English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
ingratiatory U طرف توجه قرار دهنده امیخته بخود شیرینی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to ingratite oneself U خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
appropriator U بخود اختصاص دهنده
self rewarding U پاداش دهنده بخود
ingratiating U طرف توجه قرار دادن
to receive attantion U مورد توجه قرار گرفتن
ingratiated U طرف توجه قرار دادن
ingratiates U طرف توجه قرار دادن
ingratiate U طرف توجه قرار دادن
them by his politeness U با ادب خود را طرف توجه قرار داد
setter U قرار دهنده
setters U قرار دهنده
positioner U قرار دهنده
lionize U مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
curses come home to roost U دشنام بخود دشنام دهنده برمیگرد د
skimmed U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
screamer U اگهی درشت وجالب توجه در روزنامه مطالب جالب توجه
lool U لول [تارهای نامتقارن] [این حالت بخاطر قرار گرفتن پود بین تارها بوجود آمده و در حقیقت نشان دهنده اختلاف سطح تارها با یکدیگر است.]
medleys U امیخته
medley U امیخته
interwrought U در هم امیخته
motley U امیخته
mixtures U امیخته
mixture U امیخته
zygose U امیخته
portmanteaux U امیخته
portmanteaus U امیخته
portmanteau U امیخته
mixed U امیخته
coalescent U بهم امیخته
mixed tides U کشندهای امیخته
mixed number U عدد امیخته
mixed gas U گاز امیخته
cold mix U امیخته سرد
mixed crystal U کریستال امیخته
impanate U امیخته بنان
immiscible U امیخته نشدنی
mixed mode U باب امیخته
trimmer U زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
mixed mode experssion U عبارت امیخته یاب
chrism U روغن امیخته بابلسان
gold amalgam U جیوه امیخته بازر
oil is immiscible with water U روغن با اب امیخته نمیشود
oxyhydrogen U اکسیژن امیخته به ایدروژن
pranks U شوخی امیخته بافریب
lemon squash U شربت امیخته ازابلیمووسوداواتر
mincemeat U قیمه امیخته باکشمش
prank U شوخی امیخته بافریب
mixed mode macro U درشت دستور امیخته باب
deep laid U امیخته به زیرکی یا حیله نهانی
d. butter U کره اب کرده و امیخته با ارد
mixed radix notation U نشان گذاری امیخته مبنا
draw attention U توجه کسی را جلب کردن توجه جلب شدن
neo platonism U فلسفه افلاطونی امیخته با تصوف شرقی
poudrette U کودی که از مدفوع و زغال امیخته باشد
think piece U مقاله خبری امیخته باافکار وتفسیرات نویسنده
lingua franca U زبان امیخته با زبانهای دیگر گویش مختلط
law french U اصطلاحات امیخته با فرانسه که در زبان حقوقی بکارمیرود
lingua francas U زبان امیخته با زبانهای دیگر گویش مختلط
loam U خاک رس وشن که با گیاه پوسیده امیخته باشد
accent mark U علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
alignments U میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignment U میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
oxyhydrogen blowpipe U بوری زرگری که دران اکسیژن و ایدروژن با هم امیخته میشوند
imbroglios U قطعه موسیقی درهم امیخته و نامرتب مسئله غامض
imbroglio U قطعه موسیقی درهم امیخته و نامرتب مسئله غامض
omnim gatherum U امیختگی چندین چیز باهم توده امیخته جنگ
postured U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
tragi comedy U نمایشی که دران مطالب جدی ومضحک باهم امیخته باشد
conglutinative U التیام دهنده جوش دهنده
exhibitor U نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibitors U نمایش دهنده ارائه دهنده
catalyst U تشکیلات دهنده سازمان دهنده
exhibiter U نمایش دهنده ارائه دهنده
bailer U امانت دهنده کفیل دهنده
catalysts U تشکیلات دهنده سازمان دهنده
bailor U امانت دهنده کفیل دهنده
extender U توسعه دهنده ادامه دهنده
questionof interest U پرسشهای جالب توجه موضوعهای جالب توجه
favourite U طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
favourites U طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
favorites U طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
kamptulicon U یکجورفرش که ازقندران وچوب پنبه امیخته بهم درست میکنندو....است
dissemble U بخود بستن
assumed U بخود بسته
to suck in U بخود کشیدن
