Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
heart strings
U
عمیق ترین احساسات دل رشته هایاریسمانهای دل
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
heartstring
U
عمیق ترین احساسات دل
heartstrings
U
احساسات عمیق
subcutis
U
عمیق ترین قسمت زیر پوست
end
U
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ends
U
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ended
U
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
nethermost
U
پایین ترین زیر ترین
carries
U
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carrying
U
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carry
U
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carried
U
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
null
U
رشته یا حروفی که حرف null دارد برای بیان انتهای رشته
fill
U
حرفی که یک رشته اضافه میشود تا طول آن رشته مناسب شود
fills
U
حرفی که یک رشته اضافه میشود تا طول آن رشته مناسب شود
combat resolution
U
تعیین جزئی ترین رده رزمی جزئی ترین رده شرکت کننده در رزم
thready
U
رشته رشته باصدای باریک
court rug
U
فرش تالاری یا درباری
[این نوع فرش از نفیس ترین و گران ترین فرش ها می باشد و دارای نقش ها و طرح های عالی با نخ ممتاز بوده و فقط بصورت سفارشی برای محل های خاص بافته می شود.]
threads
U
رشته رشته شدن
thread
U
رشته رشته شدن
fibrillation
U
رشته رشته سازی
fiberize
U
رشته رشته کردن
universal
U
قطعهای که رشته بیت سری اسنکرون را به حالت موازی یا حالت موازی را به رشته سری تبدیل میکند
deeper
U
عمیق
deep rooted
U
عمیق
deepest
U
عمیق
profound
U
عمیق
deep
U
عمیق
fathomless
U
عمیق
pit type furnace
U
کوره عمیق
channelled
U
قسمت عمیق اب
willie waught
U
جرعه عمیق
canyon
U
دره عمیق
channeling
U
قسمت عمیق اب
profoundly
U
بطور عمیق
recondite
U
عمیق پیچیده
channel
U
قسمت عمیق اب
abyss
U
بسیار عمیق
abysses
U
بسیار عمیق
midnight
U
دل شب تاریکی عمیق
soaking pit
U
کوره عمیق
crevasse
U
شکاف عمیق
canyons
U
دره عمیق
depth adjustment
تنظیم عمیق
channeled
U
قسمت عمیق اب
sopor
U
خواب عمیق
crevasses
U
شکاف عمیق
in-depth
U
دقیق و عمیق
depth charge
U
خرج عمیق
depth charges
U
خرج عمیق
channels
U
قسمت عمیق اب
suspiration
U
نفس عمیق
abysm
U
بسیار عمیق
advance cracking
U
ترکهای عمیق
deep hole boring
U
سوراخ عمیق
deep hole drilling
U
سوراخ عمیق
deep fording
U
عبور از اب عمیق
deep drawing
U
کشش عمیق
grand opera
U
اپرای عمیق
deep percolation
U
نفوذ عمیق
deep targets
U
هدفهای عمیق
deep well
U
چاه عمیق
inhalation
U
نفس عمیق
soulful
U
پر از احساسات
emotion
U
احساسات
emotions
U
احساسات
heartbeat
U
احساسات
sentiments
U
احساسات
heartbeats
U
احساسات
steep
U
دارای شیب عمیق
canons
U
دره عمیق وباریک
canon
U
دره عمیق وباریک
deep charge
U
خرج عمیق دریایی
deep supporting fire
U
اتش پشتیبانی عمیق
pit type furnace
U
کوره نوع عمیق
To take a deep breath .
U
نفس عمیق کشیدن
in a world of one's own
<idiom>
U
مشکل عمیق داشتن
pit furnace crane
U
جراثقال کوره عمیق
clunk
U
صدای عمیق و تو خالی
clunks
U
صدای عمیق و تو خالی
steepest
U
دارای شیب عمیق
psychognosis
U
مطالعه عمیق روانی
psychognosy
U
مطالعه عمیق روانی
ravines
U
دره تنگ و عمیق
bathyal
U
مربوط به دریای عمیق
subsoil ploughing
U
شخم گود یا عمیق
suspire
U
نفس عمیق کشیدن
slow-wave sleep
[SWS]
U
خواب عمیق
[روانشناسی]
ebb tide
U
جریان جذر عمیق
diving well
U
قسمت عمیق استخر
deep sleep
U
خواب عمیق
[روانشناسی]
reconditely
U
بطور پوشیده یا عمیق
to be dead asleep
U
در خواب عمیق بودن
ravine
U
دره تنگ و عمیق
deep fording
U
عبوراز پایاب عمیق
subsoil
U
شخم عمیق زدن
enthused
U
احساسات رابرانگیختن
enthusing
U
احساسات رابرانگیختن
rhapsodically
U
از روی احساسات
enthuses
U
احساسات رابرانگیختن
to gall a person's kibes
U
احساسات کسی را
affect
U
احساسات برخورد
affects
U
احساسات برخورد
rhapsodical
U
ناشی از احساسات
schwarmerei
U
احساسات شدید
schwarmerei
U
احساسات افراطی
sentimentalize
U
با احساسات امیختن
enthuse
U
احساسات رابرانگیختن
d. of feeling
U
نازکی احساسات
folkway
U
احساسات عمومی
braced
U
تحریک احساسات
brace
U
