English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (40 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
gun pointing data U عناصر مربوط به روانه کردن توپ
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
elemental U مربوط به عناصر ابتدائی
firing data U عناصر مربوط به تیراندازی
collimator U وسیله روانه کردن توپ کولیماتور روانه کردن توپ
orientation U روانه کردن
lays U روانه کردن
lay U روانه کردن
sending U روانه کردن
dismissing U روانه کردن
dismisses U روانه کردن
to put a way childish U روانه کردن
hale U روانه کردن
send U روانه کردن
sends U روانه کردن
dispateh U روانه کردن
to give the mitten U روانه کردن
to give the sack U روانه کردن
to send away U روانه کردن
dismiss U روانه کردن
pack off U روانه کردن
to pack off U روانه کردن
kick out <idiom> U روانه کردن
send away U روانه کردن
dispatches U روانه کردن فرستادن
laying U روانه کردن توپ
dispatch U روانه کردن فرستادن
dispatched U روانه کردن فرستادن
to send someone packing U کسیرا روانه کردن
orientation U روانه کردن دستگاهها
despatching U روانه کردن فرستادن
direct laying U روانه کردن مستقیم
to send one to the right about کسی را روانه کردن
despatches U روانه کردن فرستادن
despatched U روانه کردن فرستادن
reciprocal U روانه کردن متقابله
departs U روانه شدن حرکت کردن
departing U روانه شدن حرکت کردن
depart U روانه شدن حرکت کردن
reciprocal laying U روانه کردن متقابله توپها
orienting U روانه کردن تطبیق دادن
orient U روانه کردن تطبیق دادن
orients U روانه کردن تطبیق دادن
indirect fire U روانه کردن غیر مستقیم
get off U روانه کردن عقب رفتن از
display board U تابلوی نمایش عناصر تیر نمودار عناصر تیر
combatant U یکان رزمنده عناصر رزمنده عناصر درگیردر جنگ
combatants U یکان رزمنده عناصر رزمنده عناصر درگیردر جنگ
relays U عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
relayed U عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
relay U عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
layihg azimuth U گرای روانه کردن لوله توپ
lays U روانه کردن لوله توپ یا تفنگ
lay U روانه کردن لوله توپ یا تفنگ
let out <idiom> U روانه کردن یا مرخص شدن (ازکلاس)
decomposing U تجزیه کردن و جدا کردن عناصر اصلی یک ماده مرکب
steering U روانه کردن راندن ناو یا هواپیما یاخودرو
directing U اداره کردن روانه کردن وسایل
sending U ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
send U ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
sends U ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
pip matching U روش بصری روانه کردن انتن رادار در ارتفاع و سمت
launch U روانه کردن مامور کردن
launched U روانه کردن مامور کردن
launches U روانه کردن مامور کردن
launching U روانه کردن مامور کردن
half thickness U ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
selective clock stetching U تکنیک برطرف کردن اختلافات زمان گیری دیجیتال بین عناصر سیستم
continuously set vector U عناصر تصحیح شده متوالی هدف عناصر تنظیم شده هدف به طریق متوالی
direct fire U هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
program loans U قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactical U مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactically U مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inferences U روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inference U روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
bioclimatic U مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
elevation guidance U دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
victual U مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
genital U مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
auditory U مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
stream U روانه
streams U روانه
streamed U روانه
fling U روانه ساختن
to get one's mittimus U روانه شدن
to get the mitten U روانه شدن
go U روانه ساختن
information flow U روانه خبر
stream routing U روند روانه
flings U روانه ساختن
reshaping U روانه کاری
flinging U روانه ساختن
goes U روانه ساختن
supervisory U مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
launghing U روانه سازی پرتاب
back sight method U روش نشانه روی متقابله روش روانه کردن متقابله
connect U اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
connects U اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
continuously pointed fire U اتش روانه شده مداوم
ingredient U عناصر
ingredients U عناصر
connects U مربوط کردن
connect U مربوط کردن
intelligence data U عناصر اطلاعات
gft setting U عناصر خط کش تیر
