English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
decision symbol U علامت تصمیم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
decision U علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
decisions U علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
Other Matches
symbol U اختصار علامت اختصاری علامت تجسمی
symbol U علامت ترسیمی علامت فرمولی
characters U نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
character U نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
bingo U علامت رمز برای اعلام حداقل سوخت برای فرود علامت رمزابلاغ فرود در فرودگاه یدکی
resolutions U تصمیم
plucks U تصمیم
avows U تصمیم
avowing U تصمیم
avow U تصمیم
irresolute U بی تصمیم
pluck U تصمیم
resolve U تصمیم
plucked U تصمیم
resolution U تصمیم
nonplus U بی تصمیم
plucking U تصمیم
will-power U تصمیم
resolves U تصمیم
decision U تصمیم
rulings U تصمیم
ruling U تصمیم
determination U تصمیم
weak-kneed U بی تصمیم
weak kneed U بی تصمیم
decisions U تصمیم
decision table U جدول تصمیم
i made up my mind to U تصمیم گرفتم که ...
freehand U ازادی در تصمیم
decision tree U درخت تصمیم
decision theory U تئوری تصمیم
joint resolution U تصمیم مشترک
logical decision U تصمیم منطقی
resolution U نیت تصمیم
undecidable U تصمیم ناپذیر
resolutions U نیت تصمیم
to take a d. U تصمیم گرفتن
to be resolved U تصمیم گرفتن
special verdict U تصمیم ویژه
resolved that ...... U تصمیم گرفته شد که
regnum U تصمیم مقتدرانه
nonplus U بی تصمیم بودن
make up one's mind U تصمیم گرفتن
decision structure U ساختار تصمیم
decision process U فرایند تصمیم
minding U تصمیم داشتن
resolves U تصمیم گرفتن
resolve U تصمیم گرفتن
decides U تصمیم گرفتن
decide U تصمیم گرفتن
determining U تصمیم گرفتن
determines U تصمیم گرفتن
determine U تصمیم گرفتن
canon U : تصویبنامه تصمیم
canons U : تصویبنامه تصمیم
mind U تصمیم داشتن
minds U تصمیم داشتن
determiner U تصمیم گیرنده
decision making U تصمیم گیری
decision maker U تصمیم گیرنده
decision instruction U دستورالعمل تصمیم
decision box U جعبه تصمیم
decidable U تصمیم پذیر
decidability U تصمیم پذیری
afore thought U سبق تصمیم
determiners U تصمیم گیرنده
resolutely U از روی تصمیم
make up one's mind <idiom> U تصمیم گیریکردن
sewed up <idiom> U تصمیم گیری
to make a decision U تصمیم گرفتن
cut and dried <idiom> U تصمیم قاطع
A one-sided(unilateral)decision. U تصمیم یکجانبه
to come to a decision U تصمیم گرفتن
orrive at a conclusion U اتخاذ تصمیم کردن
decision support system U سیستم پشتیبانی تصمیم
to decide [on] U تصمیم گرفتن [در مورد]
decision tree U مسیر تصمیم گیری
decision table U جدول تصمیم گیری
decision theory U نظریه تصمیم گیری
take a decision U اتخاذ تصمیم کردن
verdict U تصمیم هیات منصفه
take a dicision U اتخاذ تصمیم کردن
arrive at a conclusion U اتخاذ تصمیم کردن
decision criteria U ضوابط تصمیم گیری
decision making policy U سیاست تصمیم گیری
decision making unit U واحد تصمیم گیرنده
decision model U الگوی تصمیم گیری
sub judice U بدون تصمیم قضایی
verdicts U تصمیم هیات منصفه
decision variable U متغیر تصمیم گیری
ratio decidendi U مبنای اصلی تصمیم
swear off <idiom> U تصمیم به ترک چیزی
determinants U تصمیم گیرنده عاجز
It was a well - timed ( timely ) decision . U تصمیم بموقعی بود
preform U قبلا تصمیم گرفتن
arbitrament U قدرت اتخاذ تصمیم
self determination U تصمیم پیش خود
leave hanging (in the air) <idiom> U بدون تصمیم قبلی
malice aforethought U سبق تصمیم سوء
determines U اتخاذ تصمیم کردن
make or buy decision U تصمیم به ساخت یاخرید
determinant U تصمیم گیرنده عاجز
determining U اتخاذ تصمیم کردن
without aforethought U بدون سبق تصمیم
general verdict U تصمیم به وجه اطلاق
determine U اتخاذ تصمیم کردن
decision lag U تاخیر زمانی در تصمیم گیری
to decide on a motion U در مورد تقاضایی تصمیم گرفتن
get down to brass tacks <idiom> U فورا شروع به تصمیم گیری
