English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Have you had a blowle movement today ? U شکمتان امروز کار کرده ؟
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
do you want it done to day U ایا میخواهید امروز کرده شود
It is a cool day today. U امروز هوا خنک کرده است
scarf joint U جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burgers U تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burger U تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak U گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess. U دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
toad eater U امروز
this day U امروز
to day U امروز
it is nowrooz to day U امروز
today U امروز
today of all days U مخصوصا امروز
this morning U امروز بامداد
Today me, tomarrow thee. <proverb> U امروز من,فردا تو .
he wears a new suit to day U امروز جامه
there was no mail to day U امروز کاغذنداشتیم
he has no temperature to day U امروز تب ندارد
This very day . U همین امروز
this d. a week U یک هفته از امروز
nowaday U مال امروز
i have no work today U امروز کاری ندارم
he is in to day U امروز در خانه است
there was no mail to day U امروز پست نبود
He was not supposed to come today . U قرارنبود امروز بیاید
Today I took laxatives. U امروز مسهل خورده ام.
I need them today. من آنها را امروز میخواهم.
What do you feel like having today? U امروز تو به چه اشتها داری؟
this da y month U یک ماه دیگر از امروز
A week from today U هفت روز پس از امروز
What is todays date ? U تاریخ امروز چیست ؟
Never put off tI'll tomorrow what you can do today . U کار امروز را به فردا نیانداز
She wont show up today. U امروز پیدایش نمی شود
I am very busy today . U امروز خیلی کار دارم
He is in no condition (not fit)to work. U امروز خیلی سر حالم ( شنگول )
My voice is not clear today. U صدایم امروز صاف نیست
Delays are dangerous. <proverb> U کار امروز به فردا مینداز.
I'll be at home today . U امروز منزل خواهم بود
the press of modern life U فشارو نیازمندیهای زندگی امروز
present maid prospective bride U دوشیزه امروز عروس فردا
romaic U زبان بومی یونان امروز
romaika U رقص ملی یونان امروز
never put off till tomorrow what may be done today <proverb> U کار امروز به فردا مفکن
We wI'll be notified(informed)of the results today. U امروز جواب کار معلوم می شود
Today is my lucky day. U امروز روز خوش بیاری من است
She was off hand with me today. U امروز بامن سر سنگین بود ( بی اعتنا ء )
To regain consciousness. to come to. U امروز حال وحوصله کارکردن ندارم
We had a nice long walk today. U امروز یک پیاره روی حسابی کردیم
today of all days U از همه روزها امروز [باید باشد]
It is foul weather today . U امروز هوا خیلی گند است
I am [will be] busy this afternoon . امروز بعد از ظهر وقت ندارم.
Dont leave off tI'll tomorrow what you can do today . U کار امروز به فردا مگذار (میفکن )
I am in an exuberant mood today . U امروز خیلی کیفم کوک است
I weighed myself today . U امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
I'll get there when I get there. <proverb> U حالا امروز نه فردا [عجله ای ندارم]
Today's weather is mild by comparison. U در مقایسه هوای امروز ملایم است.
we had a heavy p to day U امروز نامههای بسیاری ازپست داشتیم
So what's today? U امروز چه خبر [تازه ای] است؟ [اصطلاح روزمره]
Can I go earlier today, just as a special exception? U اجازه دارم امروز استثنأ زودتر بروم؟
It is due to be signed this afternoon . قرار است امروز بعد از ظهر به ا مضاء برسد .
Does it have to be today (of all days)? U این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
This is important, not only today, but also and especially for the future. U این، نه تنها امروز، بلکه به ویژه برای آینده هم مهم است.
Never put off till tomorrow what maybe done today. <proverb> U آنچه امروز مىتوانى انجام دهى هرگز براى فردا مگذار.
