English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 184 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
family industry U صنعت خانوادگی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
motor vehicle industry U صنعت وسایل نقلیه موتوری صنعت اتومبیل
structrual engineering industry U صنعت ساختمان فولادی صنعت سوله
heraldry U نجباوعلائم نجابت خانوادگی نشان نجابت خانوادگی
domestic U خانوادگی
familial U خانوادگی
family name U نام خانوادگی
family farm U مزرعه خانوادگی
family background U پیشینه خانوادگی
nobility U اصالت خانوادگی
removed U فاصله خانوادگی
homophyly U شباهت خانوادگی
family asset U دارائی خانوادگی
emblazonry U نشان خانوادگی
domestic problem U مساله خانوادگی
blazon U نشان خانوادگی
family names U نام خانوادگی
family names U اسم خانوادگی
family name U اسم خانوادگی
surname U نام خانوادگی
clannishness U هواداری خانوادگی
household system U نظام خانوادگی
family allowances U مقرری خانوادگی
patronymic U نام خانوادگی
washerwoman U زن رختشوی خانوادگی
surnames U نام خانوادگی
coat armour U زره ونشانهای خانوادگی
domestically U بطور خانوادگی و اهلی
family neurosis U روان رنجوری خانوادگی
vendettas U دشمنی خونی خانوادگی
vendetta U دشمنی خونی خانوادگی
majordomo U متصدی امور خانوادگی
heraldry U ایین وتشریفات نشانهای خانوادگی
blazonry U علامت یانشان نجابت خانوادگی
maiden name U نام خانوادگی زن پیش ازشوهرکردن
maiden names U نام خانوادگی زن پیش ازشوهرکردن
scutcheon U سپر سپرحاوی نشان خانوادگی
tied down <idiom> U مسئولیت شغلی یا خانوادگی داشتن
highbred U دارای تربیت یانجابت خانوادگی
emblazon U بانشانهای نجابت خانوادگی اراستن
hestia U الهه اجاق خانوادگی وشهرها
major-domo U متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
major domo U متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
He cant be tied down to family life. U پای بند زندگی خانوادگی نیست
blood feud U کینه وعداوت خانوادگی دشمنی دیرین
major-domos U متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
king of arms U متصدی تشخیص وتعیین نشانهای خانوادگی
pewage U پولی که بابت نشستن درجاهای خانوادگی یانیمکتهای چندنفری درکلیسامیدهند
hatchment U صفحهای که نشانهای خانوادگی وسلاح شخص تازه مرده راروی ان نمود
crafts U صنعت
craftsman trade U صنعت
trade U صنعت
arts U صنعت
art U صنعت
artless U بی صنعت
craft U صنعت
industries U صنعت
traded U صنعت
industry U صنعت
labour intensive industry U صنعت کاربر
iron industry U صنعت اهن
filmdom U صنعت سینما
manufacturing U صنعت ساخت
infant industry U صنعت نوزاد
industrial espionage U جاسوسی در صنعت
weak industry U صنعت ضعیف
haniwork U صنعت دست
craftsman U هنرپیشه صنعت گر
plastic industry U صنعت پلاستیک
industrialists U صاحب صنعت
service industry U صنعت خدمات
sick industry U صنعت بیمار
industrialist U صاحب صنعت
structrual engineering industry U صنعت سازه
industrialist U صنعت کار
textile industry U صنعت نساجی
philotechnic U صنعت دوست
chiasmus U صنعت قلب
industrialists U صنعت کار
cottage industry U صنعت روستایی
craftsmen U هنرپیشه صنعت گر
manufacturing industry U صنعت کارخانهای
metal working industry U صنعت فلزکاری
cottage industries U صنعت روستایی
weak industry U صنعت کساد
oil industry U صنعت نفت
palinode U صنعت انکار
textile industry U صنعت بافندگی
industrialism U صنعت گرایی
contracting industry U صنعت ساختمان
computer industry U صنعت کامپیوتر
competitive industry U صنعت رقابتی
simile U صنعت تشبیه
similes U صنعت تشبیه
ceramics industry U صنعت سرامیک
motorcar industry U صنعت اتومبیل
automotive industry U صنعت اتومبیل
automotive U صنعت اتومبیل
artificer U صنعت کار
antistrophe U صنعت تجنیس
agro industry U کشت و صنعت
technologies U صنعت شناسی
declining industry U صنعت رو به زوال
extractive industry U صنعت استخراجی
export industry U صنعت صادراتی
hyperbole U صنعت اغراق
mystery U صنعت هنر
mysteries U صنعت هنر
electric industry U صنعت برق
domestic industry U صنعت داخلی
technology U صنعت شناسی
