Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
back slide
U
شناورشدن روی اب به پشت با بازوهای چسبیده به بدن وحرکت به عقب با فشار پا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
spiral arms
U
بازوهای مارپیچی
leg block and under over
U
فن تندر با گرفتن بازوهای حریف از بیخ شانه و از تو وپیچاندن او
levitating
U
شناورشدن
levitate
U
شناورشدن
levitates
U
شناورشدن
levitated
U
شناورشدن
surfmat
U
تشک لاستیکی برای شناورشدن روی اب
fly dope
U
ماده اغشته به طعمه ماهیگیری برای شناورشدن
logy
U
سنگین درفکر وحرکت
stalked
U
قدم زدن وحرکت کردن با احتیاط
stalk
U
قدم زدن وحرکت کردن با احتیاط
stalking
U
قدم زدن وحرکت کردن با احتیاط
stalks
U
قدم زدن وحرکت کردن با احتیاط
gas trubine
U
توربینی که توسط گاز کار وحرکت میکند
linter
U
ماشینی که پس از پاک کرن پنبه الیاف کوتاه چسبیده به تخم پنبه را میگیرد الیاف کوتاه پنبه که به تخم پنبه چسبیده است
returns
U
کدیا کلید مشخص کننده انتهای خط ورودی وحرکت نشانه گربه شروع خط بعد
returning
U
کدیا کلید مشخص کننده انتهای خط ورودی وحرکت نشانه گربه شروع خط بعد
returned
U
کدیا کلید مشخص کننده انتهای خط ورودی وحرکت نشانه گربه شروع خط بعد
return
U
کدیا کلید مشخص کننده انتهای خط ورودی وحرکت نشانه گربه شروع خط بعد
adhesives
U
چسبیده
adhesive
U
چسبیده
sessile
U
چسبیده
conglutinate
U
به هم چسبیده
coherent
U
چسبیده
stickit
U
چسبیده
close aboard
U
چسبیده به
adnascent
U
چسبیده
clung
U
چسبیده
skin-tight
U
چسبیده
coadunate
U
بهم چسبیده
syndactylism
U
چسبیده انگشتی
syndacty
U
چسبیده انگشت
concrete
U
بهم چسبیده
adnate
U
بهم چسبیده
skintight
U
بپوست چسبیده
sealed
U
محکم چسبیده
adherent
U
بهم چسبیده
adherents
U
بهم چسبیده
seried
U
بهم چسبیده
impacted
U
بهم چسبیده
incompact
U
بهم چسبیده
serried
U
بهم چسبیده
skintight
U
چسبیده بتن
cabin pressure
U
فشار مطلق داخل هواپیما اختلاف فشار بین کابین واتمسفر پیرامون
parabiotic twins
U
دوقلوهای بهم چسبیده
hidebound
U
پوست بتن چسبیده
Siamese twins
U
دوقلوهای بهم چسبیده
gomerulus
U
توده بهم چسبیده
hide bound
U
پوست بتن چسبیده
adhere
U
بهم چسبیده بودن
adequateness
U
بهم چسبیده بودن
adhering
U
بهم چسبیده بودن
adhered
U
بهم چسبیده بودن
adheres
U
بهم چسبیده بودن
pressurized cabin
U
اطاق فشار هوای هواپیما کابین فشار
compensating relief valve
U
شیر رها کننده فشار با شیرترمواستاتیک برای کاهش فشار تنظیم شده هنگامیکه روغن داغ است
systylous
U
دارای خامههای بهم چسبیده
jerkins
U
کت چرمی مردانه که به تن چسبیده باشد
syndactyle
U
دارای دو یا چندانگشت بهم چسبیده
siamese twin
U
یکی از دو قلوهای بهم چسبیده
jerkin
U
کت چرمی مردانه که به تن چسبیده باشد
pitot static system
U
سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
pore pressure
U
فشارمنفذی فشار اب منفذی فشار خنثی
flocculous
U
مانند دستههای پشم بهم چسبیده
syndactyl
U
دارای دو یاچند انگشت بهم چسبیده
gyrus
U
لبه بهم چسبیده بین شیارهای مغز
plectognath
U
ماهی ای که ارواره زبرینش بکاسه سر چسبیده است
flocculose
U
مانند دسته پشم بهم چسبیده کرکی
grape shot
U
گلولههای بهم چسبیده چون خوشه انگورکه یکباردرتوپ گذارند
cabin pressurization safety valve
U
شیری مرکب از شیر خلاص فشار و خلاء و شیر تخلیه برای جلوگیری از افزایش بیش از حد فشار داخل کابین
compressor pressure ratio
U
نسبت فشار سیال بعد ازکمپرسوز یا در خروجی ان به فشار سیال قبل از ورودیا در ورودی ان
isopiestic
U
دارای فشار یکسان خط هم فشار
gesticulant
U
اشاره کننده وحرکت کننده
spread eagle
U
سرخوردن با عقب اسکیتهای چسبیده بهم بجا گذاشتن میلههای 2 و 3 و 4 و 6 و 7 و01 بولینگ
key
O
کاغذی که روی کلیدهای صفحه کلید چسبیده میشود تا تابع خاص آنها را برای عملی بیان کنند
musub duchi
U
موسوب داچی ایستادن بگونه ایکه پاشنه پاها به هم چسبیده و پنجه ها به اندازه 54 درجه زاویه داشته باشند
anti balance tab
U
