Perdic | عامل تثبیت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	fixing agent U	عامل تثبیت

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	automatic pilot U	وسیله تثبیت خودکار مسیرتقرب هواپیما تثبیت کننده خودکار مسیر
	automatic pilots U	وسیله تثبیت خودکار مسیرتقرب هواپیما تثبیت کننده خودکار مسیر
	voltage stabilizer U	تثبیت کننده فشار الکتریکی تثبیت کننده ولتاژ
	stabilisers U	تثبیت کننده میز تثبیت کننده مسیر
	stabilizer U	تثبیت کننده میز تثبیت کننده مسیر
	monetarists U	طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
	cyanogen agent U	عامل لخته کننده خون عامل شیمیایی سیانوژن
	reserved character U	حرف مخصوص درسیستم عامل یا حرفی که تابع خاصی برای کنترل سیستم عامل داردوبرای مصارف دیگربه کارنمیرود
	actuator U	محرک بازوی عامل مکانیسم عامل
	capital intensive goods U	کالاهایی که سهم عامل سرمایه در انها بیش از سهم عامل کار یا سایر عوامل تولید است
	derived demand U	تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
	shelling U	نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
	shell U	نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
	shells U	نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
	class a agent officer U	افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
	blood agent U	عامل شیمیایی لخته کننده خون عامل ضدحرکت خون
	piggyback U	سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
	piggybacks U	سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
	EXE file U	در یک سیستم عامل مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان میکند فایل حاوی داده دودویی برنامه است . فایل مستقیم از طریق سیستم عامل قابل اجراست
	MS DOS U	سیستم عامل کامپیوترهای شخصی IBM PC که داده ذخیره شده روی دیسک را مدیریت میکند و خروجی و ورودی کاربر را نمایش میدهد.DOS-MS سیستم عامل تک کاربر و تک کار کاره است و توسط واسط خط دستور در کنترل میشود
	stabilize U	تثبیت
	stabilises U	تثبیت
	corroboration U	تثبیت
	stabilization U	تثبیت
	stabilisation U	تثبیت
	fixity U	تثبیت
	anchor cell U	سل تثبیت
	stabilized U	تثبیت
	stabilizes U	تثبیت
	stabilising U	تثبیت
	fixation U	تثبیت
	stabilised U	تثبیت
	confirmation U	تثبیت
	consolidation U	تثبیت
	fixations U	تثبیت
	fixing U	تثبیت
	mechanical stabilization U	تثبیت مکانیکی
	confirmation U	تثبیت استقرار
	nitrogen fixation U	تثبیت نیتروژن
	reinstatement U	تثبیت در مقام
	stabilizers U	تثبیت کننده ها
	positioning U	تثبیت موقعیت
	stabilization U	پابرجاسازی تثبیت
	functional fixedness U	تثبیت کارکردی
	maintenance level U	سطح تثبیت
	course stabilizer U	تثبیت کننده
	economic stabilization U	تثبیت اقتصادی
	father fixation U	تثبیت پدری
	fixedness U	تثبیت شدگی
	avouch U	تثبیت کردن
	stabilisers U	تثبیت کننده
	holding attack U	تک تثبیت کننده
	stabilizer U	تثبیت کننده
	fixate U	تثبیت کردن
	fixation of affect U	تثبیت عاطفی
	fixation point U	نقطه تثبیت
	fixation process U	فرایند تثبیت
	stabilised U	تثبیت کردن
	stabilises U	تثبیت کردن
	heat setting U	تثبیت گرمائی
	patents U	حق تثبیت اختراع
	patenting U	حق تثبیت اختراع
	patented U	حق تثبیت اختراع
	patent U	حق تثبیت اختراع
	stabilizes U	تثبیت کردن
	reinstates U	تثبیت کردن
	stop go policy U	سیاست تثبیت
	visual fixation U	تثبیت دیداری
	voltage stabilization U	تثبیت ولتاژ
	wage stabilization U	تثبیت مزد
	reinstate U	تثبیت کردن
	reinstated U	تثبیت کردن
	stabilising U	تثبیت کردن
	stabilize U	تثبیت کردن
	price ceilings U	تثبیت قیمت
	price freeze U	تثبیت قیمت ها
	reinstating U	تثبیت کردن
	stabilized U	تثبیت کردن
	price stabilization U	تثبیت قیمت
	price stability U	تثبیت قیمت
	price freezing U	تثبیت قیمت
	holding force U	نیروی تثبیت کننده
	exchanged stabilization fund U	صندوق تثبیت ارز
	well fixed U	خوب تثبیت شده
	built in stabilizers U	تثبیت کنندههای خودکار
	fix U	تثبیت محل ناو
