English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
proforma U صورت حساب فروش کالا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cost plus contracts U به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
cash on delivery U فروش نقد پس از تحویل کالا وصول وجه در حین تحویل کالا
reckonings U تصفیه حساب صورت حساب
reckoning U تصفیه حساب صورت حساب
charge and discharge statements U حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
proforma U پیشنهاد فروش کالا
sales tax U مالیات بر فروش کالا
selling costs U هزینههای فروش کالا
total revenue U قیمت کل فروش یک کالا
check register U بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
marketplace U میدان فروش کالا بازار
door to door selling U فروش کالا بصورت دوره گردی
duopoly U انحصار فروش کالا بین دونفر
joint product offer U فروش یک کالا همراه با کالای دیگر
mark-downs U قیمت کالا را به منظور فروش پایین اوردن
stock U عرضه کردن کالا برای فروش سرسلسله
mark-down U قیمت کالا را به منظور فروش پایین اوردن
stocked U عرضه کردن کالا برای فروش سرسلسله
chandler U کسی که به خرید و فروش کالا مشغول است
bill of goods U صورت کالا
inventory U صورت کالا
account U حساب صورت حساب
statements U صورت حساب
the bill U صورت حساب
certificate of expenditure U صورت حساب
statement U صورت حساب
BS U صورت فروش
sales check U صورت فروش
bill of sale U صورت فروش
final invoice U صورت حساب نهایی
the a invoice U صورت حساب ضمیمه
bill of materials U صورت حساب مواد
The bill, please. لطفا صورت حساب.
invoiced U صورت حساب سیاهه
statements U افهار صورت حساب
invoices U صورت حساب سیاهه
bank statements U صورت حساب بانکی
bank statement U صورت حساب بانکی
invoice U صورت حساب سیاهه
invoicing U صورت حساب سیاهه
statement U افهار صورت حساب
facture U فاکتور صورت حساب
sue and losse part U عرضه کالا به صورت مجزا یاتفکیک شده
expense account U صورت هزینه حساب خرج
expense accounts U صورت هزینه حساب خرج
pick up the tab <idiom> U صورت حساب کسی را پرداختن
cartels U توافق رسمی بین فروشندگان یک کالا بمنظورتعیین قیمت و مقدار فروش وکنترل اعضای بازار
cartel U توافق رسمی بین فروشندگان یک کالا بمنظورتعیین قیمت و مقدار فروش وکنترل اعضای بازار
approval U نوعی فروش که در آن خریدار در صورت رضایت پور را می پردازد
carring over U تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
dumping U فروش کالا در بازار خارج به قیمتی ارزانتر از بازار داخل
last in , first out U اولین خروج از اخرین ورود فروش کالا از اخرین دسته کالای خریداری شده
dumping U صدور کالا به کشوردیگر و فروش ان به بهای کمتر از بهای عادی به منظور فلج ساختن صنایع داخلی ان کشور
kinked demand curve U و اگر فروشنده قیمت کالا راکاهش دهد فروش وی بیشترنخواهد شد زیرا سایرفروشندگان قیمت خود راپائین اورده و از کاهش قیمت تبعیت میکنند .
law of demand U براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
LCD U کریستال مایع که در صورت اعمال ولتاژ سیاه میشود و در ساعتهای مچی به ماشین حساب و سایر صفحات دیجیتال به کار می رود
woollen draper U پشمینه فروش ماهوت فروش شال فروش
supporting goods U موادی که در کالا بکاربرده نمیشودولی جهت تولید کالا لازم میباشد
cob web theorem U ه کالا در هر زمان تابع قیمت ان کالا در دوره زمانی قبلی است .
