English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 213 (42 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
counteract U عمل متقابل کردن
counteracted U عمل متقابل کردن
counteracting U عمل متقابل کردن
counteracts U عمل متقابل کردن
intract U عمل متقابل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
reciprocate U تلافی کردن عمل متقابل کردن
reciprocated U تلافی کردن عمل متقابل کردن
reciprocates U تلافی کردن عمل متقابل کردن
counterattack U حمله متقابل کردن
countermine U با دسیسه متقابل خنثی کردن
cross refer U از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
crossfertilize U لقاح متقابل کردن
recriminate U اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
Other Matches
counteroffensive U تعرض وحمله متقابل حمله تعرضی متقابل
counter memorial U یادداشت متقابل اخطار متقابل
mutual inductance U اندوکتیویته متقابل اندوکتانس متقابل
warsaw treaty U پیمانی که عنوان اصلی ان "پیمان کمک متقابل اروپای شرقی " است و به سال 5591 در ورشوپایتخت لهستان منعقد شد وهدف ان کمک متقابل کشورهای اروپای شرقی به یکدیگر است و بیشتر جنبه نظامی دارد
opposed U متقابل
interactional U متقابل
interactive U متقابل
opposing U متقابل
countering U متقابل
polar U متقابل
reciprocative U متقابل
countered U متقابل
correspounding U متقابل
counter U متقابل
reciprocal U متقابل
mutual U متقابل
counter transference U انتقال متقابل
countering U ضربت متقابل
cross reference U مراجعه متقابل
counter propaganda U تبلیغ متقابل
cross-reference U مراجعه متقابل
counteraction U اقدام متقابل
counterattack U حمله متقابل
cross reference U ارجاع متقابل
counterclaim U دعوای متقابل
counter gambit U گامبی متقابل
counter fire U اتش متقابل
counter current U جریان متقابل
counterbid U پیشنهاد متقابل
counter U ضربت متقابل
interdependence U وابستگی متقابل
counter trade U تجارت متقابل
counter credit U اعتبار متقابل
counter claim U دعوی متقابل
mutual U متقابل یا متقابله
interaction curve U خم کنش متقابل
inter play U اثر متقابل
recriminations U تهمت متقابل
recrimination U اتهام متقابل
recrimination U تهمت متقابل
counterwork U عمل متقابل
counterpoise U وزنه متقابل
recriminations U اتهام متقابل
countered U ضربت متقابل
counter-measure U اقدام متقابل
counter-measures U اقدام متقابل
cross action U دعوی متقابل
counter attraction U کشش متقابل
intercorrelation U همبستگی متقابل
counter offensive U پدافند متقابل
cross-checks U بررسی متقابل
cross-checking U بررسی متقابل
countermine U توط ئه متقابل
interaction U اثر متقابل
countermeasures U اقدامات متقابل
countermeasure U اقدام متقابل
cross-checked U بررسی متقابل
mutual conductance U رسانایی متقابل
cross-check U بررسی متقابل
cross check U بررسی متقابل
interaction U عمل متقابل
interrelationships U رابطه متقابل
grid anode transconductance U رسانایی متقابل
counter purchase U خرید متقابل
counterpawn U پیاده متقابل
cross-references U ارجاع متقابل
counter offensive U حمله متقابل
counter offer U پیشنهاد متقابل
interaction U کنش متقابل
reciprocal trading U مبادله متقابل
cross-reference U ارجاع متقابل
cross-references U مراجعه متقابل
counter offer U عرضه متقابل
countervailing credit U اعتبار متقابل
counterclaim U ادعای متقابل
reciprocation U عمل متقابل
counterrevolution U انقلاب متقابل
harmonic mean U اعداد متقابل
counterpoise U سیم متقابل
interdependence U اتکاء متقابل
counterclaim U دعوی متقابل
set off U دعوی متقابل
interrelationship U رابطه متقابل
mutual inductance U القاگری متقابل
cross purpose U قصد متقابل
transinformation U اگاهی متقابل
eclipsed form U شکل متقابل
reciprocal U متقابل معکوس
mutual terms U شرایط متقابل
cross feed U خورد متقابل
reciprocal U عمل متقابل
mutual relationship U رابطه متقابل
mutual induction U القای متقابل
intervisibility U دید متقابل
interrelation U رابطه متقابل
back pressure U فشار متقابل
antitype U نوع متقابل
mutual consistency U سازگاری متقابل
cross index U شاخص متقابل
proportional U متقابل یا هماهنگ
mutual energy U انرژی متقابل
cross bill U شکایت متقابل
transfer characteristic U مشخصه متقابل
crossecheck U بررسی متقابل
crosstalk U مکالمه متقابل
retaliation U عمل متقابل
interdependency U اتکاء متقابل