feign U بخود بستن
assumes U بخود گرفتن
pretend U بخود بستن
self pity U ترحم بخود
self-pity U ترحم بخود
assume U بخود گرفتن
substantive U متکی بخود
spontaneous U خود بخود
to remember oneself U بخود امدن
playact U بخود بستن
self confident U مطمئن بخود
self trust U اعتماد بخود
self dramatization U بخود بندی
self congratulation U تبریک بخود
self consequence U اهمیت بخود
bethink U بخود امدن
introspect U بخود برگشتن
to imbrue with blood U بخود اغشتن
self relative U نسبت بخود
self dependent U متکی بخود
to imbrue in blood U بخود اغشتن
self importance U دادن بخود
self respect U احترام بخود
sham U بخود بستن
self help U کمک بخود
preens U بخود بالیدن
preening U بخود بالیدن
narcissism U عشق بخود
preened U بخود بالیدن
self exaltation U بخود بالیدن
arrogation U بخود بستن
aplomb U اطمینان بخود
spohnge U بخود کشیدن
assumable U بخود گرفتنی
he was restored to reason U بخود امد
self-help U کمک بخود
by it self U خود بخود
preen U بخود بالیدن
surface mount technology U روش ساخت تختههای مدار که قط عات الکترونیکی مستقیماگ روی سطح تخته قرار دارند به جای اینکه در سوراخها قرار بگیرد و در آن محل جا شوند
self fertility U لقاح خود بخود
self fruitful U بخود بخودگرده افشان
screw up one's courage U جرات بخود دادن
abiogenesis U تولید خود بخود
autoplasty U پیوند از خود بخود
muster up your courage U جرات بخود بدهید
self divison U تقسیم خود بخود
delusion of reference U هذیان بخود بستن
self activity U فعالیت خود بخود
self subsistence U اعاشه خود بخود
self charging U خود بخود پر شونده
strike an attitude U حالتی بخود گرفتن
to summon up courage U جرات بخود دادن
lion skin U دلیری بخود بسته
monopolising U بخود انحصار دادن
monopolize U بخود انحصار دادن
to f. oneself U بخود دلخوشی دادن
to be moped U بخود راه دادن
to be convulsed with laughter U از خنده بخود پیچیدن
monopolizing U بخود انحصار دادن
monopolizes U بخود انحصار دادن
lay out oneself U بخود زحمت دادن
monopolises U بخود انحصار دادن
to stand on one's own legs U متکی بخود بودن
assumed U بخود گرفته عاریتی
monopolized U بخود انحصار دادن
to permit oneself U بخود اجازه دادن
diffidently U با نداشتن اعتماد بخود
to take the sun U افتاب بخود دادن
monopolised U بخود انحصار دادن
to stint oneself U تنگی بخود دادن
writ of error U قرار یا حکم دادگاه که متضمن تصحیح اشتباه موجود در حکم یا قرار قبلی است
self tightening U خود بخود تنگ شونده
autolysis U هضم یا گوارش خود بخود
attitudinize U حالت خاصی بخود گرفتن
to overstrain oneself U زیاد بخود فشار اوردن
pretendedly U بطور ساختگی یا بخود بسته
feigns U بخود بستن جعل کردن
self registering U خود بخود ثبت کننده
to buck up U فرزشدن نیرویاجرات بخود دادن
materializing U صورت خارجی بخود گرفتن
materializes U صورت خارجی بخود گرفتن
materialized U صورت خارجی بخود گرفتن
materialize U صورت خارجی بخود گرفتن
materialising U صورت خارجی بخود گرفتن
materialises U صورت خارجی بخود گرفتن
materialised U صورت خارجی بخود گرفتن
self slayer U مبادرت کننده بخود کشی
To give way to gloomy thoughts . U فکرهای بد بخود راه دادن
self rising U خود بخود بلند شونده
self regulating U خود بخود تنظیم شونده
self formed U خود بخود تشکیل شده
feign U بخود بستن جعل کردن
pretends U بخود بستن دعوی کردن
introspect U بخود امدن درخود فرورفتن
agonise U بخود پیچیدن معذب شدن
arrogate U غصب کردن بخود بستن
assumes U بخود بستن وانمود کردن
pretending U بخود بستن دعوی کردن
self lubricating U خود بخود نرم شونده
To give way to doubt. To waver. U بخود تردید راه دادن
pretend U بخود بستن دعوی کردن
self moved U دارای حرکت خود بخود
intervert U بخود اختصاص دادن برگرداندن
assume U بخود بستن وانمود کردن
to rally one dispersed U نیروی تازه بخود دادان
self insured U خود بخود بیمه شده
cupboard love U عشق بخود بسته یاغرض الود
refocillate U تجدید حیات کردن بخود اوردن
self pollination U گرده افشانی خود بخود گیاه
self digestion U جذب خود بخود مواد غذایی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com