inventory U از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
transire U برگ ترخیص کالا از گمرک اجازه عبور کالا
adders U مدار جمع دودویی که میتواند مجموع در ورودی را حساب کند و نیز میتواند ورودی یا خروجی به صورت وام شده را بپذیرد
adder U مدار جمع دودویی که میتواند مجموع در ورودی را حساب کند و نیز میتواند ورودی یا خروجی به صورت وام شده را بپذیرد
department store U فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
department stores U فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
fullest U مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
full U مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
barter with someone U با کسی دادوستد کالا با کالا کردن
reckon U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
capitalized expense U هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
overdrawn account U حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
clearance U تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
equity accounts حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
on licence U پروانه فروش ابجو یا نوشابههای دیگر که در همان جایگاه فروش گسازده شود
pearlies U جامه میوه فروش یا سبزی فروش دوره گرد که دکمههای مروارید دارد
To bring someone to account. کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
shelf life U مدت زمانی که کالا از تولید تاتوزیع به مصرف کننده درقسمتهای مختلف می ماند مدت گردش کالا در انبارها
wine seller U میفروش باده فروش شراب فروش خمار
to barter [to trade by barter] U دادوستد کالا با کالا کردن
To cook the books. U حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
say's law U از قوانین اقتصادی دوره کلاسیک مبنی بر این که تولیداضافی یک کالا ممکن نیست چه هر کس کالا را جهت معاوضه با کالای دیگر ایجادمیکند و بنابراین عرضه هرچیز تقاضای ان را به وجودمی اورد
hard sell U سخت کوشی در فروش فروش مجدانه
sales force U نیروی فروش کارکنان قسمت فروش
sale maximization U به حداکثر رسانیدن فروش ماکزیمم فروش
freightliner U شرکت حمل و نقل کننده کالا قطار سریع السیر جهت حمل کالا در مسافتهای دور قطاری که کانتینر حمل می نمایدfreight
demand elasticity U درصد تغییرتقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت ان کالا
privilege U دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
throughput capacity U فرفیت عبور دهی کالا فرفیت تخلیه و عبوردهی بارانداز یا اسکله فرفیت گذراندن کالا
consignee U گیرنده کالا برای بارنامه گیرنده اصلی کالا
c & f U قیمت کالا وهزینه حمل ان بدون بیمه دریایی و تولید کننده پس ازتسلیم کالا به شرکت کشتیرانی و پرداخت هزینه حمل از خودسلب مسئولیت میکند و حق بیمه تا مقصد به عهده خریدار است
optional claiming race U مسابقهای که صاحب اسب ازادی در فروش یا خودداری از فروش اسب دارد
walras law U براساس این قانون در تعادل عمومی بازارها با دخالت بازار پول چنانچه تعدادی بازار کالا درحالت تعادل قرارداشته باشنددر این صورت بازار بعدی که میتواند بازار پول باشد نیز درحالت تعادل قرار خواهدداشت
foreign military sales U فروش نظامی خارجی فروش مواد و تجهیزات فروش مواد و تجهیزات نظامی به خارجیان
locals U چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
local U چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
printer U وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printers U وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
plastic bubble keyboard U صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
furriers U خز فروش پوست فروش
furrier U خز فروش پوست فروش
packets U روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packet U روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
digital computer U ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
no year oppropriation U حساب تامین اعتبار باز حساب باز
he calcn lates with a U اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
numeric U که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
sales promotion U افزایش فروش از راه تبلیغات افزایش فروش
barrage jamming U تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
watt U واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watts U واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
discretionary U آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
oligopoly U انحصار چند جانبه فروش انحصار چند قطبی فروش
vendible U قابل فروش جنس قابل فروش
vendable U قابل فروش جنس قابل فروش
rom U دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان قطعه ROM با فرفیت بالا استفاده میشود. داده به صورت دودویی ذخیره میشود به صورت سوراخهای حکاکی شده روی سطح آن که سپس توسط لیزر خوانده می شوند
chargeable accessions U استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
line astern U صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
dat U سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
traffics U کالا
mattered U کالا
matters U کالا
mattering U کالا
wares U کالا
produced U کالا
trafficked U کالا
produces U کالا
trafficking U کالا
traffick U کالا
traffic U کالا
goods U کالا
material U کالا
produce U کالا
materials U کالا
ware U کالا
commodity U کالا
stuff U کالا
stuffed U کالا
stuffs U کالا
good U کالا
articles U کالا
article U کالا
object of sale U کالا
mercery U کالا
cargo U کالا
cargoes U کالا
merchandise U کالا
commodities U کالا
products U کالا
chattel U کالا
matter U کالا
product U کالا
drafted U بسته کالا
commodity U کالا جنس
drafts U بسته کالا
commodities exchange U بورس کالا
fairer U نمایشگاه کالا
commodity code U شماره کالا
collection of goods U دریافت کالا
stock room U انبار کالا
handling of goods U جابجایی کالا
holds U انبار کالا
stowage U انبار کالا
commodity code U علامت کالا
storeroom U انبار کالا
fair U نمایشگاه کالا
order for goods U سفارش کالا
draft U بسته کالا
lien on goods U حق حبس کالا
fairest U نمایشگاه کالا
commodity code U رمز کالا
warehouses U انبار کالا
trafficking U مبادله کالا
commodity catalogue U کاتالوگ کالا
depot U انبار کالا
commodity broker U واسطه کالا
commodity broker U دلال کالا
margin utility U حد مطلوبیت کالا
commodity agreement U موافقتنامه کالا
commodities U کالا جنس
fairs U نمایشگاه کالا
warehouse U انبار کالا
showrooms U نمایشگاه کالا
bartered U دادوستد کالا
bartering U دادوستد کالا
fate of goods U وضعیت کالا
copper alloy U همبسته کالا
barters U دادوستد کالا
traffic U مبادله کالا
barter U دادوستد کالا
mock up U مدل کالا
interchanging U مبادله کالا
trafficked U مبادله کالا
exclusion principle U کالا نیستندشد
gluts U وفور کالا
gluts U فراوانی کالا
glut U وفور کالا
glut U فراوانی کالا
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com