English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
labour intensive industry U صنعتی که به نیروی انسانی زیادی احتیاج دارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
allocated manpower U نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
man power U نیروی انسانی
labor U نیروی انسانی
manpower U نیروی انسانی
labored U نیروی انسانی
labour U نیروی انسانی
labors U نیروی انسانی
turn one's back on <idiom> U کمک نکردن به کسی که احتیاج دارد
manpower development U پرورش نیروی انسانی
manpower cieling U سطح نیروی انسانی
manpower control U کنترل نیروی انسانی
scientific manpower U نیروی انسانی متخصص
authorized manpower U نیروی انسانی مجاز
high level manpower U نیروی انسانی بالا
ten year device وسیله ای که هر ده سال یک بار احتیاج به سرویس دارد
man power leveling U یکنواخت کردن نیروی انسانی
manpower loading chart U نمودار تخصیص نیروی انسانی
investment in human capital U سرمایه گذاری در نیروی انسانی
manpower planning U برنامه ریزی نیروی انسانی
lag rate U نسبت کسری نیروی انسانی
emergency complement U جدول تعدیل نیروی انسانی برای تکمیل یکانها
aeolist U انسانی غلط انداز که ادعای روشن فکری دارد
He is bound to come. U احتمال زیادی دارد که بیاید
satelloid U ماهوارهای که مدار گردش ان داخل اتمسفر سیارهای بوده و بنابراین احتیاج به تراست پیوسته یا متناوب دارد
ladies' man U مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
blue chip U ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
digital research inc U یک شرکت نرم افزاری که محصولات زیادی دارد
ladies' men U مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
blue-chip U ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
lady's man U مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
all-rounder U همه فنحریف, کسی که مهارتهای متنوع و زیادی دارد
This dictionary has many examples of how idioms are used . U این فرهنگ مثالهای زیادی از کاربرد اصطلاحات دارد
retention area U قسمتهایی از دیسک توربین دراطراف ریشه تیغه ها که تحت نیروی زیادی قرار دارند
There are many difference between Persian and English . U بین زبانهای فارسی وانگلیسی فرق های زیادی وجود دارد
multifunction U صفحه مدار جانبی که خصوصیات زیادی برای هنگنام سازی کامپیوتر دارد
short-handed U داشتن کمبود نیروی انسانی کمبود نفرات
short handed U داشتن کمبود نیروی انسانی کمبود نفرات
human factor U فاکتورهای انسانی ضریب مربوط به خطای انسانی
sangreal U جام مقدس [که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
sangrail U جام مقدس [که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
the Holy Grail U جام مقدس [که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
sangraal U جام مقدس [که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
inhuman U فاقد خوی انسانی غیر انسانی
coulomb's law U نیروی بین دوبار الکتریکی یا مغناطیسی باحاصل ضرب بارهای انهانسبت مستقیم و با مربع فاصله انها از هم نسبت عکس دارد
compressive strength U قابلیت یک جسم برای مقاومت در برابر نیروی فشاری یانیرویی که گرایش به فشردن موتاه کردن و متراکم کردن ان دارد
sea power U قدرت دریایی منظور کشوری است که بادریا ارتباط ویژه دارد ودارای نیروی دریایی قوی است
scalar U متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
he inherited a large fortune U دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
magneto electricity U نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
reenforceŠetc U نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
blue water school U انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
torque U نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
e.m.f U force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
juggernauts U نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernaut U نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
air force personnel with the army U پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
expeditionary U نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
retardation U [افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین] [در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
electromotive force U نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
lacks U احتیاج
lack U احتیاج
needing U احتیاج
need U احتیاج
needed U احتیاج
necessitousness U احتیاج
neediness U احتیاج
lacked U احتیاج
necessity U احتیاج
demand U احتیاج
want U احتیاج
penury U احتیاج
requirement U احتیاج
need U احتیاج
lackvt U احتیاج داشتن
