Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
conditionality
U
صورت شرطی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
decision
U
دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
decisions
U
دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
conditional
U
دستور برنامه سازی که جهش به بخشی از برنامه میکند در صورت برقراری شرطی
while loop
U
دستورات برنامه شرطی که در صورت درست بودن یک شرط, یک قطعه را اجرا میکند
Other Matches
conditioning
U
شرطی کردن شرطی سازی
inventory
U
از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
apodosis
U
مکمل جملهء شرطی نتیجه جملهء شرطی
locals
U
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
local
U
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
printers
U
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printer
U
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
protatic
U
شرطی
conditioned
U
شرطی
provisory
U
شرطی
eventual
U
شرطی
conditional
U
شرطی
provisional
U
شرطی
plastic bubble keyboard
U
صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packets
U
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packet
U
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
conditioning
U
شرطی شدن
conditioned response
U
واکنش شرطی
conditional statement
U
حکم شرطی
conditonal branching
U
انشعاب شرطی
unconditioned
U
غیر شرطی
conditional instruction
U
دستورالعمل شرطی
case branch
U
انشعاب شرطی
conditional jump
U
جهش شرطی
condeitional branch
U
انشعاب شرطی
conditional operator
U
عملگر شرطی
unconditioning
U
شرطی زدایی
conditional branch
U
انشعاب شرطی
provisional
U
شرطی مشروط
conditional statement
U
دستور شرطی
conditioned suppression
U
منع شرطی
conditional transfer
U
انتقال شرطی
subjunctive
U
وجه شرطی
soft hyphen
U
خط تیره شرطی
the subjunctive mood
U
وجه شرطی
provisos
U
جمله شرطی
conditioned stimulus
U
محرک شرطی
conditioned response
U
پاسخ شرطی
conditioned reflex
U
بازتاب شرطی
on no condition
U
به هیچ شرطی
conditioned inhibition
U
بازداری شرطی
proviso
U
جمله شرطی
numeric
U
که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
conditionability
U
قابلیت شرطی شدن
conditional jump instruction
U
دستورالعمل پرش شرطی
cer
U
پاسخ هیجانی شرطی
To win (lose ) a bet .
U
شرطی رابردن (باختن )
conditional breakpoint
U
نقطه انفصال شرطی
delayed conditioning
U
شرطی سازی درنگیده
instrumental conditioning
U
شرطی شدن وسیلهای
conditioned avoidance response
U
پاسخ اجتنابی شرطی
conditioned escape response
U
پاسخ گریز شرطی
modal auxiliary
U
فعل معین شرطی
condition
U
عارضه شرطی کردن
counterconditioning
U
شرطی سازی تقابلی
cross conditioning
U
شرطی شدن ضمنی
unconditional jump
U
جهش غیر شرطی
differential conditioning
U
شرطی سازی افتراقی
classical conditioning
U
شرطی سازی کلاسیک
vicarious conditioning
U
شرطی شدن مشاهدهای
operant conditioning
U
شرطی شدن عامل
unconditioned response
U
پاسخ غیر شرطی
unconditioned reflex
U
بازتاب غیر شرطی
unconditioned inhibition
U
بازداری غیر شرطی
pavlovian conditioning
U
شرطی شدن پاولفی
ucs
U
محرک غیر شرطی
unconditioned stimulus
U
محرک غیر شرطی
eventual
U
موکول بانجام شرطی
unconditional
U
غیر شرطی بی شرط
unconditional branch
U
انشعاب غیر شرطی
unconditional transfer
U
انتقال غیر شرطی
operant conditioning
U
شرطی شدن کنش گر
vicarious conditioning
U
شرطی شدن جانشینی
subjunctive
U
وابسته بوجه شرطی
reconditioning
U
شرطی کردن مجدد
avoidance conditioning
U
شرطی کردن اجتنابی
backward conditioning
U
شرطی کردن وارونه
type r conditioning
U
شرطی شدن نوع ار
conditioned emotional response
U
پاسخ هیجانی شرطی
type s conditioning
U
شرطی شدن نوع اس
trace conditioning
U
شرطی کردن ردی
provisorily
U
بطور شرطی یا موقت
ucr
U
پاسخ غیر شرطی
preconditioning
U
پیش شرطی کردن
higher order conditioning
U
شرطی سازی سطح بالا
policy
U
سند معلق به انجام شرطی
To purchase on approval .