	verges U	شانه تثبیت نشده
	verge U	شانه تثبیت نشده
	fixes U	تثبیت محل ناو
	hard shoulder U	شانه تثبیت شده
	voltage stabilization U	تثبیت فشار الکتریکی
	stabilizer U	ثابت تثبیت کننده
	automatic stabilizer U	تثبیت کننده خودکار
	stabilization policy U	سیاست تثبیت اقتصادی
	stabilized layer U	قشر تثبیت شده
	course stabilizer U	تثبیت کننده مسیر
	stabilizing sleeve U	غلاف تثبیت کننده
	stabilisers U	ثابت تثبیت کننده
	course stabilizer U	دستگاه تثبیت مسیر
	stabilized layer U	لایه تثبیت شده
	emulsion stabilizer U	تثبیت کننده امولسیونی
	viscosity stabilizer U	تثبیت کننده گرانروی
	commodity agreement U	تثبیت مشترک قیمت فروش
	routes U	به خاک نشاندن تثبیت کردن
	self stabilizing dynamo U	دینام خود تثبیت کننده
	route U	به خاک نشاندن تثبیت کردن
	voltage stabilizer U	تثبیت کننده اختلاف سطح
	zener diode stabilization U	تثبیت کنندگی دیود زنر
	mains voltage stabilizer U	تثبیت کننده ولتاژ شبکه
	stabilizes U	به حال تعادل دراوردن تثبیت مسیر
	stabilized U	به حال تعادل دراوردن تثبیت مسیر
	stabilize U	به حال تعادل دراوردن تثبیت مسیر
	stabilising U	به حال تعادل دراوردن تثبیت مسیر
	pegging U	تثبیت قیمت اوراق بهادار وارز
	stabilised U	به حال تعادل دراوردن تثبیت مسیر
	stabilises U	به حال تعادل دراوردن تثبیت مسیر
	high frequency stabilized arc U	قوس نوری تثبیت شده ی فرکانس بالا
	adjustable stabilizer U	تثبیت کننده افقی قابل تنظیم هواپیما
	functional finance U	سیاست مالی دولت برای تثبیت وضع اقتصادی
	price support U	تثبیت قیمت توسط دولت برای حمایت کالا
	stop bath U	ابگونه اسیدی که برای تثبیت عکس وفیلم بکار میرود
	setting time U	[مدت زمان لازم جهت تثبیت و پایدار شدن رنگ در رنگرزی]
	fair trade laws U	قوانین تجارت منصفانه قرارداد بین تولیدکننده وفروشنده برای تثبیت یا تعیین حداقل قیمت
	positioning band U	حلقه تثبیت حلقه ثبات گلوله روی پوکه
	declaratory judgment U	حکمی است که در ان حقوق عدهای تثبیت واعلام میشود لیکن هیچ دستور اجراییی را که از نظراختتام دعوی موثر در مقام باشد متضمن نیست
	operant U	عامل
	agent representative U	عامل
	v factor U	عامل وی
	agencies U	عامل
	propellent U	عامل
	agency U	عامل
	assignee U	عامل
	factor U	عامل
	principal U	عامل
	attorney U	عامل
	propellant U	عامل
	propellants U	عامل
	active U	عامل
	devices U	عامل
	device U	عامل
	acting U	عامل
	operating U	عامل
	principals U	عامل
	parameter U	عامل
	parameters U	عامل
	agent U	عامل
	agents U	عامل
	attorneys U	عامل
	doers U	عامل
	doer U	عامل
	factors U	عامل
	operators U	عامل
	coagent U	هم عامل
	operator U	عامل
	procurator U	عامل
	elements U	عامل
	functionery U	عامل
	operatives U	عامل
	element U	عامل
	operative U	عامل
	actions U	عامل
	action U	عامل
	procurators U	عامل
	executive agent U	عامل اجرایی
	acid function U	عامل اسیدی
	accountable disbursing officer U	افسر عامل
	factoring agent U	عامل تنزیل
	distilled mustard U	عامل خردلی
	factoring U	عامل یابی
	acting company U	شرکت عامل
	human factor U	عامل انسانی
	factor of safety U	عامل اطمینان
	factor of safety U	عامل تامین
	releasing agent U	عامل رهاکننده
	factor of production U	عامل تولید
	distractor U	عامل حواسپرتی
	dual agent U	عامل دو جانبه
	active defense U	پدافند عامل
	active defense U	دفاع عامل
	factorization U	عامل بندی
	reactor U	عامل واکنش
	general factor U	عامل عمومی
	galactogogue U	عامل شیرزایاشیرافزا
	absorbing agent U	عامل جذب
	fusing agent U	عامل ذوب
	potential <adj.> U	عامل بالقوه
	prime movers U	عامل محرک کل
	prime mover U	عامل محرک کل
	foaming agent U	عامل کف زای
	reactors U	عامل واکنش
	igniting agent U	عامل احتراق
	firing device U	عامل منفجرکننده
	idle characters U	کاراکترهای عامل
	hypo U	عامل محرک
	extrinsic factor U	عامل خارجی
	aborticide U	عامل سقط
	growth factor U	عامل رشد
	dispersing agent U	عامل پاشنده
	biological agent U	عامل میکربی
	chemical agent U	عامل شیمیایی