English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
[extreme] right-wing scene U صحنه جناح راست [افراطی] [سیاست]
far-right extremist scene U صحنه جناح راست [افراطی] [سیاست]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
right flank U جناح راست
right-wing U جناح راست
right wing U جناح راست
by the left or right flank U به جناح راست یا چپ ناو
righting U شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
right U شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
righted U شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
winglike U جناح وار جناح مانند
scene U مجلس پرده جزء صحنه نمایش صحنه
scenes U مجلس پرده جزء صحنه نمایش صحنه
dexiotropic U واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropous U واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
attention to port U احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
The main road bears to the right. U این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
theater U صحنه عملیات صحنه
bi directional U چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
out flank U دور زدن جناح دشمن احاطه کردن جناح دشمن احاطه جناحی کردن
To lead an idle life. U راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
one two U ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
orthotropous U دارای تخمک راست راست اسه
plain dealing U معامله راست حسینی راست باز
off U خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
half face U نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
columnleft U فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
underhook U گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
shoulders U جناح
aisle U جناح
aisles U جناح
shouldering U جناح
shouldered U جناح
flanking U جناح
flanked U جناح
flank U جناح
shoulder U جناح
wing U جناح
winging U جناح
pinna U جناح
left U جناح چپ
left flank U جناح چپ
left-winger U جناح چپی
left wing of army U جناح یسار
flanked U دامنه جناح
pitch diameter U قطر جناح
left winger U جناح چپی
right wing of army U جناح یمین
rightism U جناح راستی
transept U جناح کلیسا
self depreciation U حفض جناح
flanking U دامنه جناح
litotes U خفض جناح
flank U دامنه جناح
left wing U مربوط به جناح چپ
left-wing U مربوط به جناح چپ
rightists U جناح راستی
van U بال جناح
flanker U مهاجم جناح
rightist U جناح راستی
vans U بال جناح
disposed flank U جناح باز
transepts U جناح کلیسا
cross from a flank U عبوراز یک جناح
right-winger U جناح راستی
right winger U جناح راستی
right-wingers U جناح راستی
left-wingers U جناح چپی
side step U فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
right justify U هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
king's wing U جناح شاه شطرنج
winging U تیپ هوایی جناح
queen's wing U جناح وزیر شطرنج
queen side U جناح وزیر شطرنج
flank crossing U عبوراز جناح دشمن
cross from a flank U یک جناح را دور زدن
flankerback U بازیگر میانی جناح
wing U تیپ هوایی جناح
king side U جناح شاه شطرنج
flanker U بازیگر مهاجم در جناح
exposed U در معرض دید جناح باز
flank crossing U دور زدن جناح دشمن
algenib U گاما- فرس جناح الفرس
disposed flank U جناح مکشوف جوانب باز
centrist wing U طرفدار جناح میانه رو [سیاست]
guide left U فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
out flanking U دور زننده احاطه کننده جناح
flank U از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
flanking U از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
flanked U از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
arenas U صحنه
arena U صحنه
stage U صحنه
frame U صحنه
stages U صحنه
problem child U فیل جناح وزیر درصورتی که راه گسترش ان مسدود باشد
intratheater U در داخل صحنه
Behind the scene. U پشت صحنه
cockpit U صحنه تئاتر
scene of action U صحنه عملیات
stage fright U صحنه هراسی
miseenscene U صحنه سازی
prosceniums U پیش صحنه
stages U در صحنه فاهرشدن
stages U صحنه نمایش
