English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 69 (1 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
interlacing arches U طاقهای متقاطع
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
arcade U طاقهای پشت سرهم
point style U شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
crisscross U متقاطع
traverse U خط متقاطع
traverse U متقاطع
traversed U خط متقاطع
traversed U متقاطع
traverses U خط متقاطع
traverses U متقاطع
traversing U متقاطع
intersecting U متقاطع
crossover U متقاطع
thwartwise U متقاطع
crossest U متقاطع
traversing U خط متقاطع
cross U متقاطع
intercepter U متقاطع
crosser U متقاطع
crosses U متقاطع
transverse U متقاطع
secant U خط قاطع متقاطع
cross fire U اتشبار متقاطع
cross fire U اتش متقاطع
crosshatching U هاشورزنی متقاطع
secant line U خط متقاطع [ریاضی]
groined vault U طاق متقاطع
crossrail U ریل متقاطع
cross hatch U هاشور متقاطع
interconversion U تبدیل متقاطع
crosscurrent U جریان متقاطع
cross wires U سیمهای متقاطع
cross bearings U سمتهای متقاطع
diagonal U سیم بر متقاطع
cross-sections U سطح متقاطع
intersecting U قوسی متقاطع
cross-section U سطح متقاطع
transversely U بطوراریب یا متقاطع
transverse section U برش متقاطع
closed traverse U خطوط متقاطع
unresolved corners U حاشیه متقاطع
interlacing arch U طاق های متقاطع
inweave U درهم متقاطع کردن
word square U جدول کلمات متقاطع
thwartwise U بطور متقاطع اریب
crossword puzzle U جدول کلمات متقاطع
charade U جدول کلمات متقاطع
built up crossing U قطعه ریل متقاطع
cross elasticity of demand U کشش متقاطع تقاضا
coefficient of cross elasticity U ضریب کشش متقاطع
criss-crossing U بهطور متقاطع حرکت کردن
to an overthwart U بطور متقاطع ازاین سو بان سو
criss-crossed U بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-cross U بهطور متقاطع حرکت کردن
cross buck U حمله دو مهاجم بصورت متقاطع
criss-crosses U بهطور متقاطع حرکت کردن
at an overthwart U بطور متقاطع ازاین سو بان سو
cross section U برش متقاطع نمونه یا حد وسط
crossover U متقاطع کردن برای ازدیادفشار و سرعت
interlacing arches U طاقهایی که نقشه ساختمانی انهابه پرگارهای متقاطع میماند
crossbones U تصویر دو استخوان متقاطع درزیر جمجمه که نشان پرچم دزدان دریایی است
cross elasticity of demand U درصدتغییر تقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت کالای دیگر فرمول کشش متقاطع عبارت است از :
autotomous U متقاطع بطور خودبخود وابسته به تقسیم خودبخود
autotomic U متقاطع بطور خودبخود وابسته به تقسیم خودبخود
cross hairs U دو خط متقاطع روی یک دستگاه ورودی که محل تقاطع انها مکان فعال مکان نمای یک سیستم گرافیکی رامشخص میکند
crossest U قطع کردن متقاطع کردن
crosses U قطع کردن متقاطع کردن
crosser U قطع کردن متقاطع کردن
cross U قطع کردن متقاطع کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com