willpower U تصمیم جدی نیروی اراده
decidable U تصمیم گرفتنی قابل فتوی
resolves U مقرر داشتن تصمیم گرفتن
resolve U مقرر داشتن تصمیم گرفتن
Soc U ازادی دراخذ تصمیم قضایی
order in council U تصمیم هیات مشاورین سلطنتی
partial jurisdiction U حق تصمیم گیری یا قضاوت محدود
pass a resolution U با رای گیری تصمیم گرفتن
premature decision U تصمیم نا بهنگام یا شتاب امیز
dss U سیستم پشتیبان تصمیم گیری
decisions U تصمیم گیری برای انجام کاری
decision U تصمیم گیری برای انجام کاری
take something to heart <idiom> U به صورت جدی تصمیم گیری کردن
zero hour <idiom> U لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
It depends on your decison. U بستگش به اراده (تصمیم )شما دارد
She found it hard to make up her mind. U برایش سخت بود که تصمیم بگیرد
play it by ear <idiom> U تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
decision tree U اقدامات لازم جهت تصمیم گیری
tip the balance <idiom> U تصمیم گرفتن ،نفوذ درتصمیم گیری
not touch something with a ten-foot pole <idiom> U تصمیم گیری چیزی به طور کامل
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
interrupt U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupting U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupts U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
decisions U اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
to opt out [of something] U تصمیم گرفتن که کاری را انجام ندهند یا همکاری نکنند
arranged marriage U ازدواجی که در آن پدر و مادر برایانتخابهمسر فرزندشان تصمیم میگیرند
As the debate unfolds citizens will make up their own minds. U در طول بحث شهروند ها خودشان تصمیم خواهند گرفت.
to opt in [something] U تصمیم گرفتن که کاری را انجام بدهند یا همکاری بکنند
go in for <idiom> U شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
ball is in your court <idiom> U [نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
decision U اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] U او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
order of council U تصمیم هیات مشاورین سلطنتی در غیاب یا بیماری پادشاه یا ملکه
layer U لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند
layers U لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند
drastic times call for drastic measures <idiom> U [زمانی که شما فوق العاده بی امید هستید و میخواهید یک تصمیم موثر بگیرید]
logic U عمل کامپیوتری یا تابعی که تصمیم گیری میکند. قط عات کامپیوتر یا سیستم دیجیتال
decision U نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
decisions U نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
special verdict U رای هیات منصفه در حالتی که حقایق موضوع مطروحه را ان چنان که برایشان ثابت شده است اعلام و اخذ تصمیم را به دادگاه بسپارند
AI U طراحی و پیشبرد برنامههای کامپیوتری که از هوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید می کنند و شامل دلایل ابتدایی و سایر خصوصیات بشری هستند
badge U علامت
designation U علامت
insignia U علامت
brands U علامت
branding U علامت
symptomless U بی علامت
unsigned U بی علامت
badges U علامت
caret U علامت
codes and codification U علامت
fog signal U علامت مه
apostrophize U علامت
designations U علامت
mark U علامت
marks U علامت
marine code U علامت
stripes U علامت
stripe U علامت
impresa U علامت
indicium U علامت
presaging U علامت
presages U علامت
presaged U علامت
signal generator U علامت زا
symptom U علامت
brand U علامت
differentia U علامت
signum U علامت
symptoms U علامت
presage U علامت
tag U علامت
tick U علامت
banner U علامت
banners U علامت
signaled U علامت
character U علامت
bullets U یک علامت
ticked U علامت
ticks U علامت
signal U علامت
bullet U یک علامت
code U علامت
tags U علامت
emblems U علامت
token U علامت
tokens U علامت
emblem U علامت
signalled U علامت
indicator U علامت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com