cantilever elements U عناصر کنسولی
minor elements U عناصر جزئی
target indications U عناصر هدف
orbital element U عناصر مداری
representative elements U عناصر نماینده
component operation U عناصر عملیاتی
clemency U اعتدال عناصر
trace elements U عناصر کمیاب
data element U عناصر اطلاعات
transmutation U تبدیل عناصر
minor elements U عناصر فرعی
essential elements U عناصر ضروری
column head U عناصر سرستون
firing data U عناصر تیر
conversion of data U تبدیل عناصر
known data U عناصر تیرمعلوم
known data U عناصر معلوم
combat , elements U عناصر رزمی
job elements U عناصر شغلی
meteorological data U عناصر هواسنجی
precipitative U مربوط به تعجیل کردن
relative U که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustic U مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustical U مربوط به صدا مربوط به سامعه
antisurface U ضد عناصر سطحی شناوردشمن
inner transition elements U عناصر واسطه داخلی
data U سوابق عناصر داده ها
head U عناصر اولیه ستون
chart data U عناصر تیر نقشهای
combat , elements U عناصر درگیر در رزم
interrupted U [عناصر معماری منقطع]
constituent elements of crime U عناصر متشکله جرم
treadway U پل برای عناصر پیاده
force augmentation U عناصر تقویتی یکان
periocic table U جدول تناوبی عناصر
essential elements of information U عناصر اصلی اخبار
transition series U گروه عناصر واسطه
basic data U عناصر تیر اولیه
alludes U افهار کردن مربوط بودن به
alluding U افهار کردن مربوط بودن به
relayed U ربط دادن مربوط کردن
relays U ربط دادن مربوط کردن
alluded U افهار کردن مربوط بودن به
allude U افهار کردن مربوط بودن به
identified U مربوط کردن تشخیص دادن
identifies U مربوط کردن تشخیص دادن
relay U ربط دادن مربوط کردن
identify U مربوط کردن تشخیص دادن
identifying U مربوط کردن تشخیص دادن
replot data U عناصر دوباره بردن هدفها
record firing U عناصر تیر را ثبت کنید
quantification U معرفی عناصر یک جسم تعریف
computing sight U وسیله محاسبه عناصر تیر
direct plotting U تعیین عناصر تیر به طورمستقیم
computing gunsight U دوربین محاسب عناصر تیر
coriolis force U اثرچرخش زمینی عناصر متحرک
chaines U [عناصر بنایی شبیه پایه]
preparative U تدارکی مربوط به تهیه کردن چیزی
filters U حذف عناصر ناخواسته از فایل یا سیگنال
purges U تصفیه حزب یا دولت از عناصر نادلخواه
filter U حذف عناصر ناخواسته از فایل یا سیگنال
integration U یکپارچگی اتحاد عناصر مختلف اجتماع
task element U یکی از عناصر ناوگان ماموراجرای یک ماموریت
topology U روش اتصال عناصر مختلف شبکه
purge U تصفیه حزب یا دولت از عناصر نادلخواه
purged U تصفیه حزب یا دولت از عناصر نادلخواه
aided matching U سیستم تبدیل عناصر تیر توپ
aided matching U سیستم انتقال عناصر تیر به کامپیوتر
tailors U برش دادن ازنظر رزمی به هم مربوط کردن
orthopaedic U مربوط بفن درست کردن اندامهای ناقص
batch U با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
tailor U برش دادن ازنظر رزمی به هم مربوط کردن
batches U با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
distance angle U زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
xenial U مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
range component U عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
access procedures U روشهای مربوط به کشف وخنثی کردن و تخریب موادمنفجره یا بی اثر کردن موادمنفجره
searchingly U جستجوی فایل عناصر به صورت لیست زنجیری
combinational U آنچه شماره عناصر جدا را ترکیب میکند
searched U جستجوی فایل عناصر به صورت لیست زنجیری
search U جستجوی فایل عناصر به صورت لیست زنجیری
searches U جستجوی فایل عناصر به صورت لیست زنجیری
to shoot oneself in the foot <idiom> U بد اداره کردن [چیزی مربوط به خود شخص] [اصطلاح]
collates U به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collate U به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collating U به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collated U به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
two-dimensional U آرایهای که عناصر افقی و عمودی محل دهی میکند
circuit U ارتباط بین عناصر الکترونیکی که عملی را انجام می دهند
circuits U ارتباط بین عناصر الکترونیکی که عملی را انجام می دهند
articulation U [ترکیب معماری در عناصر و قسمت های مختلف ساختمان]
hook U روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
hooks U روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
fitcall finding U پیدا کردن عیب کوچک مربوط به راننده یا رده یکم
armstrong U سیستم اجرای فرامین مربوط به مسلح کردن ماسوره موشکها
group U کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
emunctory U مربوط به پاک کردن بینی عضو دافع فضولات بدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com