handicraft U صنعت دستی
transport trade U صنعت حمل و نقل
transport industry U صنعت حمل و نقل
beaver fur U خز سگ آبی [صنعت پوشاک]
beaver U خز سگ آبی [صنعت پوشاک]
transport business U صنعت حمل و نقل
carrying trade U صنعت حمل و نقل
carrying business U صنعت حمل و نقل
carrying-trade U صنعت حمل و نقل
shipping trade U صنعت حمل و نقل
metaphor U صنعت استعاره کنایه
talkie U صنعت فیلم ناطق
talkies U صنعت فیلم ناطق
constant cost industry U صنعت هزینههای ثابت
handicraft U صنعت دستی حرفه
declining industry U صنعت درحال تنزل
ease of entry U سهولت ورودبه یک صنعت
location of industry U تعیین مکان صنعت
iron and steel working industry U صنعت اهن و فولاد
industrially U ازلحاظ کار و صنعت
confectionery U صنعت شیرینی سازی
electrotechnology U شناخت صنعت برق
expanding industry U صنعت در حال گسترش
barrier to entry U منع ورود به صنعت
small scale industry U صنعت به مقیاس کوچک
sick industry U صنعت عقب مانده
non ferrous metal industry U صنعت فلزات غیراهنی
nationalized industry U صنعت ملی شده
machine building industry U صنعت ماشین سازی
counterpoint U صنعت ترکیب الحان
metaphors U صنعت استعاره کنایه
automobile trade U صنعت یا تجارت اتومبیل
pleating machine U دستگاه چین [تا] کن [صنعت نساجی]
plaiting machine U دستگاه چاکدار کن [صنعت نساجی]
elaborately U ازروی صنعت و نازک کاری
cuttler U دستگاه چاکدار کن [صنعت نساجی]
free entry U ورود ازاد بنگاهها به صنعت
plaiter U دستگاه چاکدار کن [صنعت نساجی]
cuttler U دستگاه چین [تا] کن [صنعت نساجی]
plaiter U دستگاه چین [تا] کن [صنعت نساجی]
plaiting machine U دستگاه چین [تا] کن [صنعت نساجی]
pleating machine U دستگاه چاکدار کن [صنعت نساجی]
location of industry U تعیین محل استقرار صنعت
long run industry supply curve U منحنی عرضه صنعت در بلندمدت
extended industry standard architecture U معماری استاندارد صنعت توسعه پذیر
eisa U معماری استاندارد صنعت توسعه پذیر
industrial U دارای صنایع بزرگ اهل صنعت
globe valve U شیر سوپاپی [صنعت] [تکنولوژی ] [مهندسی]
aviationelectronic U بکارگیری الکترونیک در صنعت هوانوردی یا فضانوردی
globe valve U شیر بشقابی [صنعت] [تکنولوژی ] [مهندسی]
poor prospects for the steel industry U دورنمای ضعیف برای صنعت پولاد
Irans industry is progressing. U صنعت ایران درحال ترقی است
location theory U نظریه تعیین محل استقرار صنعت
Want is the mother of industry. <proverb> U خواستن ,مادر صنعت و سازندگى است .
electrometallurgy U صنعت ذوب فلزات با سیستمهای پیشرفته الکتریکی
Hollywood U شهر هالیوود مرکز صنعت سینمای امریکا
viticulture U صنعت شرابسازی زراعت انگور برای تهبیه شراب
technologies U قرار دادن یک قطعه الکترونیکی جدید در تجارت یا صنعت
technology U قرار دادن یک قطعه الکترونیکی جدید در تجارت یا صنعت
initialed U نخستین حروف نام و نام خانوادگی رانوشتن
initialling U نخستین حروف نام و نام خانوادگی رانوشتن
initialled U نخستین حروف نام و نام خانوادگی رانوشتن
initialing U نخستین حروف نام و نام خانوادگی رانوشتن
initials U نخستین حروف نام و نام خانوادگی رانوشتن
initial U نخستین حروف نام و نام خانوادگی رانوشتن
escutcheon U سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
The tourist industry is recovering to pre-crisis levels. U صنعت گردشگری آهسته ترمیم می شود و به سطح قبل از بحران می رسد.
biochip U تلاش صنعت کامپیوتر برای تبدیل ارگانیزم زنده به ریزه تراشه ها
ada U زبان برنامه نویسی سطح بالا که اغلب در ارتش و صنعت و موضوعات علمی به کار می رود
pick U نخ پود [در صنعت با این نام هم کاربرد دارد از بین تارها معمولا بصورت ضربی عبور داده می شود تا گره ها را در جای خود محکم کند.]
increasing cost industry U حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
dedicated U کامپیوتری در شبکه که به چاپگر متصل است و وفیفه مدیریت کارهای چاپ و صنعت چاپ کاربران در شبکه را بر عهده دارد
gig U ماشین خارزنی [این وسیله برای یکنواخت کردن سطح پرزها و گرفتن ذرات از سطح بافت بکار می رود و در صنعت فرش ماشینی و بعضی منسوجات کاربرد دارد.]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com