English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
financial statement U صورت مالی گزارش مالی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
annual financial statement U گزارش مالی سالانه
fiscal drag U اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
financial statement U صورت وضعیت مالی
quando acciderint U وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
cere U موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
charge and discharge statements U حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
pecuniary U مالی
financial U مالی
monetary U مالی
fiscal U مالی
financed U مالی
financing U مالی
finances U مالی
accounting classification U کد مالی
finance U مالی
credits U اعتبار مالی
fiscal year U سال مالی
credit U اعتبار مالی
fiscally U ازلحاظ مالی
credited U اعتبار مالی
crediting U اعتبار مالی
Mali U کشور مالی
spiel U شیره مالی
financial management U مدیریت مالی
financial period U دوره مالی
financial plan U برنامه مالی
subsidies U کمکهای مالی
financial policy U سیاست مالی
financial position U وضعیت مالی
financial relations U روابط مالی
financial secretary U مشاور مالی
fiscal control U نظارت مالی
fiscal control U کنترل مالی
fiscal policy U سیاست مالی
financial status U وضع مالی
financial inventory U ذخایر مالی
financial years U سال مالی
sparge U گل مالی کردن
padding U لگد مالی
snow job U ماست مالی
non pecuniary U غیر مالی
financiers U متخصص مالی
embrocations U روغن مالی
embrocation U روغن مالی
pecuniary penalty U مجازات مالی
rough usage U دست مالی
financier U متخصص مالی
financially U از نظر مالی
financial crisis U بحران مالی
illinition U روغن مالی
unction U روغن مالی
in low water U در تنگی مالی
financial year U سال مالی
fiscal U سال مالی
inunction U روغن مالی
judgment debt U محکوم به مالی
taction U دست مالی
sustention U استعانت مالی
subvention U کمک مالی
subsidization U کمک مالی
fund U اعتبار مالی
funded U اعتبار مالی
slobbery U لجن مالی
waxing U موم مالی
committee of ways and means U کمیسیون مالی
sustentation U استعانت مالی
fiscal years U دوره مالی
fiscal years U سال مالی
felting U نمد مالی
capital commitment U تعهدات مالی
anointment U پماد مالی
self support U استقلال مالی
financial market U بازار مالی
roughcast U گل مالی شده
mart U بازار مالی
financial e. U متخصص مالی
financial circles U محافل مالی
financial centers U مراکز مالی
financial bill U لایحه مالی
financial capital U سرمایه مالی
chamberlain U نافر مالی
financial expenses U هزینههای مالی
financial budget U بودجه مالی
financial intermediary U واسطه مالی
chamberlains U نافر مالی
subsidy U کمک مالی
financial feasibility U امکان مالی
financial assets U موجودی مالی
financial assets U دارائیهای مالی
finance house U موسسه مالی
finance markets U بازارهای مالی
finance officer U افسر مالی
financial data U اطلاعات مالی
financial ability U تمکن مالی
fiscal year U دوره مالی
financial adviser U مشاور مالی
financial affairs U امور مالی
financial mission U هئیت مامورین مالی
accountable disbursing officer U افسر ذیحساب مالی
roughest U دست مالی کردن
active fiscal policy U سیاست مالی فعال
financing U قسمت مالی یا دارایی
salvage U مالی را از خطرنجات دادن
salvaged U مالی را از خطرنجات دادن
salvages U مالی را از خطرنجات دادن
salvaging U مالی را از خطرنجات دادن
financial investment U سرمایه گذاری مالی
current income U درامد یک سال مالی
pure fiscal policy U سیاست مالی خالص
fiscal U مربوط به مالی یامالیه
financial planning U برنامه ریزی مالی
expansionary fiscal policy U سیاست مالی انبساطی
embrocate U روغن مالی کردن
inuct U روغن مالی کردن
financial intermediary U موسسه مالی واسطه
discretionary fiscal policy U سیاست مالی اختیاری
disbursing officer U افسر ذیحساب مالی
felt U نمد مالی کردن
restrictive fiscal policy U سیاست مالی انقباضی
contractionary fiscal policy U سیاست مالی انقباضی