demands U نیاز احتیاج
overplus U بیش از احتیاج
urgent need U احتیاج مبرم
demanded U نیاز احتیاج
u. need U احتیاج مبرم
demand U نیاز احتیاج
requisite U لازمه احتیاج
requirement U تقاضا احتیاج
redundant U مازاد بر احتیاج
superimposed U مازاد بر احتیاج
needle point to say U احتیاج بگفتن نیست
call of nature <idiom> U احتیاج به دستشویی داشتند
answer U جواب احتیاج را دادن
answering U جواب احتیاج را دادن
needed U نیازمندی در احتیاج داشتن
need U نیازمندی در احتیاج داشتن
needing U نیازمندی در احتیاج داشتن
to call for a U احتیاج بدقت داشتن
you're telling me <idiom> U احتیاج نیست به من بگی
to be in great request U زیادمورد احتیاج بودن
answered U جواب احتیاج را دادن
answers U جواب احتیاج را دادن
no man's land U زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
army landing forces U نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
attack force U نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
buoyancy U نیروی بالابر نیروی شناوری
threat force U نیروی دشمن نیروی مخالف
served U رفع کردن براوردن احتیاج
needed U نیازمندی احتیاج لازم داشتن
needing U نیازمندی احتیاج لازم داشتن
serve U رفع کردن براوردن احتیاج
featherbed U بیش ازمیزان احتیاج کارمندگرفتن
cry out for <idiom> U شدیدا به چیزی احتیاج داشتن
serves U رفع کردن براوردن احتیاج
i heed your help U به مساعدت شما احتیاج دارم
urgency of need U حیاتی بودن احتیاج به اماد
to be in great request U مورد احتیاج زیاد بودن
need U نیازمندی احتیاج لازم داشتن
nonverbal U بدون احتیاج باستفاده از زبان
put up <idiom> U توسعه پول یا چیزی که احتیاج است
spoin bank U محل نگهداری وسایل مازاد بر احتیاج
no branch U شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
four freedoms U دین رهایی از احتیاج و بالاخره ازادی از ترس
self propulsion U حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
cyclic item U اقلام پیوسته اقلامی که خیلی مورد احتیاج هستند
. The car is gathering momentum. U اتوموبیل دارد دور بر می دارد
humane <adj.> U انسانی
industrial water U اب صنعتی
industrial U صنعتی
hu man U انسانی
neoanthropic U نو انسانی
humans U انسانی
technical U صنعتی
high wrought U صنعتی
humanitarian <adj.> U انسانی
human U انسانی
humane U انسانی
manufacturing U صنعتی
counter force U نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
naval aviation U قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
free gyroscope U نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
geomagnetism U نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
artificial magnet U مغناطیس صنعتی
art bronze U برنز صنعتی
industrial workers U کارگران صنعتی
plant U واحد صنعتی
plants U واحد صنعتی
litterae humaniores U علوم انسانی
mechnical U ماشینی صنعتی
cut-throat U غیر انسانی
humanised U انسانی کردن
humanises U انسانی کردن
artistical U هنرامیز صنعتی
superhuman U مافوق انسانی
non-human U غیر انسانی
unknowable U ماوراتجربیات انسانی
trade effluent U فضولات صنعتی
industrial unions U اتحادیههای صنعتی
industrial unit U واحد صنعتی
vertical union U اتحادیه صنعتی
industrialism U سیستم صنعتی
industrial wastewater U فاضلاب صنعتی
liberal arts U علوم انسانی
engineering workshop U کارگاه صنعتی
technical grade U خلوص صنعتی
non human U غیر انسانی
humanising U انسانی کردن
commercial efficiency U بازده صنعتی
humanize U انسانی کردن
industrialization U صنعتی سازی
dehumanized U نا انسانی کردن
industrialization U صنعتی شدن
dehumanize U نا انسانی کردن
dehumanising U نا انسانی کردن
dehumanises U نا انسانی کردن
industrialization U صنعتی کردن
humanization U انسانی کردن
industrializing U صنعتی کردن
dehumanizes U نا انسانی کردن
humanized U انسانی کردن
humanizes U انسانی کردن
humanizing U انسانی کردن
industrialises U صنعتی کردن
industrialising U صنعتی کردن
industrialize U صنعتی کردن
applied economics U اقتصاد صنعتی
dehumanizing U نا انسانی کردن
dehumanised U نا انسانی کردن
artful U ماهرانه صنعتی
human skill U مهارت انسانی
industrial area U منطقه صنعتی
industrial revolution U انقلاب صنعتی
industrial consumption U مصرف صنعتی
valve U شیر صنعتی
polytechnical U دانشکده صنعتی
artless U غیر صنعتی
humanly U بطور انسانی
industrial union U اتحادیه صنعتی
industrial switch U کلید صنعتی
polytechnics U دانشکده صنعتی
industrial building U ساختمان صنعتی
polytechnic U دانشکده صنعتی
industrial building U بنای صنعتی
industrializes U صنعتی کردن
hordes U رمه انسانی
horde U رمه انسانی
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com