English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 176 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
infant industry U صنعت نوزاد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
motor vehicle industry U صنعت وسایل نقلیه موتوری صنعت اتومبیل
structrual engineering industry U صنعت ساختمان فولادی صنعت سوله
newborn U نوزاد
babe U نوزاد
babes U نوزاد
grub U نوزاد
grubbed U نوزاد
grubs U نوزاد
babies U نوزاد
baby U نوزاد
bambino U نوزاد
new born U نوزاد
chick U نوزاد
neonate U نوزاد
infant U نوزاد
Take care of the infant. U از نوزاد توجه کن
fries U حیوان نوزاد
fry U حیوان نوزاد
frying U حیوان نوزاد
altricial U نوزاد زودرس
frass U گه کرم نوزاد
daughter chain U زنجیر نوزاد
grandbaby U نوه نوزاد
flyblow U نوزاد حشرات ومگس
larva U نوزاد حشره لیسه
layette U پوشاک طفل نوزاد
layettes U پوشاک طفل نوزاد
The baby is there months old . U نوزاد سه ماهه است
The baby is restless. U نوزاد بی تابی می کند
slink U نوزاد زود رس لاغر
larvae U نوزاد حشره لیسه
slinking U نوزاد زود رس لاغر
slinks U نوزاد زود رس لاغر
The baby spat out the pI'll. U نوزاد قرص را تف کرد بیرون
acheilia U فقدان لب بطور مادرزادی نوزاد بی لب
hatchling U جانور تازه متولد نوزاد
The baby was kicking and scraming . U نوزاد لگه می انداخت وفریاد می کشید
to sleep like a baby <idiom> U مثل نوزاد راحت و بی دغدغه خوابیدن
Brits U نوزاد شاه ماهی و برخی ماهیهای دیگر
paedogenesis U تولید مثل بوسیله نوزاد حشرات یا شفیره
milk leg U ورم پای نوزاد همراه با دردبهنگام زایمان
cankerworm U نوزاد مختلف حشراتی که افت گیاهان اند
Brit U نوزاد شاه ماهی و برخی ماهیهای دیگر
abortion سقط نوزاد نارس یا رشد نکرده عدم تکامل
littleneck clam U نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
abortions U سقط نوزاد نارس یا رشد نکرده عدم تکامل
It's pretty hard to be in a bad mood around a fivemonth old baby. U ناراحت بودن در کنار یک نوزاد پنج ماهه کار سختی است.
craft U صنعت
industry U صنعت
trade U صنعت
traded U صنعت
crafts U صنعت
art U صنعت
arts U صنعت
artless U بی صنعت
industries U صنعت
craftsman trade U صنعت
industrial espionage U جاسوسی در صنعت
oil industry U صنعت نفت
service industry U صنعت خدمات
computer industry U صنعت کامپیوتر
haniwork U صنعت دست
iron industry U صنعت اهن
labour intensive industry U صنعت کاربر
manufacturing industry U صنعت کارخانهای
metal working industry U صنعت فلزکاری
palinode U صنعت انکار
industrialists U صنعت کار
cottage industry U صنعت روستایی
cottage industries U صنعت روستایی
weak industry U صنعت کساد
weak industry U صنعت ضعیف
textile industry U صنعت بافندگی
textile industry U صنعت نساجی
structrual engineering industry U صنعت سازه
sick industry U صنعت بیمار
plastic industry U صنعت پلاستیک
philotechnic U صنعت دوست
manufacturing U صنعت ساخت
similes U صنعت تشبیه
mystery U صنعت هنر
chiasmus U صنعت قلب
competitive industry U صنعت رقابتی
craftsmen U هنرپیشه صنعت گر
contracting industry U صنعت ساختمان
declining industry U صنعت رو به زوال
craftsman U هنرپیشه صنعت گر
hyperbole U صنعت اغراق
motorcar industry U صنعت اتومبیل
automotive industry U صنعت اتومبیل
industrialism U صنعت گرایی
simile U صنعت تشبیه
agro industry U کشت و صنعت
antistrophe U صنعت تجنیس
artificer U صنعت کار
automotive U صنعت اتومبیل
domestic industry U صنعت داخلی
industrialists U صاحب صنعت
technology U صنعت شناسی
technologies U صنعت شناسی
extractive industry U صنعت استخراجی
handicraft U صنعت دستی
family industry U صنعت خانوادگی
filmdom U صنعت سینما
mysteries U صنعت هنر
ceramics industry U صنعت سرامیک
industrialist U صنعت کار
