Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
proceed against someone
علیه کسی دادخواهی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pursues
U
دادخواهی کردن
to go to law
U
دادخواهی کردن
pursue
U
دادخواهی کردن
pursued
U
دادخواهی کردن
to institute legal proceedings
U
دادخواهی کردن
litigating
U
دادخواهی کردن
pursuing
U
دادخواهی کردن
lodge a complaint
U
دادخواهی کردن
plead for justice
U
دادخواهی کردن
litigates
U
دادخواهی کردن
litigate
U
دادخواهی کردن
litigated
U
دادخواهی کردن
to petition somebody
U
از کسی دادخواهی کردن
to plead with a person
U
نزدکسی دادخواهی کردن
to proceed against a person
U
از دست کسی دادخواهی کردن
go to law
U
اقامه دعوی کردن دادخواهی کردن عارض شدن
in personam
U
علیه شخص خاصی علیه انسان
petitioned
U
دادخواهی کردن درخواست کردن
moot
U
مطرح کردن دادخواهی کردن
petition
U
دادخواهی کردن درخواست کردن
petitioning
U
دادخواهی کردن درخواست کردن
petitions
U
دادخواهی کردن درخواست کردن
to safeguard
[against]
U
نگهداری کردن
[علیه]
[در برابر]
to safeguard
[against]
U
حفظ کردن
[علیه]
[در برابر]
to safeguard
[against]
U
تامین کردن
[علیه]
[در برابر]
bring an action against someone
U
علیه کسی اقامه دعوی کردن
bring a suit against a person
U
اقامه دعوی علیه کسی کردن
indict
U
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
lodge a complaint against someone
U
علیه کسی اقامه دعوی کردن
indicts
U
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
lay an information against someone
U
بر علیه کسی اعلام جرم کردن
indicting
U
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indicted
U
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
declaiming
U
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaimed
U
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaims
U
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaim
U
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
denounces
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denouncing
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounce
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounced
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
lawsuits
U
دادخواهی
complaint
U
دادخواهی
suit at law
U
دادخواهی
lawsuit
U
دادخواهی
pursuance
U
دادخواهی
litigation
U
دادخواهی
pleading
U
شفاعت دادخواهی
lawsuits
U
دادخواهی طرح دعوی در دادگاه
lawsuit
U
دادخواهی طرح دعوی در دادگاه
plead for the widow
U
در حق بیوه زنان دادخواهی کنید
compounding a felony
U
سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
use and occupation
U
عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
pro and con
U
له و علیه
pros and cons
U
له و علیه
against
U
علیه
con
U
بر علیه
conning
U
بر علیه
v
U
علیه
versus
U
علیه
conned
U
بر علیه
cons
U
بر علیه
lady ship
U
سرکار علیه
recognizor
U
محکوم علیه
losing party
U
محکوم علیه
beneficiary of an endowment
U
موقوف علیه
respondent
U
مستانف علیه
beneficiaries
U
موقوف علیه
respondents
U
مدعی علیه
respondents
U
مستانف علیه
pupil
U
مولی علیه
pupils
U
مولی علیه
presentee
U
معروض علیه
beneficiary
U
موقوف علیه
victim of an offence
U
مجنی علیه
defendants
U
مدعی علیه
out of court
U
محکوم علیه
third person of a transfer
U
محال علیه
respondent
U
مدعی علیه
party against whom a protest is made
U
معترض علیه
wards
U
مولی علیه
judgement debtor
U
محکوم علیه
ward
U
مولی علیه
pro and con
U
دلائل له و علیه
divtsor
U
مقسوم علیه
defendant
U
مدعی علیه
peace be upon him
U
علیه السلام
divisor
U
مقسوم علیه
assignee
U
محال علیه
drawee
U
محال علیه
object of protest
U
معترض علیه
appellee
U
مستانف علیه
person placed under guardianship
U
مولی علیه
anti
U
مخالف علیه
denominators
U
مقسوم علیه
denominator
U
مقسوم علیه
non fatal offences against the person
U
جرائم بر علیه ابدان
lese majesty
U
خیانت علیه حکومت
cross action
U
علیه وی اقامه کند
public mischief
U
جرم علیه جامعه
self defeating
U
علیه منظور خود
common d.
