Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
nonjoinder
U
عدم ورود در دعوا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
batting order
U
ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
night brawler
U
شب دعوا کن
strife
U
دعوا
dustup
U
دعوا
quarreling
U
دعوا ستیزه
quarrelled
U
دعوا ستیزه
quarrelling
U
دعوا ستیزه
quarrels
U
دعوا ستیزه
discord
U
دعوا نزاع
actions
U
اقامهء دعوا
quarreled
U
دعوا ستیزه
action
U
اقامهء دعوا
squeal
U
دعوا نزاع
squealed
U
دعوا نزاع
squeals
U
دعوا نزاع
contest
U
رقابت دعوا
contested
U
رقابت دعوا
contests
U
رقابت دعوا
quarrel
U
دعوا ستیزه
callet
U
دعوا و غوغا
wrangler
U
دعوا کننده
quiteclaim
U
ترک دعوا
disclamation
U
ترک دعوا
dust-up
U
جنگ و دعوا
cat-and-dog
<adj.>
U
پر جنگ و دعوا
champerty
U
شرکت در دعوا
contesting
U
رقابت دعوا
bust-up
U
دعوا-مشاجره
dust-ups
U
جنگ و دعوا
imparlance
U
تعویق دعوا
he has nostomach for the fight
U
سر دعوا ندارد
To be itching fo r a fight . To be on the war path.
U
سر دعوا داشتن
brabble
U
مشاجره کردن دعوا
debatable ground
U
زمین یامرزمورد دعوا
to quarrel with somebody
<idiom>
U
با کسی دعوا کردن
kick up a row
U
دعوا راه انداختن
rivals
U
طرف مقابل دعوا
rivalling
U
طرف مقابل دعوا
rivalled
U
طرف مقابل دعوا
to instigate an argument
U
تحریک به دعوا کردن
rivaling
U
طرف مقابل دعوا
to instigate an argument
U
دعوا راه انداختن
rival
U
طرف مقابل دعوا
rivaled
U
طرف مقابل دعوا
cut both ways
<idiom>
U
به هردوطرف دعوا رسیدگی کردن
To settle upon a price during a dispute.
<proverb>
U
میان دعوا نرخ طى کردن .
disclaimed
U
ترک دعوا کردن نسبت به
disclaims
U
ترک دعوا کردن نسبت به
disclaiming
U
ترک دعوا کردن نسبت به
disclaim
U
ترک دعوا کردن نسبت به
jar
U
دعوا و نزاع طنین انداختن
jarred
U
دعوا و نزاع طنین انداختن
jars
U
دعوا و نزاع طنین انداختن
dock receipt
U
قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
the nature of the case
U
ماهیت دعوا یا موضوع خوش خویی
have a bone to pick
U
بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
They fight like cat and dog .
U
باهم مثل سگ وگربه دعوا می کنند
to stir
[things]
up
U
دعوا راه انداختن
[اصطلاح روزمره]
to live like cat and dog
U
دائما با هم جنگ و دعوا داشتن
[زن و شوهر]
In a quarrel they do not distribute sweetmeat.
<proverb>
U
توى دعوا یلوا پخش نمى کنند.
