English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
right oh! U صحیح است بچشم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ocularly U بچشم
oculonasal U وابسته بچشم و بینی
magascopic U نمودار بچشم برهنه
to drink in with ones eyes U بچشم خریداری نگاه کردن
see for oneself U از نزدیک مشاهده کردن بچشم خود دیدن
Hear hear! U صحیح است ! صحیح است ! درمقام تأیید وتصدیق )
rational number U عدد صحیح و یا خارج قسمت دو عدد صحیح
rollover U صفحه کلید با بافرکوچک موقت به طوری که میتواند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوندارسال کند
fea U صحیح
integral U صحیح
i see U ها! صحیح !
indecorous U نا صحیح
right U صحیح
in order U صحیح
authentic U صحیح
valid U صحیح
integers U صحیح
righting U صحیح
good U صحیح
righted U صحیح
proper U صحیح
all right U صحیح
integer U صحیح
authentical U صحیح
judiciously U صحیح
correct <adj.> U صحیح
correcting U صحیح
exacts U صحیح
correct U صحیح
simon pure U صحیح
exacted U صحیح
accurate U صحیح
exact U صحیح
well advised U صحیح
corrects U صحیح
Quite [so] ! U صحیح!
accurate [correct] <adj.> U صحیح
true <adj.> U صحیح
real <adj.> U صحیح
proper <adj.> U صحیح
exact <adj.> U صحیح
integer U عدد صحیح
exacted U صحیح عین
that is right U صحیح است
exacts U صحیح عین
integers U عدد صحیح
exact U صحیح عین
integral number U عدد صحیح
up front <idiom> U روراست ،صحیح
ok U صحیح است
proper fraction U کسر صحیح
A correct answer. U جواب صحیح
right you are U صحیح است
safe and sound U صحیح وتندرست
the ticket U کار صحیح
true complement U مکمل صحیح
valid contract U عقد صحیح
valid transaction U معامله صحیح
integer variable U متغیر صحیح
integer number U عدد صحیح
indue order U به ترتیب صحیح
incorrupt U صحیح و بی عیب
considered U با اندیشه صحیح
authentic document U سند صحیح
to be proper for U صحیح بودن
eugenic U صحیح النسب
genuine tradition U حدیث صحیح
homozygote U صحیح النسب
spot-on U دقیقا صحیح
properly <adv.> U بصورت صحیح
affirmative U صحیح است
drill U روش صحیح
drilled U روش صحیح
drills U روش صحیح
right U درست صحیح
right U به طور صحیح حق
righted U درست صحیح
righted U به طور صحیح حق
righting U درست صحیح
rightfully <adv.> U بطور صحیح
rightly <adv.> U بصورت صحیح
whole numbers U عدد صحیح
rightfully <adv.> U بصورت صحیح
justly <adv.> U بصورت صحیح
duly <adv.> U بصورت صحیح
correctly <adv.> U بصورت صحیح
aright <adv.> U بصورت صحیح
truest U خالصانه صحیح
truer U خالصانه صحیح
true U خالصانه صحیح
rightly <adv.> U بطور صحیح
whole number U عدد صحیح
properly <adv.> U بطور صحیح
justly <adv.> U بطور صحیح
neatly <adv.> U بصورت صحیح
righting U به طور صحیح حق
tidily <adv.> U بصورت صحیح
orderly <adv.> U بصورت صحیح
okay U صحیح است
roundest U عدد صحیح
round U عدد صحیح
rightly U بطور صحیح
orderly <adv.> U بطور صحیح
aright <adv.> U بطور صحیح
correctly <adv.> U بطور صحیح
neatly <adv.> U بطور صحیح
tidily <adv.> U بطور صحیح
duly <adv.> U بطور صحیح
integer programming U برنامه سازی صحیح
cardinals U عدد صحیح مثبت
cardinal U عدد صحیح مثبت
azimuth fine adjustment تنظیم قوس صحیح
In perfect condition (shape). U کاملا" صحیح وسالم
duly <adv.> U بطور درست و صحیح
levelheaded U دارای قضاوت صحیح
character U عدد صحیح خصوصیت
positive integer U عدد صحیح مثبت
characters U عدد صحیح خصوصیت
safe U صحیح اطمینان بخش
off U بیموقع غیر صحیح
systemoless U فاقد سیستم صحیح
to do right U کار صحیح کردن
out in left field <idiom> U از جواب صحیح دورشدن
hit the nail on the head <idiom> U یافتن انتخاب صحیح
integer U عدد صحیح [ریاضی]
wrongs U پیام صحیح نیست
wronging U پیام صحیح نیست
wrong U پیام صحیح نیست
justly <adv.> U بطور درست و صحیح
rightly <adv.> U بطور درست و صحیح
rightfully <adv.> U بطور درست و صحیح
properly <adv.> U بطور درست و صحیح
