Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
fast
U
عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
fasted
U
عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
fastest
U
عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
fasts
U
عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
timed
U
1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
times
U
1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time
U
1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
accelerated depreciation
U
استهلاک زودرس
[روش استهلاک دارایی در مدتی کمتر از زمان مقرر]
quads
U
درایو ROM-D که دیسک را با چهار برابر سرعت درایو یک سرعته می چرخاند و باعث مقدار داده بیشتر بر حسب کیلو بایت و نیز زمان جستجو کمتر میشود
quad
U
درایو ROM-D که دیسک را با چهار برابر سرعت درایو یک سرعته می چرخاند و باعث مقدار داده بیشتر بر حسب کیلو بایت و نیز زمان جستجو کمتر میشود
line haul
U
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
factors
U
فاکتور
bill of sale
U
فاکتور
factor
U
فاکتور
vouchers
U
فاکتور
voucher
U
فاکتور
BS
U
فاکتور
invoice
U
فاکتور
invoiced
U
فاکتور
invoices
U
فاکتور
invoicing
U
فاکتور
proforma invoice
U
پیش فاکتور
proforma
U
پیش فاکتور
list price
U
قیمت فاکتور
earthquake factor
U
فاکتور زلزله
factorization
U
فاکتور گیری
invoice
U
فاکتور نوشتن
invoiced
U
فاکتور نوشتن
invoices
U
فاکتور نوشتن
gas factor
U
فاکتور گاز
invoicing
U
فاکتور نوشتن
factors
U
سازنده فاکتور
factor
U
سازنده فاکتور
cache memory
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
skip factor
U
فاکتور یا عامل نمو
factorize
U
فاکتور گیری کردن
invoice
U
فاکتور فروش صورتحساب
invoiced
U
فاکتور فروش صورتحساب
facture
U
فاکتور صورت حساب
invoices
U
فاکتور فروش صورتحساب
invoicing
U
فاکتور فروش صورتحساب
blocking factor
U
فاکتور بلوک بندی
blocking factor
U
فاکتور بلاکه کردن
mu
U
فاکتور شدت نیروی لامپ الکترونی
realtime
U
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuits
U
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit
U
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
U
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
U
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
pitch
U
دستور به وسیله صوتی موجی برای تغییر صورت با فاکتور خاصی
pitches
U
دستور به وسیله صوتی موجی برای تغییر صورت با فاکتور خاصی
access time
U
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
U
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
seek time
U
زمان جستجو زمان طلب
presents
U
زمان حاضر زمان حال
present
U
زمان حاضر زمان حال
arrivals
U
زمان حضور زمان رسیدن
presenting
U
زمان حاضر زمان حال
response time
U
زمان جواب زمان پاسخگویی
arrival
U
زمان حضور زمان رسیدن
presented
U
زمان حاضر زمان حال
minor
U
کمتر
shorter
U
کمتر
short
U
کمتر
in a less degree
U
کمتر
Lt
U
کمتر از
lesser
U
کمتر
less
U
کمتر
less than
U
کمتر از
much less
U
کمتر
infrequently
U
کمتر
shortest
U
کمتر
minus
U
کمتر
read time
U
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
minorities
U
بخش کمتر
low price
U
قیمت کمتر
inside of a week
U
در یک هفته کمتر
cut back
<idiom>
U
استفاده کمتر
A smaller number . Fewer .
U
تعداد کمتر
sub-
U
در معنای کمتر
he would not accept less
U
دو روز کمتر
minority
U
بخش کمتر
inside of a week
U
کمتر از یک هفته
tour of duty
U
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
shorthanded
U
ادامه با بازیگر کمتر
stroke
U
راندن کمتر از فرفیت
stroked
U
راندن کمتر از فرفیت
under-
U
پایین تراز کمتر از
under
U
پایین تراز کمتر از
strokes
U
راندن کمتر از فرفیت
stroking
U
راندن کمتر از فرفیت
shoat
U
خوک کمتر از یک سال
underexpose
U
کمتر از حد لزوم در معرض
short-change
U
کمتر پول دادن
below par
U
کمتر از ارزش اسمی
ammo minus
U
مهمات کمتر از نصف
le
U
to Equal or Than Less کمتر از یا برابر با
short-changes
U
کمتر پول دادن
short-changed
U
کمتر پول دادن
short-changing
U
کمتر پول دادن
less than container load
U
کمتر از فرفیت کانتینر
underprice
U
قیمت کمتر از رقیب
hypotrophy
U
رشد کمتر ازمعمول
underquote
U
کمتر مظنه دادن
below par
U
کمتر از بهای اسمی
lessened
U
کمتر شدن تخفیف یافتن
lessen
U
کمتر کردن تقلیل دادن
less developed countries
U
کشورهای کمتر توسعه یافته
lessen
U
کمتر شدن تخفیف یافتن
weanling
U
کره اسب کمتر از یک سال
lessened
U
کمتر کردن تقلیل دادن
infants
U
بچه کمتر ازهفت سال
infant
U
بچه کمتر ازهفت سال
embryos
U
جنین کمتر از هشت هفته
lessens
U
کمتر کردن تقلیل دادن
reduced charge
U
خرج کمتر یا پایین تر توپ
lessens
U
کمتر شدن تخفیف یافتن
embryo
U
جنین کمتر از هشت هفته
lessening
U
کمتر کردن تقلیل دادن
lessening
U
کمتر شدن تخفیف یافتن
he is well preserved
U
کمتر نشان پیری در او پیداست
Is there a road with little traffic?
