Perdic | عضو حزبی شدن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

✘ Close


Total search result: 37 (2 milliseconds)		ارسال یک معنی جدید
Menu	English	Persian	Menu
	to join a party U	عضو حزبی شدن

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words

	write U	رای دادن به کسی که نامش در لیست کاندیدهای حزبی نیست حذف
	writes U	رای دادن به کسی که نامش در لیست کاندیدهای حزبی نیست حذف
	wing U	دسته حزبی
	winging U	دسته حزبی
	fascism U	نام حزبی است که موسولینی در فاصله دو جنگ عالمگیر در ایتالیا تاسیس کردو اصول عقاید و فلسفه ان رااز سیستمهای سیاسی مختلف اخذ و بر حسب احتیاج تحریف و تفسیر نمود
	caucus U	انجمن حزبی
	caucuses U	انجمن حزبی
	convention U	باره مسائل حزبی ناحیهای
	conventions U	باره مسائل حزبی ناحیهای
	watchword U	شعار حزبی
	watchwords U	شعار حزبی
	secession U	تجزیه طلبی انشعاب حزبی
	sectarian U	حزبی
	factionalism U	اعتقاد به سیستم حزبی
	partisanship U	حزبی بودن
	partisanship U	روح حزبی
	ticket U	صورت نامزدهای حزبی
	tickets U	صورت نامزدهای حزبی
	lunatic fringe U	افراد افراطی وتندرو گروههای حزبی
	pluralist U	معتقد به تعدد تعدد حزبی
	pluralist U	وابسته به تعدد یاائتلاف حزبی
	pluralists U	معتقد به تعدد تعدد حزبی
	pluralists U	وابسته به تعدد یاائتلاف حزبی
	adherence to party U	هواخواهی یاتبعیت ازحزبی پیوستگی به حزبی
	barred a U	طاق حزبی
	fellow traveler U	کسی که عضو حزبی نیست ودر فعالیتهای ان شرکت نمیکند ولی از ان جانبداری مینماید
	nonparty U	غیر حزبی
	party spirit U	تعصب حزبی
	party spirit U	طرفداری حزبی
	plateform U	اعلامیه حزبی
	proselytism U	تبلیغ حزبی
	to toe the line U	برنامه حزبی را پذیرفتن
	watchworld U	شعار حزبی
	white primary U	اخذ اراء مقدماتی حزبی
	party politics U	سیاست بازیهای حزبی
	main motion [at a party conference etc.] U	دادخواست اصلی [در همایش حزبی و غیره]
Partial phrase not found.

Recent search history

Forum search

There is no search result on forum.
more \| برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)

Contact | Terms | Privacy