stage U در صحنه فاهرشدن
stage U صحنه نمایش
histrionics U صحنه سازی
scenery U صحنه سازی
theater of operations U صحنه عملیات
stage door U در عقب صحنه
proscenium U صحنه نمایش
stage doors U در عقب صحنه
prosceniums U صحنه نمایش
frame frequency U بسامد صحنه
field of honor U صحنه دوئل
shipboard U صحنه کشتی
setting U صحنه واقعه
pictures U دیدن شی یا صحنه
picturing U دیدن شی یا صحنه
ring U صحنه ورزش
campaign U صحنه نبرد
campaigned U صحنه نبرد
campaigning U صحنه نبرد
campaigns U صحنه نبرد
pictured U دیدن شی یا صحنه
settings U صحنه واقعه
scenarist U صحنه ارا
cockpits U صحنه تئاتر
picture U دیدن شی یا صحنه
proscenium U پیش صحنه
primal scene U صحنه اغازین
half left U فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
field buying U خریددر صحنه جنگ
curtain call U بازگشت هنرپیشگان به صحنه
theatricalize U بروی صحنه اوردن
drop curtain U پرده جلو صحنه
to shiftthe scene U عوض کردن صحنه
curtain calls U بازگشت هنرپیشگان به صحنه
onstage <adj.> <adv.> U روی صحنه [تئاتر]
setting U گیرش صحنه پردازی
intratheater U داخل صحنه عملیات
prosceniums U جلو صحنه پیشگاه
shambles U قتلگاه صحنه کشتار
bullring U صحنه یامیدان گاوبازی
stagestruck U عاشق صحنه نمایش
It was stage –managed . It was trumped up. U صحنه سازی بود
bullrings U صحنه یامیدان گاوبازی
stage whisper U نجوای روی صحنه
stage whispers U نجوای روی صحنه
props U اثاثیه صحنه نمایش
settings U گیرش صحنه پردازی
open board U صحنه خلوت شطرنج
The scen of a bloody (great) battle. U صحنه نبرد خونین
scene of action U صحنه جنگ یادرگیری
exeunt U صحنه را ترک گفتن
stagestruck U مسحور صحنه شده
stagehand U کارگردان پشت صحنه
stagehands U کارگردان پشت صحنه
proscenium U جلو صحنه پیشگاه
To appear on the scene (stage). U روی صحنه ظاهر شدن
To enter the arena of bloody politics. U وارد صحنه سیاست شدن
upstaged U وابسته به عقب یا بالای صحنه
upstaging U وابسته به عقب یا بالای صحنه
The scene of the nover is laid in scotland. U صحنه داستان دراسکاتلند است
army in the field U ارتش مستقر در صحنه عملیات
advance base U پایگاه مقدم صحنه عملیات
parquet U محل ارکسترنمایش پایین صحنه
upstages U وابسته به عقب یا بالای صحنه
theater army U ارتش مستقر در صحنه عملیات
theater army U نیروی زمینی صحنه عملیات
to go on stage U وارد صحنه [نمایش] شدن
miseenscene U کارگردانی وتنظیم صحنه تاتر
theater in the round U تماشاخانه دارای صحنه مدور
by-play U حرکات یا مکالمات کنار صحنه
It was the usual scene. U صحنه [موقعیت] معمولی بود.
forestage U قسمت جلو امده صحنه نمایش
fly gallery U قسمت برامده کنار صحنه تاتر
spotlighted U شخصی که در زیرنورافکن صحنه نمایش قرارگرفته
spotlights U شخصی که در زیرنورافکن صحنه نمایش قرارگرفته
spotlighting U شخصی که در زیرنورافکن صحنه نمایش قرارگرفته
offstage U خارج از صحنه نمایش درزندگی خصوصی
spotlight U شخصی که در زیرنورافکن صحنه نمایش قرارگرفته
to launch a product with much fanfare U کالایی را با هیاهو به صحنه نمایش آوردن
It was filmed on location. U صحنه فیلم درمحل واقعی فیلمبرداری شده
footlights U ردیف چراغهای جلو صحنه نمایش ومانند ان
authorized strength of theater U استعداد مجاز صحنه عملیات از نظر پرسنلی
stage fright U وحشت حاصله در اثر فهوردر صحنه نمایش
stage set U تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
The stage was bare but for [save for] a couple of chairs. U صحنه نمایش به استثنای چند تا صندلی لخت بود.
navy component U نیروی دریایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
air force component U نیروی هوایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
The singer and his staff commandeered the entire backstage area. U خواننده و کارکنانش تمام پشت صحنه را برای خود اشغال کرده بودند.
plain spoken U یر راست
plain dealing U راست
freehearted U رک و راست
four-square U رک و راست
rectilineal U راست خط
right back U بک راست
right face U به راست راست
uninhibited U رک و راست
up front U رک و راست
right footed U راست پا
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com