English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I incurred a heavy loss. U ضرر زیادی کردم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
What have I done to offend you? U من چه کارت کردم؟ [من چطور تو را دلخور کردم؟]
he inherited a large fortune U دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
I was keeping my fingers crossed . U خدا خدا می کردم ( دعامی کردم )
i asked him a question U پرسشی از او کردم
It slipped my mind. U آن را فراموش کردم.
i knocked at the door U دق الباب کردم
i hid my self U را پنهان کردم
I am freezing ( to death) . U از سرمایخ کردم
I made a mistake . I was wrong. U من اشتباه کردم
eureka U >من کشف کردم <
iwas late U دیر کردم
the trusty is that i forgot it U فراموش کردم
I am late. U من دیر کردم.
i profited by his advice از نظر او استفاده کردم
i made him go U او را وادار کردم برود
i made him go U او راوادار به رفتن کردم
i had a quiet read U فرصت پیدا کردم
i was too indulgent to him U زیاد به او گذشت کردم
Much as I tried , I couldnt do it . I simply couldnt do it . U هر چه سعی کردم نشد
I invited her to lunch . I stood her a lunch . U ناهار مهمانش کردم
i managed to do it U ان کار را درست کردم
What have I done to offend you? U من چطور تو را ناراحت کردم؟
i did that of my own free will U این کار را کردم
i a the beauties of nature U من از زیبائیهای طبیعت حظ کردم
i am through with my work U ازکارفراغت پیدا کردم
I have a reservation. من قبلا رزرو کردم.
I've run out of petrol. بنزین تمام کردم.
i forgot all about it U به کلی فراموش کردم
i did all in my power U انچه در توانم بود کردم
i repaid his kindress in kind U مهربانی او را عینا` تلافی کردم
i provided for his safety U وسائل سلامت او را فراهم کردم
i did my best U منتهای کوشش خود را کردم
i saw him off the premises U کردم تا ازعمارت بیرون رفت
i stated the facts U چگونگی را بدانسان که بودبیان کردم
I thought so. U منم همینطور فکر کردم.
If I find the time . U اگر وقت کنم ( کردم )
I was a fool ( naïve enough) to believe her . U من را بگه که حرفهایش را باور کردم
I have entangled myself with the banks . U خودم را گرفتار بانک ها کردم
Whichever way I did it ,It came out(turned out)wrong. U هر طور کردم غلط درآمد
I stayed up reading until midnight. U تا نصف شب بیدارماندم ومطالعه کردم
Since I left school. U ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
the two books are a like با هردو یک جور معامله کردم
the trusty is that i forgot it U حقیقا امراینست که فراموش کردم
I had a long talk with him. U با ایشان مفصلا" صحبت کردم
I sent him packing. U دست به سرش کردم. [اصطلاح]
I've shoveled snow all the morning. U من تمام صبح برف پارو کردم.
I weighed myself today . U امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
i gave up the idea U ازان خیال صرف نظر کردم
i waved him nearer U با دست اشاره کردم که نزدیکتر بیا
I have settled all my accounts. همه حساب هایم را صاف کردم
I reckoned him as my friend. U اورا دوست خود حساب می کردم
i made him my proxy U او رااز جانب خود وکیل کردم
I had a hell of a time to fix the engine. U پدرم درآمد موتور رادرست کردم
i did it only for your sake U تنها به خاطرشما این کار را کردم
I stayed in concealment until the danger passed. U خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
I found a hair in the soup . U توی سوپ یک موبود (پیدا کردم )
i did it for show U برای نمایش یا فاهر ان کاررا کردم
i am & out U پنج لیره اشتباه حساب کردم
Upon reflection , I realized that … U دوباره که فکر کردم متوجه شدم که ...
Did I say anything different? U مگر من چیز دیگری گفتم [ادعا کردم] ؟
i owe for all my books U پول همه کتابهای خود راقرض کردم
I stand corrected. U من اشتباه کردم. [همه چیز را که گفتم پس می گیرم.]
I ran away lest I should be seen . U فرار کردم رفتم که مبادا دیده بشوم
I played every trick in the book . U هر کلکی را که فکر کنی سوار کردم ( زدم )
I shared out the money among four persons. U پول را بین چهار نفر قسمت کردم
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
I expended all my capital on equipment. U تمام سرمایه ام راصرف خرید لوازم کردم
I stamped on the spider . U عنکبوت رابا پایم کوبیدم ( وله کردم )
I have thought long and hard about it. U خیلی عمیق و دراز مدت درباره اش فکر کردم.
I accidentally locked myself out of the house. U من به طور تصادفی خانه ام را روی خودم قفل کردم.