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
there is no time like the present <idiom> U سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست در میان این و آن فرصت شمار امروز را
Babbage U nelrhC Babbage مخترع انگلیسی اولین ماشین حساب خودکار و قالب اصلی کامپیوترهای دیجیتالی امروز
Thank God it's Friday! [TGIF] U خدا را شکر امروز جمعه است! [چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
Thank goodness U خدا را شکر امروز جمعه است! [چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
defer not till tomorrow to be wise tomorrow's sun to thee may never rise U از امروز کاری به فردا ممان چه دانی که فردا چه زاید زمان
defer not till tomorrow to be wise tomorrow's sun to thee may never rise <proverb> U از امروز کاری به فردا ممان چه دانی که فردا چه زاید زمان
what day of the week is it? U امروز چند شنبه است امروزچه روزی است
bouffant U پف کرده
turgid <adj.> U پف کرده
tumid <adj.> U پف کرده
beastby U کرده
puffed out <adj.> U پف کرده
bloat U پف کرده
puffy <adj.> U پف کرده
puffed <adj.> U پف کرده
souffle U پف کرده
souffles U پف کرده
i am 0 rials out of pocket U کرده ام
puff pastry U پف کرده
infusion U دم کرده
off the trail U پی گم کرده
unconsciously U غش کرده
unconscious U غش کرده
infusions U دم کرده
soufflTs U پف کرده
gelid U یخ کرده
strained U صاف کرده
billowy U باد کرده
self taught U تحصیل کرده
smoothfaced U صاف کرده
bendon U نیت کرده
testate U وصیت کرده
off the track U ازخط پی گم کرده
overage U کم رشد کرده
they have done their work U را کرده اند
nodular U ورم کرده
baggily U بطورباد کرده
blubbery U ورم کرده
inwrought U از تو کار کرده
enrooted U ریشه کرده
farci U دلمه کرده
farcie U دلمه کرده
farthingale U دامن پف کرده
fecit U درست کرده
in flower U شکوفه کرده
wedded U ازدواج کرده
iced ppa U خنک کرده
he is worn with travel U سفراوراخسته کرده
fretty U اماس کرده
fubsy U قوز کرده
tinned U قوطی کرده
intumescent U باد کرده
tumid U اماس کرده
ventricular U باد کرده
warm infusion U چیز دم کرده
let it be done U کرده شود
airless U گرفته یا دم کرده
ghi U کره اب کرده
it is very easily done U کرده میشود
restrained U لگام کرده
deep rooted U ریشه کرده
distent U ورم کرده
intumescent U اماس کرده
fucate U رنگ کرده
pulled U خشک کرده
puffed out <adj.> U ورم کرده
began U شروع کرده
puffy <adj.> U ورم کرده
bunged up U باد کرده
I have a flat [tire] . U من پنچر کرده ام.
tumid <adj.> U ورم کرده
indrawn U جذب کرده
deep-rooted U ریشه کرده
painted U رنگ کرده
turgid <adj.> U ورم کرده
puffed <adj.> U باد کرده
puffed out <adj.> U باد کرده
hidden U پنهان کرده
getting U کسب کرده
gets U کسب کرده
shot U اصابت کرده
blown U ورم کرده
decorated U زینت کرده
knotted U ازدحام کرده
puffy <adj.> U باد کرده
worked [been successful] <past-p.> U کار کرده
carpeted U فرش کرده
inveterate U ریشه کرده
fried U سرخ کرده
puffed <adj.> U ورم کرده
tumescent U ورم کرده
ghee U کره اب کرده
full grown U رشدکامل کرده
full-grown U رشدکامل کرده
grown-ups U رشد کرده
grown-up U رشد کرده
get U کسب کرده
shots U اصابت کرده
whey U شیرچرخ کرده
risen U طلوع کرده
fled U فرار کرده
unruffled U ارام کرده
tumid <adj.> U آماس کرده
iced U خنک کرده
clarified U صاف کرده
grown U رشد کرده
educated U تحصیل کرده
rooted U ریشه کرده
sweated U عرق کرده
puffy <adj.> U آماس کرده
mistaken U اشتباه کرده
sawn U اره کرده
turgid <adj.> U آماس کرده
swollen U اماس کرده
beheld U مشاهده کرده
tumid <adj.> U باد کرده
refined U تمیز کرده
picked U پاک کرده
chose U انتخاب کرده
turgid <adj.> U باد کرده
purified U پاک کرده
protuberant U باد کرده
puffed out <adj.> U آماس کرده
puffed <adj.> U آماس کرده
swollen U ورم کرده
begotten U تولید کرده
school drop out U ترک تحصیل کرده
Now you are picking on me. U حالادیگر به من بند کرده ای
i am f.caught U عجب گیری کرده ام
saute U در روغن سرخ کرده
de- U کرده را خنثی کردن
the tribes are all up U طغیان کرده اند
trigmous U سه بار عروسی کرده
newlywed U تازه ازدواج کرده
tumid U ورم کرده متورم
turgescent U باد کرده پرطمطراق
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com