compensatory fiscal policy U سیاستهای مالی ترمیمی
functional finance U سیاست مالی اصولی
anointment U روغن مالی تدهین
financial accounts حساب های مالی
rough U دست مالی کردن
mud bath U گل مالی تن برای درمان
finance company U شرکت تامین مالی
tallow U پیه مالی کردن
spiel U شیره مالی کردن
corporate treasurer U مدیر امور مالی
scrabble U دست مالی کردن
means tests U سنجش استطاعت مالی
means test U سنجش استطاعت مالی
chief financial officer [CFO] U مدیر امور مالی
scrabbles U دست مالی کردن
aid package U بسته کمک مالی
scrabbling U دست مالی کردن
tools of fiscal policy U ابزار سیاست مالی
to come into a property U مالی را صاحب شدن
anoint U روغن مالی کردن
finance U قسمت مالی یا دارایی
austere fiscal policy U سیاست مالی مضیق
To whitewash . To do a perfunctory job. To do a patch - up of work. U ماست مالی کردن
anoints U روغن مالی کردن
finances U قسمت مالی یا دارایی
anointing U روغن مالی کردن
financed U قسمت مالی یا دارایی
scrabbled U دست مالی کردن
deficit financing U اداره امور مالی با کسرموازنه
financial data U اطلاعات مربوط به امور مالی
financial planning system U سیستم برنامه ریزی مالی
administrative(financial,legal)process. U جریان اداری (مالی .حقوقی )
subsidies U مکهای مالی دولت , سوبسید
waxer U کسیکه موم مالی میکند
To deliberately fudge the issue . To gloss it over . U موضوعی را ماست مالی کردن
Monetary systems. U سیستم های پولی ( مالی )
jigger U ماشین نم مالی جرثقیل ابی
feel the pinch <idiom> U در تنگنای مالی قرار گرفتن
passive fiscal policy U سیاست مالی غیر فعال
groping U دست مالی کورمالی کردن
groped U دست مالی کورمالی کردن
company secretary U مسئول مالی و حقوقی شرکت
anele U تدهین یا روغن مالی کردن
grope U دست مالی کورمالی کردن
gropes U دست مالی کورمالی کردن
in the hole <idiom> U قرض داشتن ،عقب ماندگی مالی
financiers U کارشناس علم مالیه متخصص مالی
scrabble U سرسری چیز نوشتن دست مالی
bill U سند مالی لایحه یا طرح قانونی
scrabbled U سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabbles U سرسری چیز نوشتن دست مالی
financier U کارشناس علم مالیه متخصص مالی
deforciant U کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد
bills U سند مالی لایحه یا طرح قانونی
deficit financing U تامین مالی از راه کسر بودجه
scrabbling U سرسری چیز نوشتن دست مالی
capital expenditure U هزینهای که فایده اش محدود به یک دوره مالی نباشد
To drive someone up the wall. U کسی رابتنگ آوردن (تحت فشار مالی )
merger U حالتی که مالی درمال دیگر مستغرق شود
mergers U حالتی که مالی درمال دیگر مستغرق شود
treasurer U مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
procurators U معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
home U امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
current budget U بودجهای که برای یک سال مالی تدوین شود
current expenditure U هزینهای که فایده ان منحصر به یک دوره مالی باشد
larceny petty U بیشتر دزدی مالی که کمتر از 11شیلینگ بهاداشت
bailout U کمک مالی [برای جلوگیری از ورشکستگی] [اقتصاد]
accountability U ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
industrial wealth U مالی که از راه پیشه و هنربدست امده باشد
Our company has some pecuniary difficulties . U شرکت ما گرفتاریهای مالی پیدا کرده است
She is comfortably off. U ازنظرمالی راحت است ( تأمین مالی دارد )
treasurers U مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
consignee U کسی که جنس یا مالی بعنوانش ارسال شده
homes U امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
procurator U معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
We've never had it so good. <idiom> U وضع [مالی] ما تا حالا اینقدر خوب نبوده است.
e. of pleas U دادگاهی که اصولا برای رسیدگی به کارهای مالی بود
functional finance U سیاست مالی دولت برای تثبیت وضع اقتصادی
financed U درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
finance U درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com