English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
parasympathetic U عمل کننده ماننددستگاه عصبی نباتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
autonomic nervous system U دستگاه عصبی نباتی
vegetative nervous system U دستگاه عصبی نباتی
parasympathetic U وابسته به دستگاه عصبی نباتی پاراسمپاتی
neurogenic U ایجاد کننده بافت عصبی
neuritis U التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
nervation U ساختمان عصبی شبکه عصبی
neuralgia U درد عصبی مرض عصبی
vegetable U نباتی
vegetal U نباتی
vegetative U نباتی
humus U خاک نباتی
honeydew U شهد نباتی
margarin U کره نباتی
the nervous system U سلسله پیهای نباتی
neurovegetative system U دستگاه اعصاب نباتی
vegetation U نشو و نمای نباتی
peat U زغالسنگ نارس خاک نباتی
sympathetics U سلسله پیهای نباتی باشد
vegetable kingdom U جهان گیاهان مولود نباتی
galenical U دوای نباتی داروی جالینوسی
sponge cake U کیکی که با روغن نباتی درست میشود
sponge cakes U کیکی که با روغن نباتی درست میشود
vegetable oil U روغنهای نباتی که تا قبل ازسال 5391 برای روغنکاری بکار میرفته اند
v , series U سری عوامل شیمیایی بی بو وبی رنگ عصبی سری عوامل شیمیایی عصبی
twitchy U عصبی
on pins and needles <idiom> U عصبی
overwrought U عصبی
neural U عصبی
engram U رد عصبی
neurogram U رد عصبی
nervous U عصبی
uptight U عصبی
abnerval U عصبی
keyed up <idiom> U عصبی
neurotic U عصبی
nervelessness U بی عصبی
lose temper <idiom> U عصبی شدن
sweat bullets/blood <idiom> U عصبی بودن
shocks U حمله عصبی
causalgia U سوزش عصبی
neural reverbration U ارتعاش عصبی
anorexia nervosa U بی اشتهایی عصبی
interneural U داخل عصبی
interneuron U داخل عصبی
neural lesion U ضایعه عصبی
nerve tissue U بافت عصبی
nervelessly U از روی بی عصبی
neural arc U قوس عصبی
neural bond U پیوند عصبی
neural circuit U مدار عصبی
neural conduction U رسانش عصبی
neural discharge U تخلیه عصبی
neural induction U القای عصبی
neural network U شبکه عصبی
neural satiation U اشباع عصبی
neuritis U التهاب عصبی
neurocyte U یاخته عصبی
neuroplexus U شبکه عصبی
nerve plexus U شبکه عصبی
Relax! U عصبی نشو!
willies U حمله عصبی
nerve block U وقفه عصبی
nerve cell U یاخته عصبی
nerve cell U سلول عصبی
nerve center U مرکز عصبی
nerve current U جریان عصبی
nerve deafness U کری عصبی
nerve ending U پایانه عصبی
neurofibril U تار عصبی
nerve impulse U تکانه عصبی
nerve path U گذرگاه عصبی
ganglion U غده عصبی
neuralgia U درد عصبی
nerve fibre U تار عصبی
nervous systems U دستگاه عصبی
psychochemical agent U عامل عصبی
psychochemical agent U گاز عصبی
nerves U رشته عصبی
nervous system U دستگاه عصبی
plexus U شبکه عصبی
nerve U رشته عصبی
shock U حمله عصبی
neurons U یاخته عصبی
shocked U حمله عصبی
neuron U یاخته عصبی
candies U شیرین کردن نباتی کردن
candy شیرین کردن نباتی کردن
neuropsychiatric U مرض روانی و عصبی
cns U دستگاه عصبی مرکزی
tenser U عصبی وهیجان زده
unipolar U سلولهای عصبی یک قطبی
neuroptera U حشرات عصبی الجناح
sympathetic nervous system U دستگاه عصبی سمپاتیک
neuropsychiatric U درمان روانی عصبی
neuropath U دچار اختلالات عصبی
neurogenic U دارای ریشه عصبی
tense U عصبی وهیجان زده
neuroblast U یاخته رویانی عصبی
tensed U عصبی وهیجان زده
tenses U عصبی وهیجان زده
tensest U عصبی وهیجان زده
parabiosis U وقفه رسانش عصبی
tensing U عصبی وهیجان زده
bradyarthria U کندگویی عصبی- ماهیچه یی
neuromuscular coordination U هماهنگی عصبی- عضلانی
tracts U دسته تار عصبی
tract U دسته تار عصبی
nerve agent U عامل شیمیایی عصبی
commissural fibres U رشتههای عصبی رابط
parasympathetic nervous system U دستگاه عصبی پاراسمپاتیک
neurotic U دچار اختلال عصبی
commissure U بافت عصبی رابط
discharges U شلیک عصبی تخلیه
visceral nervous system U دستگاه عصبی احشایی
conceptual nervous system U دستگاه عصبی فرضی
preganglionic U قبل از عقده عصبی
reciprocal innervation U تحریک عصبی تقابلی
jittery U وحشت زده و عصبی
on edge <idiom> U خیلی عصبی وخشمگین
neurotransmitter U انتقال دهنده عصبی
anorexic U مبتلا به بی اشتهایی عصبی
discharge U شلیک عصبی تخلیه
hysteria U هیستری حمله عصبی
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
ans U دستگاه عصبی خود مختار
psychoneural parallelism U توازی نگری روانی- عصبی
preganglionic U وابسته به جلو عقده عصبی
neurocirculatory asthenia U ضعف عصبی- گردش خونی
tie up in knots <idiom> U کسی را عصبی ونگران کردن
nervous U عصبی مربوط به اعصاب عصبانی
liminal U وابسته به مختصرترین تحریک عصبی
