English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 103 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
over production U عمل اوزدن کالایی بیش ازاندازهای که بدان نیازمندی هست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
neediness U نیازمندی
requirement U نیازمندی
necessitousness U نیازمندی
necessity U نیاز نیازمندی
crying need U نیازمندی مبرم
needfully U از روی نیازمندی
lack U کمبود نیازمندی
lacks U کمبود نیازمندی
dependencies U بستگی نیازمندی
necessitously U از روی نیازمندی
needily U از روی نیازمندی
lacked U کمبود نیازمندی
dependency U بستگی نیازمندی
penury U تنگدستی نیازمندی زیاد
needed U نیازمندی در احتیاج داشتن
need U نیازمندی در احتیاج داشتن
needing U نیازمندی در احتیاج داشتن
loss leader U کالایی که با قیمت پایین
need U نیازمندی احتیاج لازم داشتن
needed U نیازمندی احتیاج لازم داشتن
needing U نیازمندی احتیاج لازم داشتن
fast moving stock U کالایی که به سرعت فروخته میشود
loss leader U کالایی که با ضرر فروخته میشود
to mark down an article U بهای کمتری بر کالایی گذاشتن
duopoly U وقتی که فروشندگان کالایی فقط دو نفرباشند
public good U کالایی که تولید ان به نفع جامعه باشد
to launch a product with much fanfare U کالایی را با هیاهو به صحنه نمایش آوردن
thereto U بدان
thereunto U بدان
wherunto U که بدان
leading article U کالایی که ارزان می فروشندتاخریداران رابکالاهای دیگرجلب کند
coloury U دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است
leading articles U کالایی که ارزان می فروشندتاخریداران رابکالاهای دیگرجلب کند
thereto attached U پسوسته بدان
thereby U بدان وسیله
lagan U کالایی که درته دریابا گویهای نگاه داشته باشد
flotsam and jetsam U کالایی که پس از غرق شدن کشتی برروی اب شناور است
dutiable goods U کالایی که حقوق گمرکی یاعوارض دیگربدان تعلق می گیرد
jetsam U کالایی که برای سبک کردن کشتی به دریا می ریزند
jetsam U کالایی که برای سبک کردن کشتی بدریا می ریزند
whereat U که بدان جهت که در انجا
according as چنانکه بدان سان که
transit duty U حقی که بابت عبور کالایی ازکشوری گرفته میشود حق تراتزیت
prohibitive price U بهای گزاف که بر کالایی گذارندو مردم ازعهده خریدان برنیایند
short lot U کالایی که مقدار موجود از ان کم است و در محوطه کوچک انبار میشود
paradoxically U بدان سان که باعقیده .....است
key-ring U حلقهای که بدان کلید می اویزند
poetic justice U کامیابی خوبان و شکست بدان
the question referred to above U موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
key-rings U حلقهای که بدان کلید می اویزند
that is nothing like it U هیچ شباهتی بدان ندارد
prize U کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prized U کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prizes U کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prizing U کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
he had no evidence to go upon U مدرکی نداشت که بدان متکی شود
omnim gatherum U مهمانی که همه کس بدان خوانده شود
nose ring U حلقهای که به بینی گاومیزنند تا بدان اورابکشند
where no human foot can tread جایی که پای ادمیزاد بدان نمیرسد.
it was beneath my notice U مراعارمی امدازاینکه بدان توجهی کنم
it is not pervious to reasonov U بدان دسترسی ندارد خردانرانمیتواند دریابد
gate meeting U انجمنی که بادادن ورودیه بدان درایند
cartel U اتحادیه شرکتهایی که سعی دارند بازار کالایی را دراختیار خود داشته باشند
cartels U اتحادیه شرکتهایی که سعی دارند بازار کالایی را دراختیار خود داشته باشند
timberhead U انتهای تیر کشتی که طناب بدان اویزند
hobbies U کاری که کسی بدان عشق وعلاقه دارد
self feeder U ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
hobby U کاری که کسی بدان عشق وعلاقه دارد
near side U سمت اسباب که ژیمناست بدان نزدیک میشود
plowhead U چارچوبی که گاو اهن بدان متصل میشده
an accessible place U جایی که راه یافتن بدان ممکن است
phonoscope U التی که بدان سیمهای ادوات موسیقی ازموده میشوند
string board U تیر یا تختهای که پلههای سنگین بدان تکیه دارند
indo iranian U وابسته به بخشی از زبانها....و ایران بدان سخن میگویند
paroli U دوبرابر داو بوسیله افزودن پول برده بدان
forbidden fruits U چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
buff stick U بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
forbidden fruit U چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
accessibly U چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
mumpsimus U ایین دیرینه بی معنی که ازروی تعصب بدان بچسبند نادان متعصب
cowlstaff U چوبی که دونفر روی شانه حمل کرده وچیزهایی بدان می اویزند
go cart U چارچوب غلتک داری که کودکان دست بدان گرفته راه رفتن میاموزند
crankpin U قسمت استوانهای دسته میل لنگ که میلههای رابط بدان متصل میشود
demand paging U در سیستم ذخیره مجازی انتقال یک صفحه از حافظه به حافظه واقعی به هنگام نیازمندی است
walking chair U چارچوب غلتک دار که کودکان دست خود را بدان گرفته راه رفتن می اموزند
final setting time U مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
vives U یکجور ناخوشی گوش که کره اسبهای تازه بعلف بسته بدان دچار می شوند
free haul U در حمل مصالح ساختمانی به کارگاه حداکثر مسافتی را که کرایه اضافی بدان تعلق نگیردگویند
brand loyalty U وفاداری به کالایی خاص وفاداری به علامت تجاری یک محصول
loss leader U بفروش میرسد کالایی که به منظور جلب توجه مشتری زیر قیمت تمام شده بفروش می رسد
HE that lies down with dogs must expect to rise with fleas.. <proverb> U کسى که با سگها بخوابد بایستى انتظار آن را هم داشته باشد که با یشرات برخیزد.(پسر نوی با بدان بنشست ,خاندان نبوتش گم شد).
Manx U وابسته به جزیره انسان لهجهای که در جزیره نامبرده بدان سخن میگویند
peregrin falcon U یکجور قوش تیز پرکه قوش بازان بدان دلبستگی دارند
green stick U شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
i take no interest in that U هیچ بدان دلبستگی ندارم هیچ از ان خوشم نمیاید
plug compatible manufacurer U شرکت تولیدکننده تجهیزات کامپیوتری که بدون نیازمندی به رابطهای سخت افزاری یانرم افزاری اضافی میتواندبه سیستم کامپیوتری موجودوصل شود
derived demand U تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
impact shipment U کالای ضربتی از نظر تحویل کالایی که از نظر تحویل زمان مخصوص دارد
totem U روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
totems U روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
enclitic U متکی به کلمه قبلی کلمهای که تکیه ندارد و یااگر دارد تکیه اش رابکلمه پیش از خود میدهد ودر تلفظ بدان کلمه می چسبد
litmus U ماده ابی رنگی که ازبعضی گلسنگ ها بدست میایدودر اثر اسید زیاد برنگ قرمزتبدیل میشود وهرگاه قلیا بدان بزنند باز برنگ ابی در میاید
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com