correctly <adv.> U بطور درست و صحیح
aright <adv.> U بطور درست و صحیح
common sense U قضاوت صحیح حس عام
safest U صحیح اطمینان بخش
safes U صحیح اطمینان بخش
safer U صحیح اطمینان بخش
correctly U بطور درست و صحیح
impolitic U مخالف رویه صحیح
whole number U عدد صحیح [ریاضی]
soundly U بطور صحیح و سالم
half integer number U عدد نیم صحیح
whole numbers U اعدد صحیح [ریاضی]
counting numbers U اعدد صحیح [ریاضی]
rounded U بصورت عدد صحیح
authority U منبع صحیح و موثق
due process of the law U تشریفات صحیح قانونی
compos mentis U دارای مشاعر صحیح
apply a correct holt U اجرای فن صحیح کشتی
misinform U اطلاع غیر صحیح دادن
come to one's senses <idiom> U شروع به فکر صحیح کردن
grammars U قوانین استفاده صحیح از زمان
grammar U قوانین استفاده صحیح از زمان
misinforms U اطلاع غیر صحیح دادن
misinforming U اطلاع غیر صحیح دادن
proper decimal fraction U کسر اعشاری صحیح [ریاضی]
unsigned integer U عدد صحیح بدون علامت
misinformed U اطلاع غیر صحیح دادن
the right way to do a thing U صحیح برای کردن کاری
legitimately U به طور مشروع یا قانونی صحیح
integer programming U برنامه ریزی عدد صحیح
positive integer U عدد صحیح مثبت [ریاضی]
alright U بسیار خوب صحیح است
terminating decimal U کسر اعشاری صحیح [ریاضی]
keep time <idiom> U زمان صحیح رانشان دادن
purism U افراط در استعمال صحیح الفاظ
slugfest U بوکس بدون تاکتیک صحیح
sounding in damages U دعوی خسارت صحیح و محکم
It is improper to go there uninvited. U ناخوانده رفتن با آنجا صحیح نیست
radix U عدد نشان دهنده اعشار صحیح
What you say is true in a sense . U گفته شما به معنایی صحیح است
authentication U اطمینان از اینکه چیزی صحیح است
Lets suppose the news is true . U حالا فرض کنیم که این خبر صحیح با شد
euthenics U مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
integers U دو کلمه کامپیوتری برای ذخیره عدد صحیح
integer U دو کلمه کامپیوتری برای ذخیره عدد صحیح
purists U شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
purist U شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
authenticating U بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
authenticates U بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
authenticated U بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
authenticate U بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
checked U بررسی اینکه یک پروتکل کد حرف و فرمت آن صحیح هستند
check U بررسی اینکه یک پروتکل کد حرف و فرمت آن صحیح هستند
checks U بررسی اینکه یک پروتکل کد حرف و فرمت آن صحیح هستند
real time U ساعتی در کامپیوترکه حاو ی زمان صحیح روز است
model geometric U نمایش کامل سه بعدی یا دوبعدی صحیح هندسی از یک شکل
According to his own lights , he was doing nothing wrong at all. U آن طور که عقلش قد می داد اعمالش صحیح بنظرش می آمد
omnia pressumuntur solemniter U اصل بر صحیح انجام شدن همه اعمال است
balances U مدار الکتریکی که یک بار صحیح را روی خط ارتباطی قرار میدهد.
balance U مدار الکتریکی که یک بار صحیح را روی خط ارتباطی قرار میدهد.
Queen's English [King's English] <idiom> U [انگلیسی استاندارد و صحیح از نظر گرامری که در بریتانیا خوانده و نوشته می شود.]
times U انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
deceleration time U زمانی که بازوی دستیابی پس از حرکت به محل صحیح دیسک سخت متوقف میشود
timed U انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
fallacy of composition U استدلال نادرست به اینکه هرگاه بعض مطلبی درست باشد کل ان صحیح است
gunner's rule U روش تخمین مسافت صحیح در تیراندازی با تیربار یاتفنگ بدون عقب نشینی
time U انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
two phase commit U ن میشود که هر مرححله تراکنش صحیح است و معتبر , پیش از برخورد با تغییرات پایگاه داده ها
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com