sympathetic nervous system U دستگاه عصبی خود کار
dendrite U شاخههای متعدد سلولهای عصبی
oxime U ماده ضد اثرعامل عصبی شیمیایی
autonomic U منسوب به دستگاه عصبی خودکار
commissurotomy U برداشتن بافت عصبی رابط
autonomic nervous system U دستگاه عصبی خود مختار
psychoneurotic U مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
psychoneurosis U ناراحتی روانی در اثر حالت عصبی
solar plexus U شبکه عصبی ناحیه زیر معده
neuromuscular U وابسته باعصاب و عضلات عصبی و عضلانی
gray matter U ماده خاکستری بافت عصبی مغز
neurons U رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
If you say that to her, you will be stirring up a hornet's nest. U اگر این حرف را به او بزنی، عصبی اش می کنی.
aeroneurosis U اختلالات عصبی فضانوردان در اثر تحریک وهیجان
nerve fascicle U دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ]
neuron U رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
nerve bundle U دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ]
to get worked up U به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
subliminally U غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
limen U کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
to work oneself up U به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
cingulum bundle U دسته ای از رشته عصبی در مغز [ساختمان استخوان بندی ]
cingulum U دسته ای از رشته عصبی در مغز [ساختمان استخوان بندی ]
subliminal U غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
neural net U مدل ریاضی بعضی پدیده هاکه رفتار عصبی دارند
parkinsonism U اختلال مزمن عصبی که با سختی عضلات بدن ولرزش مشخص میشود
cassion discase U تغییرات عصبی ناشی ازکاهش فشار محیط در ارتفاع بالاتر از یک یا دو اتمسفر
cybernetics U مطالعه ومقایسه بین دستگاه عصبی خودکارکه مرکب ازمغز واعصاب میباشدبادستگاه الکتریکی ومکانیکی فرمانشناسی
altitude/height hold U متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller U هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
propounder U ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
inhibitor U کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
quick disconnect coupling U کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primer U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor U گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
homogeneous computer network U یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
antineuritic U برضد اماس عصب مخاف اماس عصبی
interceptors U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
interceptor U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
distractive U گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
detonator U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
vasomotor U اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
detonators U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
changer U دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
steam fitter U نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
makgi boowi U نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
del credere U وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
search jammer U تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
prepossessing U مجذوب کننده جلب توجه کننده
expostulator U سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
claqueur U تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
padding U پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
sprining charge U خرج چال کننده یا گود کننده
suppressive U خنثی کننده اتش سرکوب کننده
stop order U دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
astigmatizer U وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
diverting U سرگرم کننده منحرف کننده
venerator U تکریم کننده ستایش کننده
thwarter U خنثی کننده مسدود کننده
coordinator U هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
homager U تجلیل کننده کرنش کننده
desolator U ویران کننده متروک کننده
practicer U تمرین کننده مشق کننده
contractive U جمع کننده چوروک کننده
trimmer U دستکاری کننده صاف کننده
striking force U نیروی تک کننده یا کمین کننده
accaimer U هلهله کننده تحسین کننده
the producer and the consumer U تولید کننده و مصرف کننده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com