تحریک احساسات
emotive
U
وابسته به احساسات
emotionless
U
عاری از احساسات
acold
U
بدون احساسات
impressive
U
برانگیزنده احساسات
affecting
U
محرک احساسات
nationallism
U
احساسات ملی
deep hole drilling machine
U
دستگاه مته سوراخ عمیق
depth-adjustment mechanism
طرز کار تنظیم عمیق
tarn
U
دریاچه عمیق وکوچک کوهستانی
deep minefield
U
میدان مین عمیق زیرابی
plunges
U
گودال عمیق سرازیری تند
deep hole boring machine
U
دستگاه مته سوراخ عمیق
plunged
U
گودال عمیق سرازیری تند
plunge
U
گودال عمیق سرازیری تند
bore hole pump
U
تلمبه توربینی چاه عمیق
total discharge
U
تخلیه الکتریکی عمیق
[در باتری]
white-hot
U
دارای احساسات برانگیخته
sexy
U
دارای احساسات شهوانی
unfeeling
U
بیحس فاقد احساسات
religious sentiments
U
احساسات وعقاید مذهبی
sexiest
U
دارای احساسات شهوانی
sentimentalization
U
ایجاد احساسات وعواطف
white hot
U
دارای احساسات برانگیخته
sentient
U
حساس دستخوش احساسات
sentimentalism
U
گرایش بسوی احساسات
sensate
U
با احساسات درک کردن
self composed
U
مستولی بر احساسات خود
seentimentally
U
از روی احساسات یا عاطفه
sweep off one's feet
<idiom>
U
بر احساسات فائق آمدن
mush
U
احساسات بیش ازحد
sentimentality
U
گرایش بسوی احساسات
sexier
U
دارای احساسات شهوانی
shake-ups
U
احساسات راتحریک کردن
shake-up
U
احساسات راتحریک کردن
pathetic
U
دارای احساسات شدید
fanatic
U
دارای احساسات شدید
internationalism
U
احساسات بین المللی
sentimentally
U
از روی احساسات یاعاطفه
soft spot for someone/something
<idiom>
U
احساسات تندوتیز داشتن
shake up
U
احساسات راتحریک کردن
fanatics
U
دارای احساسات شدید
sentimental
U
مبنی بر احساسات یا عقیده
heart goes out to someone
<idiom>
U
ابراز احساسات کردن
neighbourly feelings
U
احساسات همسایگی همدردی
fanatical
U
دارای احساسات شدید
rut
U
جای چرخ عمیق روی شوسه
ruts
U
جای چرخ عمیق روی شوسه
hungry
U
[تورفتگی طاقچه مانند در دیوار عمیق]
wear one's heart on one's sleeve
<idiom>
U
نشان دادن تمام احساسات
sectarianize
U
با احساسات و تعصبات مسلکی امیختن
your words offended her
U
سخنان شما به احساسات اوبرخورد
To play (trifle) with someones feeling.
U
با احساسات کسی بازی کردن
pathognomic
U
وابسته به تشخیص ناخوشی یا احساسات
get a grip of oneself
<idiom>
U
کنترل کردن احساسات شخصی
close to home
<idiom>
U
به احساسات شخصی نزدیک شدن
high mind
U
با مناعت دارای احساسات بلند
deep discharge
U
تخلیه الکتریکی عمیق
[مهندسی برق یا الکترونیک]
wounded feelings
U
رنجش برخوردگی احساسات جریحه دار
soul searching
U
بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
tough minded
U
دارای فکر خشن وبدون احساسات
philanthropic feelings
U
احساسات بشر دوستانه و نوع پرستانه
soul-searching
U
بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
pornography
U
نقاشی یا عکس محرک احساسات جنسی
backmost
U
پس ترین
I have thought long and hard about it.
U
خیلی عمیق و دراز مدت درباره اش فکر کردم.
homosexuals
U
دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
debunking
U
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
homosexual
U
دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
debunked
U
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunk
U
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
She has emotional entanglements (involvement ) .
U
گرفتاریهای احساسی دارد ( عشق ؟ احساسات وغیره )
debunks
U
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
passion
U
اشتیاق وعلاقه شدید احساسات تند وشدید
soap opera
U
نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
soap operas
U
نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
sierra
U
رشته کوه تیز ودندانه دار رشته جبال تیز ودندانه دار
arrant
U
بدنام ترین
backmost
U
عقب ترین
hindmost
U
عقب ترین
undermost
U
پایین ترین
undermost
U
زیر ترین
nethermost
U
پست ترین
furthest
U
پیشرفته ترین
bottommost
U
پایین ترین
eldest
U
مسن ترین
most significant
U
پراهمیت ترین
lattermost
U
عقب ترین
least significant
U
کم اهمیت ترین
drier
U
: خشک ترین
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com