English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 123 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
in love - engaged - married U عاشق . نامزد . متاهل [مرحله هایی که تا ازدواج طی میشوند]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
postulant U نامزد جدید نامزد ورود بخدمت کلیسا
trothplight U نامزد شدن نامزد کردن
married U متاهل
married U عروسی کرده متاهل
married accommodation U جا برای مردم متاهل
gander U ادم نادان مرد متاهل
ganders U ادم نادان مرد متاهل
leman U عاشق
inamorata U زن عاشق
love some U عاشق
loveerless U بی عاشق
goo goo U عاشق
amorous U عاشق
amorist U عاشق
amonrist U عاشق
inamorato U عاشق
lovers U عاشق
lover U عاشق
swain U عاشق
kleptomaniacs U عاشق سرقت
kleptomaniac U عاشق سرقت
lover like U عاشق وار
fall in love with U عاشق شدن به
amorist U عاشق پیشه
f. of books U عاشق کتاب
amative U عاشق پیشه
narcissist U عاشق خود
paramour U عاشق معشوقه
head over heel in love <idiom> U یک دل نه صد دل عاشق شدن
in love <idiom> U عاشق شدن
adoring U عاشق شدن
adores U عاشق شدن
To fall in love (with someone). U عاشق شدن
adored U عاشق شدن
adore U عاشق شدن
to be in love U عاشق بودن
shutterbug U عاشق عکاسی
plighted lovers U دو تن عاشق ومعشوق
philobiblic U عاشق کتاب
philharmonic U عاشق موسیقی
an engaged couple U دو تن نامزد
bethrothed U نامزد
designee U نامزد
candidate U نامزد
fiance U نامزد
fiancee U نامزد
fiancT U نامزد
designed U نامزد
candidates U نامزد
engaged U نامزد
couple U دو نامزد
coupled U دو نامزد
couples U دو نامزد
candidate U نامزد
nominee U نامزد
intended U نامزد
nominees U نامزد
the bride elect U نامزد
affianced U نامزد
to fall in love [with somebody] U عاشق [کسی] شدن
She loves to have a lot of doges . U عاشق اینست که سگ نگاهدارد
fall for <idiom> U خیلی عاشق بودن
fall in love with <idiom> U عاشق کسی شدن
sweet on <idiom> U عاشق کسی شدن
adorer U ستایش کننده عاشق
side with <idiom> U عاشق چیزی بودن
stagestruck U عاشق صحنه نمایش
to fall in love with a woman U بزنی عاشق شدن
outdoorsy <adj.> U عاشق هوای آزاد
to fall in love with a woman U عاشق زنی شدن
ordinands U نامزد انتصاب
ordinand U نامزد انتصاب
candidate U نامزد انتخاباتی
candid U کاندیدا نامزد
to get engaged U نامزد کردن
engaged U نامزد شده
candidate U نامزد کاندید
to become engaged U نامزد کردن
candidates U نامزد کاندید
troth U نامزد کردن
nominator U نامزد کننده
nominates U نامزد کردن
nominated U نامزد کردن
betrothed U نامزد شده
designate U نامزد کردن
designating U نامزد کردن
designates U نامزد کردن
fiance U نامزد گرفتن
affianced U نامزد شده
nominating U نامزد کردن
nominate U نامزد کردن
to be bethrothed U نامزد شدن
loves U عشق داشتن عاشق بودن
To fall in love at first sight. U بانگاه اول عاشق شدن
narcissus U جوان رعنایی که عاشق تصویرخودشد
lovelorn U عاشق دلخسته غمزده عشق
loved U عشق داشتن عاشق بودن
stage-struck U عاشق هنرپیشگی و صحنهی نمایش
love U عشق داشتن عاشق بودن
running mate U نامزد معاونت ریاستجمهوری
bespoke U نامزدی نامزد شده
got a thing going <idiom> U باکسی نامزد شدن
bespoken U نامزدی نامزد شده
running mates U نامزد معاونت ریاستجمهوری
candidate master U نامزد استادی شطرنج
He doesnt do it for our black eyes. U عاشق چشم وابروی ماکه نیست
candidates U داوطلب خدمت در ارتش نامزد
to put up U منزل دادن به نامزد کردن
postulancy U کاندید نامزد انجام امری
candidate U داوطلب خدمت در ارتش نامزد
aegisthus U فرزند Thyestes قاتل Atreus و عاشق کلیتمنسترا
bibliophile U کتاب جمع کن عاشق شکل وفاهر کتب
campaigner U سرباز کهنه کار نامزد انتخابات
campaigners U سرباز کهنه کار نامزد انتخابات
to turn somebody's head <idiom> U کسی را دیوانه وار عاشق خود کردن [اصطلاح مجازی]
put up U برای انتخابات نامزد کردن سازش کردن
put-up U برای انتخابات نامزد کردن سازش کردن
to put in for U تقاضا کردن خودرا نامزد کردن
to stand for U نامزد بودن هواخواه بودن
earmarked U نامزد شده مشخص شده علامت گذاری شده
stuck on <idiom> U دیوانه چیزی شدن ،عاشق چیزی شدن
favorite son U نامزد ریاست جمهوری کاندیدای ریاست جمهوری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com