industrialist U صاحب صنعت
electric industry U صنعت برق
export industry U صنعت صادراتی
handicraft U صنعت دستی حرفه
confectionery U صنعت شیرینی سازی
transport trade U صنعت حمل و نقل
transport industry U صنعت حمل و نقل
carrying-trade U صنعت حمل و نقل
carrying business U صنعت حمل و نقل
counterpoint U صنعت ترکیب الحان
carrying trade U صنعت حمل و نقل
shipping trade U صنعت حمل و نقل
beaver U خز سگ آبی [صنعت پوشاک]
beaver fur U خز سگ آبی [صنعت پوشاک]
transport business U صنعت حمل و نقل
talkie U صنعت فیلم ناطق
declining industry U صنعت درحال تنزل
automobile trade U صنعت یا تجارت اتومبیل
barrier to entry U منع ورود به صنعت
small scale industry U صنعت به مقیاس کوچک
non ferrous metal industry U صنعت فلزات غیراهنی
ease of entry U سهولت ورودبه یک صنعت
nationalized industry U صنعت ملی شده
sick industry U صنعت عقب مانده
constant cost industry U صنعت هزینههای ثابت
machine building industry U صنعت ماشین سازی
location of industry U تعیین مکان صنعت
talkies U صنعت فیلم ناطق
expanding industry U صنعت در حال گسترش
metaphors U صنعت استعاره کنایه
metaphor U صنعت استعاره کنایه
iron and steel working industry U صنعت اهن و فولاد
electrotechnology U شناخت صنعت برق
industrially U ازلحاظ کار و صنعت
plaiting machine U دستگاه چین [تا] کن [صنعت نساجی]
plaiting machine U دستگاه چاکدار کن [صنعت نساجی]
plaiter U دستگاه چاکدار کن [صنعت نساجی]
cuttler U دستگاه چاکدار کن [صنعت نساجی]
pleating machine U دستگاه چاکدار کن [صنعت نساجی]
free entry U ورود ازاد بنگاهها به صنعت
pleating machine U دستگاه چین [تا] کن [صنعت نساجی]
cuttler U دستگاه چین [تا] کن [صنعت نساجی]
plaiter U دستگاه چین [تا] کن [صنعت نساجی]
location of industry U تعیین محل استقرار صنعت
long run industry supply curve U منحنی عرضه صنعت در بلندمدت
elaborately U ازروی صنعت و نازک کاری
location theory U نظریه تعیین محل استقرار صنعت
extended industry standard architecture U معماری استاندارد صنعت توسعه پذیر
globe valve U شیر بشقابی [صنعت] [تکنولوژی ] [مهندسی]
eisa U معماری استاندارد صنعت توسعه پذیر
globe valve U شیر سوپاپی [صنعت] [تکنولوژی ] [مهندسی]
poor prospects for the steel industry U دورنمای ضعیف برای صنعت پولاد
Want is the mother of industry. <proverb> U خواستن ,مادر صنعت و سازندگى است .
Irans industry is progressing. U صنعت ایران درحال ترقی است
industrial U دارای صنایع بزرگ اهل صنعت
aviationelectronic U بکارگیری الکترونیک در صنعت هوانوردی یا فضانوردی
electrometallurgy U صنعت ذوب فلزات با سیستمهای پیشرفته الکتریکی
Hollywood U شهر هالیوود مرکز صنعت سینمای امریکا
technologies U قرار دادن یک قطعه الکترونیکی جدید در تجارت یا صنعت
technology U قرار دادن یک قطعه الکترونیکی جدید در تجارت یا صنعت
viticulture U صنعت شرابسازی زراعت انگور برای تهبیه شراب
The tourist industry is recovering to pre-crisis levels. U صنعت گردشگری آهسته ترمیم می شود و به سطح قبل از بحران می رسد.
biochip U تلاش صنعت کامپیوتر برای تبدیل ارگانیزم زنده به ریزه تراشه ها
ada U زبان برنامه نویسی سطح بالا که اغلب در ارتش و صنعت و موضوعات علمی به کار می رود
pick U نخ پود [در صنعت با این نام هم کاربرد دارد از بین تارها معمولا بصورت ضربی عبور داده می شود تا گره ها را در جای خود محکم کند.]
increasing cost industry U حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
dedicated U کامپیوتری در شبکه که به چاپگر متصل است و وفیفه مدیریت کارهای چاپ و صنعت چاپ کاربران در شبکه را بر عهده دارد
gig U ماشین خارزنی [این وسیله برای یکنواخت کردن سطح پرزها و گرفتن ذرات از سطح بافت بکار می رود و در صنعت فرش ماشینی و بعضی منسوجات کاربرد دارد.]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com