U
مقسوم علیه مشترک
self-defeating
U
علیه منظور خود
biological defense
U
پدافند بر علیه تک میکربی
lese majeste
U
خیانت علیه حکومت
offences against property
U
جرائم بر علیه اموال
offences against persons
U
جرائم بر علیه اشخاص
divisor
U
مقسوم علیه
[ریاضی]
action in personam
U
دعوی بر علیه شخص
respondents
U
پژوهش خواه مستانف علیه
to proceed against a person
U
اقدام بر علیه کسی زدن
offence against public order
U
جرائم بر علیه نظم عمومی
offences against public dencency
U
جرائم بر علیه عفت عمومی
demurring
U
در CL حالتی است که مدعی علیه
demurred
U
در CL حالتی است که مدعی علیه
to safeguard
[against]
U
امن نگهداشتن
[علیه]
[در برابر]
demur
U
در CL حالتی است که مدعی علیه
action in rem
U
دعوی بر علیه عین مال
To take field against somebody .
U
بر علیه کسی وارد شدن
offences against public morals
U
جرائم بر علیه اخلاق عمومی
respondent
U
پژوهش خواه مستانف علیه
common factor
U
مقسوم علیه مشترک
[ریاضی]
common divisor
U
مقسوم علیه مشترک
[ریاضی]
demurs
U
در CL حالتی است که مدعی علیه
counter fire
U
اتش ضد اتشباربر علیه دشمن
chemical defense
U
پدافند بر علیه مواد شیمیایی سمی
libelee
U
مدعی علیه شخص مورد افترا
summary judgment
U
حکمی که علیه ضامن صادر میشود
libellee
U
مدعی علیه شخص مورد افترا
impregnated
U
پارچه تلقیح شده بر علیه اثر موادشیمیایی
bench warrant
U
حکم دادگاه یا قاضی علیه شخص گناهکار
whispering campaign
U
انتشار مرتب شایعات علیه رجال و کاندیداها
nemo agit in seipsum
U
هیچ کس نمیتواند علیه خوداقامه دعوی کند
greatest common divisor
U
بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک
[ریاضی]
greatest common divisor
[gcd]
U
بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک
[ریاضی]
take a stand on something
<idiom>
U
فهمیدن اینکه کسی بر علیه چیزی است
lese majeste
U
خیانت یاتوط ئه علیه مقام سلطنت یاحکومت
lese majesty
U
خیانت یاتوط ئه علیه مقام سلطنت یاحکومت
greatest common factor
[GCF]
U
بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک
[ریاضی]
highest common factor
[HCF]
U
بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک
[ریاضی]
antigens
U
مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
antigen
U
مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
plene administravit
U
دفاع امین یا مدیر ترکه درمقابل دعاوی مطروحه علیه متوفی
verba chartarum fortius accipiuntur
U
proferentem contra الفاظ اسناد بیشتر علیه امضاکننده ان قابل تعبیر است
remainder
U
عدد معادل مقسوم منهای حاصل ضرب خارج قسمت ومقسوم علیه
receivers
U
ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
receiver
U
ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
running down case
U
دعوی علیه راننده وسیله نقلیه که در نتیجه تصادم باعث جرح یا خسارت شده است
puritans
U
فرقهای از پروتستانهای انگلستان که زمان الیزابت علیه سنن مذهبی قیام نمودندوطرفدار سادگی در نیایش بودند
puritan
U
فرقهای از پروتستانهای انگلستان که زمان الیزابت علیه سنن مذهبی قیام نمودندوطرفدار سادگی در نیایش بودند
cold war
U
عموما" به مبارزات تبلیغاتی بلوکهای شرق و غرب علیه یکدیگربخصوص بعد از جنگ جهانی دوم اطلاق میشود
divisor
U
عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
antiair warfare
U
جنگ ضدبرتری هوایی نبرد بر علیه برتری هوایی دشمن
presentment
U
ارائه برات از دارنده ان به محال علیه جهت قبولی نویسی یا محیل جهت پرداخت
cross action
U
در CL حالتی است که یک طرف عین دعوایی را که طرف متقابل درموضوع واحد علیه او مطرح کرده
covenant real
U
شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
defense
U
دفاع مدعی علیه در مقابل ادعای مدعی
coalition
U
مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
coalitions
U
مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
international court of justice
U
دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است
common divisor
U
مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
drawers
U
محال علیه برات برات کش
drawer
U
محال علیه برات برات کش
piracy
U
هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
speaking with prosecutor
U
در جرایم علیه افراد که از نوع جنحه باشددادگاه به متهم اجازه میدهد که پیش از شروع رسیدگی با شاکی صحبت کند وهر گاه او رضایت خود رااعلام کند مجازات مرتکب تخفیف کلی پیدا میکند
retour sans protet
U
اعلامی که برات کش به دارنده برات میکند مبنی براین که در صورت نکول برات از طرف محال علیه ان رابدون پروتست به وی بازگرداند و به این ترتیب برات کش نمیتواند به عذراین که اعتراض نکول به عمل نیامده است از پرداخت وجه سرباز زند
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com