transconductance U رسانایی متقابل
interplay U اثر متقابل
m U القاگری متقابل
mutual characteristic U مشخصه متقابل
opposite phase U فاز متقابل
reciprocity U عمل متقابل
iteraction U عمل متقابل
mutual assistance U کمک متقابل
logrolling U همکاری متقابل
intervisibility U قابلیت دید متقابل
retort U جواب متقابل دادن
cross reference table U جدول ارجاع متقابل
retort U جواب متقابل تلافی
centre counter defence U دفاع متقابل مرکزی
visual interaction U کنش متقابل بصری
retorts U جواب متقابل تلافی
counterplay U بازی شطرنج متقابل
counter current principle U اصول جریان متقابل
cross magnetizing U میدان مغناطیسی متقابل
riposting U ضربه متقابل زدن
internecine U کشتار متقابل قاتل
retorts U جواب متقابل دادن
social interaction U کنش متقابل اجتماعی
counter purchase U داد وستد متقابل
rebuts U جواب متقابل دادن
countercheck U سرزنش وتوبیخ متقابل
coefficient of mutual induction U ضریب القای متقابل
rebutted U جواب متقابل دادن
rebuttal U عمل متقابل پس زنی
rebuttals U عمل متقابل پس زنی
retaliation U عکس العمل متقابل
benoni counter gambit U گامبی متقابل بنونی
riposted U ضربه متقابل زدن
rebut U جواب متقابل دادن
cross fire U اتش گلوله متقابل
rebutting U جواب متقابل دادن
greco counter gambit U گامبی متقابل گرکو
differential field winding U سیمپیچ اهنربایی متقابل
ripostes U ضربه متقابل زدن
conversion transconductance U رسانایی متقابل وارون
interaction U عکس العمل متقابل
scandinavian defence U دفاع متقابل مرکزی
compensation trading U داد و ستد متقابل
repost U ضربه متقابل زدن
riposte U ضربه متقابل زدن
mutual exclusion U ناسازگاری دو جانبه ممانعت متقابل
end centered unit cell U سلول واحد دو وجهی متقابل پر
opposed piston engine U موتور پیستون روبرو متقابل
queen's pawn counter gambit U گامبی متقابل پیاده وزیرشطرنج
counter charge U دعوی متقابل در امر جزایی
unrequited U بدون تلافی یا عمل متقابل
countermeasures U پیش گیریهای متقابل اقدامات کنترلی
countermeasures U اقدامات ضد عملیات دشمن عمل متقابل
counteractive U خنثی کننده دارای عمل متقابل
blamenfeld counter gambit U گامبی متقابل بلومنفند دردفاع بنونی
subcontrary U مغایر درمرحله فرعی درجهت متقابل
simultaneous foul U خطای متقابل در یک لحظه واخراج هر دو بازیگر
staunton defence U دفاع استاونتن در گامبی متقابل بنونی
cross fertile U اصلاح نژاد از راه لقاح متقابل
cross-references U مراجعه ازفهرستی به فهرست دیگر ارجاع متقابل
falkbeer counter gambit U گامبی متقابل فالکبیر درگامبی شاه شطرنج
counterpose U درمقابل یکدیگر قرار دادن متقابل ساختن
cross-reference U مراجعه ازفهرستی به فهرست دیگر ارجاع متقابل
cross reference U مراجعه ازفهرستی به فهرست دیگر ارجاع متقابل
subcontrariety U رابطه بین دو قیاس متقابل تشابه قیاسی
eastern european mutual assisstance trea U پیمان کمک متقابل اروپای شرقی treaty warsaw
counter thrust variation U واریاسیون پیاده رانده متقابل در دفاع هندی شاه شطرنج
input output analysis U تحلیل داده ها ستاده ها مطالعه تجربی روابط متقابل بخشهای مختلف اقتصاد
information hiding U یک مفهوم طراحی نرم افزاری که هدف ان کاهش اثرات متقابل بین قسمتهای یک برنامه است
cosmopolitanism U سیستم " جهان وطنی " اعتقاد به لزوم حسن تفاهم واحترام متقابل بین کلیه ملل واقوام عالم
syzygial U وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
coupling U نوعی رابطه متقابل بین سیستم هایا خصوصیات یک سیستم
cross action U در CL حالتی است که یک طرف عین دعوایی را که طرف متقابل درموضوع واحد علیه او مطرح کرده
riposte U ضربت متقابل و تند پاسخ تند واماده
counter riposte U حمله شمشیرباز پس از دفع حمله متقابل حریف
cross fertilization U لقاح دو سلول جنسی متفاوت لقاح متقابل
riposting U ضربت متقابل و تند پاسخ تند واماده
riposted U ضربت متقابل و تند پاسخ تند واماده
albin counter gambit U گامبی متقابل البین در گامبی وزیر شطرنج
ripostes U ضربت متقابل و تند پاسخ تند واماده
repost U ضربت متقابل و تند پاسخ تند و اماده
two way telephone equipment U تجهیزات مکالمه متقابل تاسیسات مکالمه تلفنی
companion part U لنگه قطعه متقابل قطعه راهنما
counterplot U دسیسه دربرابر دسیسه توط ئه متقابل
recipocal milling U فرزکاری متقابل فرزکاری دوجانبه فرزکاری معکوس
flat twin engine U موتور بوکسر دو سیلندر موتور سیلندر متقابل با دوسیلندر
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com