interplead
U
پیش از اقامه دعوا بر کسی باهم دعوای حقوقی را خاتمه دادن
importing
U
ورود
inning
U
ورود
imported
U
ورود
entrance fee
U
حق ورود
import
U
ورود
importation
U
ورود
entry
U
ورود
re entry
U
ورود
right of entry
U
حق ورود
arr
U
ورود
admitance
U
ورود
appulse
U
ورود
accession
U
ورود
entrance fees
U
حق ورود
re-entry
U
ورود
arrival
U
ورود
introit
U
ورود
introgression
U
ورود
ingression
U
ورود
arrivals
U
ورود
entrancing
U
ورود
air inclusion
U
ورود هوا
inductions
U
ورود
induction
U
ورود
infare
U
ورود
entranced
U
ورود
entrances
U
ورود
ingress
U
ورود
entree
U
ورود
entrance
U
ورود
arrival rate
U
نرخ ورود
forcible entry
U
ورود عدوانی
landding
U
ورود بخشکی
free entrance
U
ورود مجانی
acetylation
U
ورود ریشهء
token
U
اجازه ورود
capital inflow
U
ورود سرمایه
house-warming
U
جشن ورود
house-warmings
U
جشن ورود
log in sequrity
U
ایمنی ورود
landfall n
U
ورود بخشکی
ease of entry
U
سهولت ورود
approach ramp
U
فرازای ورود
first in first out
U
به ترتیب ورود
initation
U
ورود بعضویت
inlet time
U
زمان ورود
energy intake
U
ورود انرژی
entree
U
اجازهء ورود
entering angle
U
زاویه ورود
first in first out
U
بترتیب ورود
input of current
U
ورود جریان
data insertion
U
ورود داده ها
intervance of third party
U
ورود ثالث
intrant
U
ورود رسمی
cost to entry
U
هزینه ورود
entry point
U
نقطه ورود
entry side
U
جهت ورود
fifo
U
به ترتیب ورود
data import
U
ورود داده
due in
U
در شرف ورود
house warming
U
جشن ورود
on arrival
U
هنگام ورود
influx
U
ورود هجوم
tardiness
U
تاخیر ورود
entry
U
ورود راهرو
import
U
مفهوم ورود
imported
U
مفهوم ورود
importing
U
مفهوم ورود
landing
U
ورود بخشکی
landing
U
ورود به خشکی
influxes
U
ورود هجوم
admission
U
اجازهء ورود
homecoming
U
ورود بخانه
homecomings
U
ورود بخانه
when entering
U
هنگام ورود
arrival hall
U
سالن ورود
admissions
U
اجازهء ورود
landings
U
ورود به خشکی
inlet
U
ورود دخول
inlets
U
ورود دخول
port of entry
U
بندرمحل ورود
token
U
بلیط ورود
receipt statement
U
اعلامیه ورود
reebtry
U
ورود مجدد
tokens
U
بلیط ورود
landfalls
U
ورود بخشکی
landfall
U
ورود بخشکی
tokens
U
اجازه ورود
landings
U
ورود بخشکی
advent
ظهور و ورود
arrival hall
U
سالن ورود
admittance
U
ورود دخول
school readiness
U
امادگی ورود به مدرسه
inflow of foreign funds
U
ورود وجوه خارجی
bust
[colloquial]
U
ورود ناگهانی پلیس
infare
U
مهمانی بمناسبت ورود
let someone through
U
اجازه ورود دادن
inflow of labor
U
جریان ورود کارگر
last in first out
U
بترتیب عکس ورود
last in first out
U
به ترتیب عکس ورود
round-up
U
ورود ناگهانی پلیس
exhaust gas admission
اگزوز ورود گاز
subroutine reentry
U
ورود جمله به زیرروال
police raid
U
ورود ناگهانی پلیس
lifo
U
به ترتیب عکس ورود
ingress
U
حق دخول اجازه ورود
visa
U
اجازه ورود به کشوربیگانه
entrance
U
ورودیه اجازه ورود
raids
U
ورود ناگهانی پلیس
raiding
U
ورود ناگهانی پلیس
raided
U
ورود ناگهانی پلیس
raid
U
ورود ناگهانی پلیس
hails
U
اعلام ورود کردن
hailing
U
اعلام ورود کردن
hailed
U
اعلام ورود کردن
hail
U
اعلام ورود کردن
barrier to entry
U
منع ورود به صنعت
entrance
U
حق ورود دروازهء دخول
entranced
U
ورودیه اجازه ورود
gangplanks
U
تخته ورود به ناو
gangplank
U
تخته ورود به ناو
visas
U
اجازه ورود به کشوربیگانه
gate
U
وسایل ورود ورودیه
entrancing
U
حق ورود دروازهء دخول
gates
U
وسایل ورود ورودیه
entrancing
U
ورودیه اجازه ورود
entrances
U
حق ورود دروازهء دخول
entrances
U
ورودیه اجازه ورود
entranced
U
حق ورود دروازهء دخول
search warrants
U
حکم بازرسی و ورود
search warrant
U
حکم بازرسی و ورود
entry plan
U
طرح ورود به بندر
estimated time of arrival
U
زمان تقریبی ورود
coast in point
U
نقطه ورود به ساحل
fifo
U
خروج به ترتیب ورود
clearance inwards
U
مجوز ورود کشتی
law of prior entry
U
قانون تقدم ورود
gold import point
U
نقطه ورود طلا
freedom of entry and exit
U
ازادی ورود و خروج
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com