few
U
خیلی ها
villainous
U
خیلی بد
many
U
خیلی
copious
U
خیلی
dammit
U
خیلی
ten
U
خیلی
routh
U
خیلی
highly
U
خیلی
very
U
خیلی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com