I was a thoussand tomans out of pocket in that transaction. U د رآن معامله هزارتومان هم از جیب دادم ( ضرر کردم )
I have been deceived in you . U درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
The news shocked me. U این خبر مرا تکان داد (هول کردم )
i lost my a U دار و ندار خود را گم کردم همه چیز از دستم رفت
i thanked him for his trouble U برای زحمتی که کشیده بود ازاو سپاس گزاری کردم
Short of replacing the engine, I have tried everything to fix the car. U به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم .
infiniteness U زیادی
excesses U زیادی
inordinacy U زیادی
excess U زیادی
numerousness U زیادی
intenseness U زیادی
immoderacy U زیادی
immenseness U زیادی
superfluous U زیادی
extras U زیادی
intensity U زیادی
nimiety U زیادی
greatness U زیادی
profoundness U زیادی
excrescent U زیادی
excessiveness U زیادی
overly U زیادی
enormousness U زیادی
superfluity U زیادی
profuseness U زیادی
profoundly U زیادی
extra- U زیادی
unduly U زیادی
extra U زیادی
surpluses U زیادی
surplus U زیادی
abundance U زیادی
immensity U زیادی
excrescential U زیادی
to a large extent U تا حد زیادی
hugeness U زیادی
redundance U زیادی
heaviness U زیادی
muchness U زیادی
greatly U به زیادی
wealth U زیادی
supervacaneous U زیادی
frequentness U زیادی
extremeness U زیادی
undue U زیادی
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work! U من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
to a degree U تادرجه زیادی
overblance U زیادتی زیادی
over production U محصول زیادی
interleaf U برگ زیادی
fuzz ball U گوشت زیادی
inordinateness U زیادی بی اندازگی
increscent U زیادی توسعه
clogged U زیادی پرکردن
riffraff U زیادی توده
distichiasis U مژگان زیادی
largely U تا درجه زیادی
exorbitance U زیادی افراط
hyperacidity U زیادی اسید
for long U مدت زیادی
extensiveness U کثرت زیادی
gaudery U پیرایههای زیادی
overweight U وزن زیادی
clogs U زیادی پرکردن
clog U زیادی پرکردن
outgrowth U گوشت زیادی
redun dantly U بطور زائدیا زیادی
Quite a few people ... U تعداد زیادی [از مردم]
growth U گوشت زیادی تومور
You have given me too much. U زیاد ( زیادی ) به من دادی
growths U گوشت زیادی تومور
extra U موضوعی که زیادی است
extra- U موضوعی که زیادی است
to shoot one's mouth off <idiom> U زیادی حرف زدن
No small number of ... U تعداد زیادی [از مردم]
extras U موضوعی که زیادی است
kajillion [slang] U تعداد بسیار زیادی
exairesis U برش اندام زیادی
quite a number of people U عده زیادی از مردم
go on <idiom> U زیادی صحبت کردن
so U خیلی باین زیادی
it was a U مبلغ زیادی بود
outgrwth U برامدگی گوشت زیادی
odd come short U زیادی باقی مانده
excess U مقدار زیادی از چیزی
make a bundle <idiom> U پول زیادی درآوردن
make a killing <idiom> U پول زیادی درآوردن
long a go U مدت زیادی پیش
long ago U مدت زیادی پیش
many of them U عده زیادی از انها
over estimation U زیادی درنظر گرفتن
excesses U مقدار زیادی از چیزی
oversale U پیش فروش زیادی
go out of one's way <idiom> U تلاش زیادی کردن
it will not take long U مدت زیادی نمیخواهد
intensity of gravity U شدت با زیادی جاذبه
What should I do when I get the following message: The connection to the server has failed U چکاری لازم هست انجام بدهم وقتی که پیغام زیر را دریافت کردم: ارتباط با سرور میسر نمیباشد؟
compacted U چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
surplus U مازاد کالاهای اقتصادی زیادی
I have lost a lot of blood. U خون زیادی از من رفته است
compact U چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
To cover (traverse)long distances. U مسافت زیادی راطی کردن
it makes a t. difference U تفاوت خیلی زیادی نمیکند
it takes much room U فضای زیادی را اشغال میکند
surpluses U مازاد کالاهای اقتصادی زیادی
Do you have an extra pen to lend me? U یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
hyperacid U حاوی مقدار زیادی اسید
polypus U گوشت زیادی ساقه دار
excess demand U تقاضای زیادی مازاد تقاضا
Suffering many privations . U محرومیتهای زیادی رامتحمل شدن
quickly U بدون مصرف زمان زیادی
lose one's shirt <idiom> U پول زیادی را از دست دادن
splurge on something <idiom> U پول زیادی خرج کردن
ring bone U استخوان زیادی در بخولق اسب
compacts U چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
To go to great expenses . U خرج زیادی را متحمل شدن
much sugar was left U قند زیادی باقی ماند
compacting U چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
He is bound to come. U احتمال زیادی دارد که بیاید
We have two books extra. U دوتا کتاب اضافه ( زیادی) داریم
To stint . To be cheese - paring . U گدا بازی درآوردن ( صر فه جویی زیادی )
surcharges U اضافه بارکردن عوارض زیادی گرفتن از
surcharge U اضافه بارکردن عوارض زیادی گرفتن از
You are sure a dead ringer for muy brother. U تو قطعا شباهت زیادی با برادر من داری.
super numerary U نفر یا سرباز اضافه برسازمان یا زیادی
to overdose a patient U داروی زیادی به بیمار دادن یاخوراندن
to pad a sentence U جمله را با واژههای زیادی دراز کردن
polyposis U دچاری بگوشت زیادی یابواسیر لحمی
A big crowd surged into the streets. U جمعیت زیادی ریخت توی خیابانها
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com