English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
join U شرکت کردن در پیوستن
joined U شرکت کردن در پیوستن
joins U شرکت کردن در پیوستن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
house U 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
housed U 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
houses U 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
rattening U محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
assists U پیوستن به حمایت کردن از
consociate U متحد کردن پیوستن
catenate U پیوستن متصل کردن
assisting U پیوستن به حمایت کردن از
assisted U پیوستن به حمایت کردن از
assist U پیوستن به حمایت کردن از
binds U محصور کردن بهم پیوستن
bind U محصور کردن بهم پیوستن
attachable U قابل بهم پیوستن یا ضمیمه کردن
integration U یکی کردن و بهم پیوستن پیوستگی اجزاء
concrete U : سفت کردن باشفته اندودن یا ساختن بهم پیوستن
letterheads U مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
letterhead U مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
compaq computer corporation U شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
limited company U شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
constituent company U شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
international finance corporation U شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
parent company U شرکت مادر شرکت مرکزی
privates U رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
private U رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
stand in U شرکت کردن
contributed U شرکت کردن
go into U شرکت کردن در
participated U شرکت کردن
partakes U شرکت کردن
participate U شرکت کردن
contributes U شرکت کردن
partaken U شرکت کردن
partook U شرکت کردن
partaking U شرکت کردن
stand-ins U شرکت کردن
contribute U شرکت کردن
partake U شرکت کردن
take a hand at U شرکت کردن در
to play at U شرکت کردن در
contributing U شرکت کردن
participation U شرکت کردن
participates U شرکت کردن
stand-in U شرکت کردن
outsource U به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
dragger U شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
take part U دخالت یا شرکت کردن
sit for an examination U در امتحانی شرکت کردن
intercommon U باهم شرکت کردن
to enter into p with another U باکسی شرکت کردن
To sit for an examination. U درامتحان شرکت کردن
admix U مخلوط شدن بهم پیوستن مخلوط کردن امیختن
contribute U شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributes U شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributed U شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributing U شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
partaken U شرکت کردن شریک شدن در
to a oneself in U شرکت کردن یاشریک شدن
to subscribe to a charity U در دادن اعانهای شرکت کردن
participates U شرکت کردن سهیم شدن
to undergo training U در یک دوره آموزشی شرکت کردن
totake parts in something U در چیزی شرکت یادخالت کردن
to ride a race U در اسب دوانی شرکت کردن
participated U شرکت کردن سهیم شدن
partake U شرکت کردن شریک شدن در
partaking U شرکت کردن شریک شدن در
conspire U درنقشه خیانت شرکت کردن
conspired U درنقشه خیانت شرکت کردن
partakes U شرکت کردن شریک شدن در
participate U شرکت کردن سهیم شدن
conspiring U درنقشه خیانت شرکت کردن
conspires U درنقشه خیانت شرکت کردن
to empower somebody to participate U به کسی اجازه شرکت کردن دادن
see to (something) <idiom> U شرکت کردن یا کاری را انجام دادن
to row a race U در مسبابقه کرجی رانی شرکت کردن
components U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
paperless U شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
to bar somebody from a competition U شرکت در مسابقه ای را برای کسی ممنوع کردن
to move one's operation offshore U شرکت خود را به خارج [از کشور] منتقل کردن
take part U مداخله کردن شرکت کردن
enter into partnership with someone U شرکت کردن شراکت کردن
to go a mumming U در دسته نقاب پوشان و لال بازان شرکت کردن
go in for <idiom> U شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
to call a meeting of the board of directors U برای شرکت در جلسه هیئت مدیره احضار کردن
to go on a picnic U بگردش دسته جمعی رفتن درسوردانگی شرکت کردن
business group U شرکت سهامی [شرکت]
body corporate U شرکت شرکت سهامی
army component U نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
sorted U پیوستن
couples U پیوستن
coupled U پیوستن
couple U پیوستن
annex U پیوستن
annexes U پیوستن
annexing U پیوستن
affiliate پیوستن
link-ups U پیوستن
affix U پیوستن
sorts U پیوستن
affixed U پیوستن
affixes U پیوستن
affixing U پیوستن
connect U پیوستن
link up U پیوستن
attaching U پیوستن
to make contact U پیوستن
link-up U پیوستن
interlock U پیوستن
attaches U پیوستن
cement U پیوستن
adjoin U پیوستن
ally U پیوستن
adjoined U پیوستن
adjoins U پیوستن
joins U پیوستن
coalescence U پیوستن
join U پیوستن
enlink U پیوستن
cemented U پیوستن
to bring into contact U پیوستن
interlocked U پیوستن
attach U پیوستن
interlocking U پیوستن
link U به هم پیوستن
interlocks U پیوستن
cements U پیوستن
cementing U پیوستن
allying U پیوستن
sort U پیوستن
connects U پیوستن
to go in with U پیوستن با
meets U پیوستن
anastomois U به هم پیوستن
conjoin U پیوستن
joined U پیوستن
join up U به هم پیوستن
meet U پیوستن
welds U بهم پیوستن
interlocked U بهم پیوستن
affiliates U پیوستن اشناکردن
pan U بهم پیوستن
affiliated U پیوستن اشناکردن
anastomose U بهم پیوستن
to piece together U بهم پیوستن
interlock U بهم پیوستن
reconstitute U بهم پیوستن
adhered U چسبیدن پیوستن
interlocking U بهم پیوستن
interconnects U بهم پیوستن
pan- U بهم پیوستن
to jury-rig something U چیزی را به هم پیوستن
combines U باهم پیوستن
combine U باهم پیوستن
to grow into one U بهم پیوستن
to grow together U باهم پیوستن
interconnect U بهم پیوستن
admix U بهم پیوستن
joint U بهم پیوستن
interconnected U بهم پیوستن
knot U بهم پیوستن
concatenate U بهم پیوستن
welded U بهم پیوستن
knots U بهم پیوستن
interlocks U بهم پیوستن
bind U بهم پیوستن
pans U بهم پیوستن
adhere U چسبیدن پیوستن
interconnecting U بهم پیوستن
adequateness U چسبیدن پیوستن
combining U باهم پیوستن
incorporating U بهم پیوستن
incorporates U بهم پیوستن
seams U بهم پیوستن
binds U بهم پیوستن
incorporate U بهم پیوستن
link U بهم پیوستن
interlinked U بهم پیوستن
interlinking U بهم پیوستن
cling U چسبیدن پیوستن
rejoined U دوباره پیوستن به
rejoining U دوباره پیوستن به
interlinks U بهم پیوستن
rejoins U دوباره پیوستن به
weld U بهم پیوستن
to put together U بهم پیوستن
seam U بهم پیوستن
knit U بهم پیوستن
knits U بهم پیوستن
glutinate U بهم پیوستن
reconstitutes U بهم پیوستن
patches U بهم پیوستن
filiate U اشناکردن پیوستن
patch U بهم پیوستن
reconstituting U بهم پیوستن
adheres U چسبیدن پیوستن
adhering U چسبیدن پیوستن
inosculate U بهم پیوستن
interlink U بهم پیوستن
clings U چسبیدن پیوستن
affiliating U پیوستن اشناکردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com