English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 118 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
scene of action U صحنه جنگ یادرگیری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
scene U مجلس پرده جزء صحنه نمایش صحنه
scenes U مجلس پرده جزء صحنه نمایش صحنه
theater U صحنه عملیات صحنه
stage U صحنه
stages U صحنه
arenas U صحنه
arena U صحنه
frame U صحنه
scenarist U صحنه ارا
stages U در صحنه فاهرشدن
proscenium U صحنه نمایش
cockpits U صحنه تئاتر
proscenium U پیش صحنه
shipboard U صحنه کشتی
scene of action U صحنه عملیات
primal scene U صحنه اغازین
miseenscene U صحنه سازی
stage door U در عقب صحنه
intratheater U در داخل صحنه
frame frequency U بسامد صحنه
stage doors U در عقب صحنه
field of honor U صحنه دوئل
Behind the scene. U پشت صحنه
cockpit U صحنه تئاتر
stage fright U صحنه هراسی
prosceniums U پیش صحنه
prosceniums U صحنه نمایش
theater of operations U صحنه عملیات
setting U صحنه واقعه
campaigns U صحنه نبرد
campaigning U صحنه نبرد
campaigned U صحنه نبرد
campaign U صحنه نبرد
picturing U دیدن شی یا صحنه
pictures U دیدن شی یا صحنه
pictured U دیدن شی یا صحنه
picture U دیدن شی یا صحنه
settings U صحنه واقعه
ring U صحنه ورزش
stage U صحنه نمایش
stage U در صحنه فاهرشدن
stages U صحنه نمایش
histrionics U صحنه سازی
scenery U صحنه سازی
stage whispers U نجوای روی صحنه
theatricalize U بروی صحنه اوردن
onstage <adj.> <adv.> U روی صحنه [تئاتر]
to shiftthe scene U عوض کردن صحنه
curtain call U بازگشت هنرپیشگان به صحنه
curtain calls U بازگشت هنرپیشگان به صحنه
It was stage –managed . It was trumped up. U صحنه سازی بود
The scen of a bloody (great) battle. U صحنه نبرد خونین
stage whisper U نجوای روی صحنه
stagestruck U عاشق صحنه نمایش
setting U گیرش صحنه پردازی
stagehand U کارگردان پشت صحنه
proscenium U جلو صحنه پیشگاه
field buying U خریددر صحنه جنگ
prosceniums U جلو صحنه پیشگاه
stagestruck U مسحور صحنه شده
exeunt U صحنه را ترک گفتن
drop curtain U پرده جلو صحنه
settings U گیرش صحنه پردازی
shambles U قتلگاه صحنه کشتار
intratheater U داخل صحنه عملیات
stagehands U کارگردان پشت صحنه
bullrings U صحنه یامیدان گاوبازی
bullring U صحنه یامیدان گاوبازی
props U اثاثیه صحنه نمایش
open board U صحنه خلوت شطرنج
army in the field U ارتش مستقر در صحنه عملیات
parquet U محل ارکسترنمایش پایین صحنه
advance base U پایگاه مقدم صحنه عملیات
It was the usual scene. U صحنه [موقعیت] معمولی بود.
The scene of the nover is laid in scotland. U صحنه داستان دراسکاتلند است
to go on stage U وارد صحنه [نمایش] شدن
miseenscene U کارگردانی وتنظیم صحنه تاتر
upstaged U وابسته به عقب یا بالای صحنه
upstages U وابسته به عقب یا بالای صحنه
theater in the round U تماشاخانه دارای صحنه مدور
upstaging U وابسته به عقب یا بالای صحنه
theater army U نیروی زمینی صحنه عملیات
theater army U ارتش مستقر در صحنه عملیات
To enter the arena of bloody politics. U وارد صحنه سیاست شدن
To appear on the scene (stage). U روی صحنه ظاهر شدن
by-play U حرکات یا مکالمات کنار صحنه
spotlights U شخصی که در زیرنورافکن صحنه نمایش قرارگرفته
spotlighted U شخصی که در زیرنورافکن صحنه نمایش قرارگرفته
far-right extremist scene U صحنه جناح راست [افراطی] [سیاست]
[extreme] right-wing scene U صحنه جناح راست [افراطی] [سیاست]
spotlighting U شخصی که در زیرنورافکن صحنه نمایش قرارگرفته
forestage U قسمت جلو امده صحنه نمایش
to launch a product with much fanfare U کالایی را با هیاهو به صحنه نمایش آوردن
spotlight U شخصی که در زیرنورافکن صحنه نمایش قرارگرفته
fly gallery U قسمت برامده کنار صحنه تاتر
offstage U خارج از صحنه نمایش درزندگی خصوصی
stage fright U وحشت حاصله در اثر فهوردر صحنه نمایش
footlights U ردیف چراغهای جلو صحنه نمایش ومانند ان
authorized strength of theater U استعداد مجاز صحنه عملیات از نظر پرسنلی
It was filmed on location. U صحنه فیلم درمحل واقعی فیلمبرداری شده
stage set U تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
The stage was bare but for [save for] a couple of chairs. U صحنه نمایش به استثنای چند تا صندلی لخت بود.
air force component U نیروی هوایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
navy component U نیروی دریایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
The singer and his staff commandeered the entire backstage area. U خواننده و کارکنانش تمام پشت صحنه را برای خود اشغال کرده بودند.
tactics U دانش فرماندهی در صحنه جنگ طرق و وسائل و طرحهای ماهرانهای که جهت وصول به هدف به کار گرفته میشود رویه ماهرانه
dress rehearsals U اخرین تمرین نمایش که بازیگران بالباس کامل نمایش بر روی صحنه میایند
dress rehearsal U اخرین تمرین نمایش که بازیگران بالباس کامل نمایش بر روی صحنه میایند
draw direct U مستقیماگ روی صحنه ونه روی بافر حافظه
pictures U تصویر چاپ شده یا رسم شده از شی یا صحنه
picturing U تصویر چاپ شده یا رسم شده از شی یا صحنه
picture U تصویر چاپ شده یا رسم شده از شی یا صحنه
pictured U تصویر چاپ شده یا رسم شده از شی یا صحنه
Imperial Silk Hunting Carpet U فرش شکارگاهی ابریشمی درباری [این فرش مربوط به قرن شانزده میلادی بوده و در زمینه حاشیه از صحنه های شکار به همراه گل های شاه عباسی و اسلیمی استفاده شده است.]
visiting correspondent U نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
hunting design U طرح شکارگاهی [این طرح از زمان صفویه رواج یافته و در آن صحنه های مختلف شکار توسط انسان و یا نزاع حیوانات مختلف نشان داده می شود. منشاء اولیه آن کاشان ذکر شده است.]
showboat U قایق دارای صحنه نمایش نمایش در قایق
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com