Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 91 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
drum roll
U
ضربات مداوم
drum rolls
U
ضربات مداوم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
oddest
U
ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
odder
U
ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
odd
U
ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
sustained rate
U
سرعت حرکت مداوم سرعت تکرار مداوم
lay to
U
مبادله ضربات کردن
like as we lie
U
طرفین دارای ضربات مساوی
rat a tat
U
ضربات متوالی و تند زدن
KO's
U
با ضربات متوالی از میدان بدرکردن
KO
U
با ضربات متوالی از میدان بدرکردن
rat-a-tat
U
ضربات متوالی و تند زدن
rat a tat tat
U
ضربات متوالی و تند زدن
pit a pat
U
با ضربات تند و متوالی درحال ضربان
tamp
U
بوسیله ضربات متوالی بالا یا پایین راندن
slugfest
U
مسابقهای که دران ضربات سنگین ردوبدل میشود
beat
U
تعدادضربات پا دریکسری ضربات بازوی شناگر ضربه زدن
beats
U
تعدادضربات پا دریکسری ضربات بازوی شناگر ضربه زدن
halved
U
مساوی بودن تعداد ضربات هر دو حریف در یک بخش ازبازی گلف
halve
U
مساوی بودن تعداد ضربات هر دو حریف در یک بخش ازبازی گلف
even par
U
انجام تعداد ضربات استاندارددر یک بخش یا تمام بخشای گلف
scorecards
U
کارت نشان دهنده تعداد ضربات بازیگر در هر بخش بازی گلف
scorecard
U
کارت نشان دهنده تعداد ضربات بازیگر در هر بخش بازی گلف
constant
U
مداوم
constants
U
مداوم
cyclic
U
مداوم
running
U
مداوم
unremitting
U
مداوم
continuing
U
مداوم
continuous
U
مداوم
ongoing
U
مداوم
sequential
U
مداوم
life long education
U
اموزش مداوم
endurance time
U
سرعت مداوم
durably
U
بطور مداوم
continuous illumination
U
روشنایی مداوم
sustaining growth
U
رشد مداوم
persistent inflation
U
تورم مداوم
sustained rate
U
نواخت مداوم
sustained illumination
U
روشنایی مداوم
sustained fire
U
تیر مداوم
sustained fire
U
اتش مداوم
steady state growth
U
رشد مداوم
running fire
U
اتش مداوم
continuous fire
U
اتش مداوم
fluctuates
U
تغییر مداوم
persistent
U
پایا مداوم
stand
U
دفاع مداوم
discontinuous
U
غیر مداوم
fluctuated
U
تغییر مداوم
halting
U
غیر مداوم
fluctuate
U
تغییر مداوم
steadying
U
پی درپی مداوم
steady
U
پی درپی مداوم
steadiest
U
پی درپی مداوم
steadies
U
پی درپی مداوم
steadied
U
پی درپی مداوم
steady state
U
وضعیت بارشد مداوم
continuous duty
U
کار مداوم یکنواخت
stable
U
مداوم محک کردن
stables
U
مداوم محک کردن
straight pool billiard
U
بازی مداوم 1/41 بیلیاردکیسهای
endurance time
U
سرعت حداکثر مداوم
assiduity
U
توجه و دقت مداوم
uninterrupted duty
U
کار مداوم غیر یکنواخت
one-night stands
U
رابطهی جنسی یک شبه نه مداوم
continuation
U
حرکت مداوم بسوی سبد
Constant dripping wear away the stone .
<proverb>
U
قطرات مداوم آب سنگ را مى ساید.
one-night stand
U
رابطهی جنسی یک شبه نه مداوم
continuously pointed fire
U
اتش روانه شده مداوم
yaks
U
: بطور مداوم حرف زدن
ribbon switch
U
مبدل فشار مداوم به الکتریسیته
yak
U
: بطور مداوم حرف زدن
memory sniffing
U
ازمایش مداوم حافظه به هنگام پردازش
continuous strip camera
U
دوربین عکسبرداری به طریق نوار مداوم
lindy
U
رقص دارای حرکات سریع وجهشهای مداوم
continuous strip photography
U
عکاسی به طریق نوار مداوم عکسبرداری هوایی با نوارمداوم
to be exposed to a constant stream of something
U
در معرض چیزی به طور مداوم بودن
[بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
automatic terminal information service
U
ارسال مداوم اطلاعات غیرکنترلی ثبت شده در مناطق ترمینالهای دذارای ترافیک سنگین
creeps
U
تغییر شکل تدریجی و کند ولی پیوسته یک ماده تحت تاثیرنیروی ثابت با تنش مداوم
seen fire
U
اتش مداوم و دیدبانی شده پدافند هوایی که روی سبقت معین در جلوی هواپیما اجرامیشود
creep
U
تغییر شکل تدریجی و کند ولی پیوسته یک ماده تحت تاثیرنیروی ثابت با تنش مداوم
tapped
U
ضربت اهسته ضربات اهسته وپیوسته زدن شیر اب زدن به
tapping
U
ضربت اهسته ضربات اهسته وپیوسته زدن شیر اب زدن به
tap
U
ضربت اهسته ضربات اهسته وپیوسته زدن شیر اب زدن به
broadcast controlled air interception
U
نوعی رهگیری هوایی که هواپیمای رهگیر را مداوم درجریان تک هوایی دشمن قرارمی دهند
continuous strip imagery
U
عکاسی متوالی از یک نوارزمین عکاسی مداوم از یک نوار
scans
U
دیدبانی کردن دیدبانی مداوم
scan
U
دیدبانی کردن دیدبانی مداوم
scanned
U
دیدبانی کردن دیدبانی مداوم
continuous processor
U
دستگاه چاپ متوالی عکس چاپ کننده مداوم عکس
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com