U
بشرط امتحان ( شرطی )خریدن
policies
U
سند معلق به انجام شرطی
eyelid conditioning
U
شرطی کردن پلک چشم
deferred dividened
U
سودی که پرداخت ان مشروط به شرطی باشد
iterative process
U
فرآیندی که تکرار میشود تا به شرطی برسد
She will only date you if you ...
U
او
[زن]
فقط به شرطی با تو میرود بیرون اگر تو...
unconditional
U
آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد
barrage jamming
U
تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
esorow
U
سندرسمی که اجرای ان موکول به تحقق شرطی باشد
estate in fee
U
مالکیت مطلق و غیر شرطی نسبت به زمین
watt
U
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watts
U
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
discretionary
U
آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
zero
U
پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
zeroes
U
پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
branches
U
یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
branch
U
یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
jump instruction
U
پرسش شرطی در صورتی که پرچم یا ثبات صفر باشند
zeros
U
پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
This must not happen in future at any cost.
U
در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
jump instruction
U
دستوری که کنترل را از یک نقط ه برنامه به دیگری منتقل میکند بدون هیچ شرطی
rom
U
دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان قطعه ROM با فرفیت بالا استفاده میشود. داده به صورت دودویی ذخیره میشود به صورت سوراخهای حکاکی شده روی سطح آن که سپس توسط لیزر خوانده می شوند
line astern
U
صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
chargeable accessions
U
استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
universal legacy
U
وصیتی که دران موصی جهت تسلیم موردوصیت به ورثه شرطی قائل نشده باشد
dat
U
سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
covenant real
U
شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
discrimination instruction
U
دستور برنامه نویسی شرطی که با همراه داشتن محل دستور بعدی که باید اجرا شود و کنترل مستقیم اعمال میکند.
escrow
U
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
basic
U
بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
basics
U
بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
approach formation
U
صورت بندی تقرب به باند صورت بندی تقرب به دشمن
covenant runing with land
U
شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
automatic programming
U
روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
implies
U
شرطی منطقی
[ریاضی]
[منطقی]
implication
U
شرطی منطقی
[ریاضی]
[منطقی]
material conditional
U
شرطی منطقی
[ریاضی]
[منطقی]
conditional
U
شرطی منطقی
[ریاضی]
[منطقی]
conditionality
U
شرطی بودن مشروط بودن
material implication
U
شرطی منطقی
[ریاضی]
[منطقی]
material consequence
U
شرطی منطقی
[ریاضی]
[منطقی]
branches
U
دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
branch
U
دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
roster
U
صورت
image
U
صورت
forms
U
صورت
hues
U
صورت
images
U
صورت
versions
U
صورت
medals
U
صورت
listings
U
صورت
medal
U
صورت
rosters
U
صورت
kalendar
U
صورت
listing
U
صورت
mazard
U
صورت
constellations
U
صورت
freckle
U
لک صورت
constellation
U
صورت
providing
U
در صورت
statements
U
صورت
hue
U
صورت
circumstantially
U
در صورت
rolled
U
صورت
roll
U
صورت
slip
U
صورت
slipped
U
صورت
invoicing
U
صورت
visages
U
رو صورت
slips
U
صورت
visage
U
رو صورت
face
U
صورت
faces
U
صورت
conformational isomers
U
هم صورت
shape
U
صورت
list
U
صورت
coat card
U
صورت
effigies
U
صورت
effigy
U
صورت
phases
U
صورت
form
U
صورت
formed
U
صورت
phased
U
صورت
phase
U
صورت
rolls
U
صورت
shapes
U
صورت
conformer
U
هم صورت
filed
U
صورت
physiognomy
U
صورت
figure
U
صورت
statement
U
صورت
figuring
U
صورت
figures
U
صورت
invoices
U
صورت
physiognomies
U
صورت
facies
U
صورت
invoice
U
صورت
file
U
صورت
invoiced
U
صورت
version
U
صورت
outside appearance
U
صورت فاهر
outward show
U
صورت فاهر
plural
U
صورت جمع
formed
U
صورت دیس
archetypes
U
صورت ازلی
powders
U
پودر صورت
form
U
صورت دیس
apparitions
U
صورت وهمی
numerator
U
صورت کسر
to take an inventory of
U
صورت دارایی
canonical form
U
صورت متعارفی
on foot
U
به صورت پیاده
facet
U
صورت کوچک
powder
U
پودر صورت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com