U
آیا جاده ای با شلوغی کمتر هست؟
eagle
U
زدن دوضربه کمتر ازاستاندارد در یک بخش
eagles
U
زدن دوضربه کمتر ازاستاندارد در یک بخش
factorial
U
حاصل همه اعداد کمتر از یک عدد
Is there a road with little traffic?
U
آیا جاده ای با ترافیک کمتر هست؟
low speed communications
U
ارسال داده کمتر از بیت در ثانیه
multipass overlap
U
بنابراین نقاط کمتر به نظر می آیند
underlet
U
کمتر از ارزش واقعی اجاره دادن
undervaluation
U
تقویم یاارزیابی کمتر ازمیزان واقعی
undervalue
U
کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
undersexed
U
دارای تمایل جنسی کمتر ازطبیعی
undervalues
U
کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
nursery school
U
مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
undervaluing
U
کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
ultralight aircraft
U
هواپیمائی با وزن کمتر از454 کیلوگرم
undermanned
U
دارای نفرات کمتر از میزان لازم
nursery schools
U
مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
undercool
U
خیلی کمتر از میزان لازم سردکردن
timed
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule
U
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
time
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible
U
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
to put
[throw]
[toss]
somebody on to the scrap heap
U
به کسی کمتر توجه کردن
[اصطلاح مجازی]
round
U
تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت کمتر
to shunt somebody aside
U
به کسی کمتر توجه کردن
[اصطلاح مجازی]
underrating
U
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
to put somebody on the back burner
U
به کسی کمتر توجه کردن
[اصطلاح مجازی]
roundest
U
تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت کمتر
to put somebody in a backwater
U
به کسی کمتر توجه کردن
[اصطلاح مجازی]
dry year
U
سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
larceny petty
U
بیشتر دزدی مالی که کمتر از 11شیلینگ بهاداشت
bench jockey
U
ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
bench warmer
U
ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
underrates
U
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrated
U
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrate
U
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
anticlimaxes
U
بیانی که هرچه پیش می روداهمیتش کمتر میشود
anticlimax
U
بیانی که هرچه پیش می روداهمیتش کمتر میشود
equation of time
U
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation
U
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
execution
U
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
hoods
U
پوشش صوتی روی خط چاپگر که صدای آن را کمتر میکند
hood
U
پوشش صوتی روی خط چاپگر که صدای آن را کمتر میکند
runs
U
اجرای سیستم با فرفیت کمتر در صورت بروز خطا
By
[In]
comparison with the French, the British eat far less fish.
U
در مقایسه با فرانسوی ها، انگلیسی ها به مراتب کمتر ماهی می خورند.
infant
U
در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
run
U
اجرای سیستم با فرفیت کمتر در صورت بروز خطا
infants
U
در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
roundest
U
تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت بیشتر یا کمتر
round
U
تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت بیشتر یا کمتر
loom time
U
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
hypoventilation
U
تنفس کم بطوریکه مقداراکسیژن خون از مقدار عادی ان کمتر میشود
fewer
U
تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
diminished radix complement
U
نمایش اعداد که در آن هر رقم در عدد از یک واحد کمتر از پایه کم خواهد شد
refan
U
جایگزین کردن فن اصلی بافنی با قطر بزرگتر و مراحل کمتر
fewest
U
تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
man down
U
بازی با یک نفر کمتر از عده معمولی بعلت اخراج یک بازیگر
few
U
تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
small claim
U
ادعانامه یا تقاضای خسارتی که مبلغ ان از 00001 ریال کمتر است
performable
U
عملی
applicatory
<adj.>
U
عملی
applicative
U
عملی
pracitcable
U
عملی
de facto
U
عملی
down to earth
U
عملی
down-to-earth
U
عملی
practic
U
عملی
practicals
U
عملی
empirical
U
عملی
handy
<adj.>
U
عملی
operable
U
عملی
business like
U
عملی
operatives
U
عملی
experimental
U
عملی
workable
U
عملی
utilitarian
[useful]
<adj.>
U
عملی
useful
<adj.>
U
عملی
suitable
<adj.>
U
عملی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com