English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 168 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
debit note U صورتحساب بدهی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
billing U صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن
Other Matches
conversions U استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
conversion U استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
bill U صورتحساب
account statment U صورتحساب
tabs U صورتحساب
tab U صورتحساب
bill nye U صورتحساب
invoicing U صورتحساب
invoiced U صورتحساب
invoices U صورتحساب
bills U صورتحساب
invoice U صورتحساب
statements U صورتحساب اعلامیه
bank statements U صورتحساب بانکی
bills U قبض صورتحساب
a hefty bill U صورتحساب سنگینی
billing U صدور صورتحساب
statement U کشف صورتحساب
statement U صورتحساب اعلامیه
bills U صورتحساب دادن
Please bring me the bI'll. U صورتحساب رابیاورید
bank statement U صورتحساب بانکی
banker's bill U صورتحساب بانکی
bill U صورتحساب دادن
statements U کشف صورتحساب
bill U قبض صورتحساب
consular invoice U صورتحساب با مهرکنسول گری
invoiced U فاکتور فروش صورتحساب
invoice U فاکتور فروش صورتحساب
bills U تهیه کردن صورتحساب
bill U تهیه کردن صورتحساب
invoicing U فاکتور فروش صورتحساب
freight note U صورتحساب هزینه حمل
invoices U فاکتور فروش صورتحساب
How much is my telephone bill? U صورتحساب تلفنمان چقدر میشود؟
billed U ثبت شده در صورتحساب یا لیست
I think there is a mistake in the bill. من فکر میکنم اشتباهی در صورتحساب هست.
The doctous fee was tacked on to the hospital bI'll . U حق ویزیت پزشک را کشیدند روی صورتحساب بیمارستان
Befor I knew it , the hotel bI'll was sent . U هنوز هیچه نشده صورتحساب هتل را فرستادند
consulage U هزینهای که کنسول گری جهت تایید صورتحساب دریافت می نماید
checked U او نتیجه چاپ و صورتحساب ها را بررسی کند تا ببیند آیا مشابه هم هستند یا خیر
check U او نتیجه چاپ و صورتحساب ها را بررسی کند تا ببیند آیا مشابه هم هستند یا خیر
checks U او نتیجه چاپ و صورتحساب ها را بررسی کند تا ببیند آیا مشابه هم هستند یا خیر
liability U بدهی
debt U بدهی
debts U بدهی
liabilities U بدهی
debiting U بدهی
due U بدهی
debit U بدهی
debits U بدهی
indebtedness U بدهی
liability to disease U بدهی
debited U بدهی
capital liability U بدهی درازمدت
arrear U بدهی معوق
bank overdraft U بدهی به بانک
arrear U بدهی پس افتاده
book debts U بدهی دفتری
current liability U بدهی جاری
capital liability U بدهی سرمایه
contingent liability U بدهی اتفاقی
contingent liability U بدهی احتمالی
collective liability U بدهی جمعی
debit card U کارت بدهی
the d. of a debt U پرداخت بدهی
to get into debt U بدهی پیداکردن
national debt U بدهی ملی
debt perpetrator U خطاکار در بدهی
debt perpetrator U مرتکب بدهی
liability insurance U بیمه بدهی
public debt U بدهی دولت
private debt U بدهی خصوصی
debt burden U بار بدهی
due bill U سند بدهی
to be in debt U بدهی داشتن
floating debt U بدهی متغیر
legal liability U بدهی قانونی
liabilities and assets U بدهی و دارایی
net debt U بدهی خالص
oxygen debt U بدهی اکسیژن
an active debt U بدهی با ربح
promissory notes U برگه بدهی
promissory note U برگه بدهی
promissory note U سند بدهی
debit U ستون بدهی
debts U بدهی داشتن
debt U بدهی داشتن
promissory notes U سند بدهی
debits U حساب بدهی
debits U ستون بدهی
debit U حساب بدهی
liquidation U پرداخت بدهی
backs U بدهی پس افتاده
back U بدهی پس افتاده
debiting U ستون بدهی
absolute liability U بدهی مطلق
acknowledgement of debt U اقرار به بدهی
credit notes U سند بدهی
admission of liability U قبول بدهی
debited U حساب بدهی
debited U ستون بدهی
credit note U سند بدهی
debiting U حساب بدهی
acknowladgement of debt U قبول بدهی
debit U در ستون بدهی گذاشتن
defaulting U عدم پرداخت بدهی
monetization U پرداخت نقدی بدهی
defaulted U عدم پرداخت بدهی
default U عدم پرداخت بدهی
realisation [British E] [of something] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
debiting U در ستون بدهی گذاشتن
To be in debt up to ones ears. U غرق بدهی بودن
to pay one's way U بدهی بهم نزدن
debited U در ستون بدهی گذاشتن
debits U در ستون بدهی گذاشتن
defaults U عدم پرداخت بدهی
rebate U پرداخت قسمتی از بدهی
rebates U پرداخت قسمتی از بدهی
due U بدهی موعد پرداخت
deep in debt U تا گردن زیر بدهی
up to the eyes in debt U تا گردن زیر بدهی
consolidated debt U بدهی یک کاسه شده
chargeable U قابل بدهی یا پرداخت
realization [American E] [of something] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
liquidation [of something] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
solvency U توانایی پرداخت بدهی
i paid the debt plus interest U بدهی را با بهره ان دادم
charge account U حساب بدهی مشتری
embarrassed with debts U زیر بار بدهی
debits U به حساب بدهی کسی گذاشتن
debit U به حساب بدهی کسی گذاشتن
to pay off a debt [mortgage] U بدهی [رهنی] را قسطی پرداختن
Do you have an extra pen to lend me? U یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
amortization U پرداخت بدهی به اقساط مساوی
debited U به حساب بدهی کسی گذاشتن
insolvency U عدم توانایی در پرداخت بدهی
to detain one's due U بدهی خودرا نگه داشتن
emcumbered with debts U زیر بار قرض یا بدهی
to keep ones he above water O از زیر بدهی بیرون آمدن
debiting U به حساب بدهی کسی گذاشتن
monetization U پرداخت بدهی دولت از طریق انتشارپول
debt of record U بدهی قانونی record of court محکوم به
omittance is no quit tance U بستانکاردلیل پرداخته شدن بدهی نیست
pay off U با دادن بدهی از شرطلبکاری خلاص شدن
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
Could you lend me some money ? U می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
tax avoidance U اجتناب از پرداخت مالیات کاهش بدهی مالیاتی
deficits U کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
deficit U کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
working capital U مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
debt discount U تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
an insolvent estate U دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
debt of honour U بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
Could you move the table a little bit ? U ممکن است این میز راقدری تکان بدهی ؟
elegit U حکم توقیف اموال مدیون تا زمان واریز بدهی خود
delegatee U کسیکه پرداخت بدهی شخص دیگر به او واگذار شده است
current liability U اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
judgement dept U بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است
lien U حق تصرف مال یا ملکی تاهنگامیکه بدهی وابسته به ان داده شود
good riddance <idiom> U وقتی چیزی را از دست بدهی وبخاطرش خیلی خوشحال باشی
leverage U نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
collocation U ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
current ratio U نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
due bill U در CL به این شکل تنظیم میشود : بدهی به اقای ..... مبلغ ..... است که عندالمطالبه پرداخت خواهد شد . تاریخ .... این سند بر خلاف برات و سفته به حواله کرد قابل پرداخت نیست
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com