بالچهای که روی سطوح کنترل که در جهت انحراف سطح اصلی منحرف شده وگشتاور لازم برای انحراف سطح را افزایش میدهد وحرکت انرا در مقابل جریان هوا مشکل میسازد
low head plant
U
نیروگاه ابی فشار ضعیف تاسیسات فشار ضعیف
piezoelectric
U
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
energy absorber
U
مکانیسم ضربه گیری مکانیسم دفع فشار حرکت دستگاه دفع فشار
impluse level
U
سطح فشار ضربهای استحکام فشار ضربهای
high voltage transformer
U
ترانسفورماتور فشار قوی مبدل فشار قوی
pitot pressure
U
فشار وارد به انتن فشارسنج هواپیما یا ناو فشار انتن فشارسنج
clear one's ears
U
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
hypobaric
U
مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
low voltage distribution system
U
شبکه پخش فشار ضعیف تاسیسات پخش فشار ضعیف
atmospheric pressure
U
فشار جو
pressures
U
فشار
pressured
U
فشار
back iron
U
بن فشار
barometric pressure
U
فشار جو
pressor
U
فشار زا
bunt
U
فشار با سر
distraint
U
فشار
total pressure
U
فشار کل
pressing
U
فشار
back pressure
U
پی فشار
weight
U
فشار
thrust
U
فشار
thrusts
U
فشار
pressure curve
U
خم فشار
pressure sense
U
حس فشار
sense of pressure
U
حس فشار
pressuring
U
فشار
water pressure
U
فشار اب
thrusting
U
فشار
isobare
U
هم فشار
stroke
U
فشار با پا
stroked
U
فشار با پا
strokes
U
فشار با پا
stroking
U
فشار با پا
strains
U
فشار
strain
U
فشار
presses
U
فشار
impact
U
فشار
impacts
U
فشار
stressing
U
فشار
stresses
U
فشار
isopiestic
U
هم فشار
zip
U
فشار
zipped
U
فشار
zipping
U
فشار
zips
U
فشار
violence
U
فشار
constraint
U
فشار
atmospheres
U
فشار جو
stress
U
فشار
atmosphere
U
فشار جو
line of thrust
U
خط فشار
low pressure
U
فشار کم
brunt
U
فشار
isobars
U
تک فشار
push
U
فشار
isobars
U
هم فشار
fantod
U
فشار
isobar
U
تک فشار
press
U
فشار
pushed
U
فشار
isobar
U
هم فشار
pressure vessel
U
فشار
exertion
U
فشار
pushes
U
فشار
hydraulic pressure
U
فشار اب
growing pains
U
فشار
exertions
U
فشار
ice push
U
فشار یخ
pressure
U
فشار
tensions
U
فشار
tension
U
فشار
compression
U
فشار
ciderpress
U
سیب فشار
platen
U
اهن فشار
center of pressure
U
مرکز فشار
ciderpress
U
میوه فشار
intake pressure
U
فشار ورودی
hydrostatic
U
مربوط به فشار اب
platten
U
اهن فشار
insulation voltage
U
فشار ازمایش
hydrostatic pressure
U
فشار عمق اب
back wash
U
فشار عقب اب
hydrostatic pressure
U
فشار ایستائی
pressure head
U
ارتفاع فشار
inclined compression
U
فشار مایل
pressure wave
U
موج فشار
piston pressure
U
فشار پیستون
intermediate high voltage line
U
خط فشار متوسط
central head
U
فشار مرکزی
centre of pressure
U
مرکز فشار
intermediate pressure
U
فشار متوسط
piezometry
U
فشار سنجی
internal pressure
U
فشار درونی
carebaria
U
احساس فشار در سر
pressure tendency
U
گرایش فشار
initial pressure
U
فشار ابتدایی
pressure surface
U
سطح فشار
pressure drop
U
افت فشار
pressure face
U
سمت فشار
high tension magneto
U
مگنت پر فشار
impluse voltage
U
فشار ضربهای
impaction
U
فشار سخت
pressure gaverner
U
ناطم فشار
impact pressure
U
فشار اصابت
pressure gradient
U
گرادیان فشار
pressure hull
U
بدنه ضد فشار
pressure of speech
U
فشار تکلم
bearing pressure
U
فشار یاطاقان
bearing pressure
U
فشار بردگاهی
pressure curve
U
منحنی فشار
pressure adjustment
U
تنظیم فشار
pressure above the atmosphere
U
فشار بالای جو
inflationary pressure
U
فشار تورمی
barometric pressure
U
فشار هوا
hydrostatic pressure
U
فشار عمق
barometric pressure
U
فشار بارومتری
pore pressure
U
فشار درونی
induction voltage
U
فشار القائی
increase of pressure
U
افزایش فشار
incompressible
U
فشار ناپذیر
hydraulic pressure
U
فشار هیدرولیکی
brush pressure
U
فشار زغال
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com