English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
begun U شروع کرده یا شده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
began U شروع کرده
Other Matches
scarf joint U جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burgers U تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burger U تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak U گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess. U دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
set up U مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
start off U شروع کردن شروع شدن
launching area U منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
initiation U شروع کار شروع
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
puff pastry U پف کرده
bouffant U پف کرده
unconscious U غش کرده
gelid U یخ کرده
souffle U پف کرده
off the trail U پی گم کرده
beastby U کرده
souffles U پف کرده
soufflTs U پف کرده
unconsciously U غش کرده
bloat U پف کرده
tumid <adj.> U پف کرده
puffy <adj.> U پف کرده
i am 0 rials out of pocket U کرده ام
puffed out <adj.> U پف کرده
puffed <adj.> U پف کرده
infusions U دم کرده
infusion U دم کرده
turgid <adj.> U پف کرده
grown-up U رشد کرده
let it be done U کرده شود
wedded U ازدواج کرده
fubsy U قوز کرده
bunged up U باد کرده
blown U ورم کرده
grown-ups U رشد کرده
deep rooted U ریشه کرده
blubbery U ورم کرده
getting U کسب کرده
clarified U صاف کرده
carpeted U فرش کرده
hidden U پنهان کرده
pulled U خشک کرده
strained U صاف کرده
baggily U بطورباد کرده
painted U رنگ کرده
bendon U نیت کرده
deep-rooted U ریشه کرده
beheld U مشاهده کرده
indrawn U جذب کرده
billowy U باد کرده
gets U کسب کرده
distent U ورم کرده
inveterate U ریشه کرده
fretty U اماس کرده
fucate U رنگ کرده
ghee U کره اب کرده
ghi U کره اب کرده
fried U سرخ کرده
smoothfaced U صاف کرده
he is worn with travel U سفراوراخسته کرده
self taught U تحصیل کرده
iced ppa U خنک کرده
in flower U شکوفه کرده
intumescent U باد کرده
intumescent U اماس کرده
inwrought U از تو کار کرده
overage U کم رشد کرده
off the track U ازخط پی گم کرده
it is very easily done U کرده میشود
full grown U رشدکامل کرده
fecit U درست کرده
tinned U قوطی کرده
restrained U لگام کرده
airless U گرفته یا دم کرده
warm infusion U چیز دم کرده
ventricular U باد کرده
tumid U اماس کرده
full-grown U رشدکامل کرده
they have done their work U را کرده اند
enrooted U ریشه کرده
puffy <adj.> U باد کرده
knotted U ازدحام کرده
decorated U زینت کرده
testate U وصیت کرده
farci U دلمه کرده
farcie U دلمه کرده
farthingale U دامن پف کرده
nodular U ورم کرده
worked [been successful] <past-p.> U کار کرده
educated U تحصیل کرده
sweated U عرق کرده
puffed <adj.> U ورم کرده
I have a flat [tire] . U من پنچر کرده ام.
puffed out <adj.> U ورم کرده
puffy <adj.> U ورم کرده
tumid <adj.> U ورم کرده
turgid <adj.> U ورم کرده
risen U طلوع کرده
iced U خنک کرده
tumescent U ورم کرده
refined U تمیز کرده
chose U انتخاب کرده
purified U پاک کرده
whey U شیرچرخ کرده
protuberant U باد کرده
begotten U تولید کرده
picked U پاک کرده
swollen U ورم کرده
swollen U اماس کرده
fled U فرار کرده
unruffled U ارام کرده
sawn U اره کرده
shot U اصابت کرده
puffed out <adj.> U آماس کرده
grown U رشد کرده
puffed <adj.> U آماس کرده
puffy <adj.> U آماس کرده
tumid <adj.> U آماس کرده
turgid <adj.> U آماس کرده
rooted U ریشه کرده
tumid <adj.> U باد کرده
puffed out <adj.> U باد کرده
mistaken U اشتباه کرده
puffed <adj.> U باد کرده
shots U اصابت کرده
turgid <adj.> U باد کرده
get U کسب کرده
you are mistaken U اشتباه کرده اید
the tribes are all up U طغیان کرده اند
de- U کرده را خنثی کردن
they are on strike U اعتصاب کرده اند
turgescent U باد کرده پرطمطراق
trigmous U سه بار عروسی کرده
hidden information U اطلاعات پنهان کرده
fries U گوشت سرخ کرده
tumid U ورم کرده متورم
dried fruit U میوه خشک کرده
magdalen or lene U فاحشه توبه کرده
newlywed U تازه ازدواج کرده
fry U گوشت سرخ کرده
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head . U خودش را گه کرده است
frying U گوشت سرخ کرده
married U عروسی کرده متاهل
school drop out U ترک تحصیل کرده
grenadine U مرغ دلمه کرده
saute U در روغن سرخ کرده
i am f.caught U عجب گیری کرده ام
made up U مصنوعی بزک کرده
cultured U مهذب تحصیل کرده
fresco a wall U دیوار سفید کرده را
tumescent U اماس کرده اماسیده
stum U اب انگورتازه درخم کرده
ranker U افسر سربازی کرده
shaveling U ادم اصلاح کرده
I have lost my wallet . U کیف پولم را گه کرده ام
self-educated U پیش خودتحصیل کرده
angrier U ورم کرده دژم
angriest U ورم کرده دژم
a fried sausage U یک سوسیس سرخ کرده
The door is jammed. در گیر کرده است.
angry U ورم کرده دژم
forgotten U فراموش کرده یا شده
ingrained U دیرینه ریشه کرده
made-up U مصنوعی بزک کرده
cursed with porerty U نفرین کرده به گدایی
cowslip tea U گل گاو زبان دم کرده
broiled meat U گوشت سرخ کرده
foreseen U پیش بینی کرده
clerisy U طبقه تحصیل کرده
Now you are picking on me. U حالادیگر به من بند کرده ای
self educated U پیش خودتحصیل کرده
cecils U قیمه سرخ کرده
neutralized U بیطرف کرده شده
borne U تحمل کرده یاشده
betook U دست زده مبادرت کرده
hidden U پنهان کرده شده پوشیده
contend U مخالفت کرده با رقابت کردن
chip U سیب زمینی سرخ کرده
contended U مخالفت کرده با رقابت کردن
contends U مخالفت کرده با رقابت کردن
he was inured to drudgery U بجان کنی خو کرده بود
melba toast U نان سرخ کرده وبرشته
advanced U ترقی کرده پیش افتاده
potted U کوزه کرده ذدزفرف ریخته
axunge U پیه اب کرده خوک یا غاز
it needs to be done carefully U باید بدقت کرده شود
it is f. wrought U کارفریف روی ان کرده اند
pure nitric acid U تیزاب خالص یا تیز کرده
well worn U زیاد کار کرده کهنه
if he has found it U اگر ان را پیدا کرده باشد
well-worn U زیاد کار کرده کهنه
The window is jammed. پنجره گیر کرده است.
rechauffe U خوراک دوباره گرم کرده
no pay nowork U پول ندهندکار هم کرده نمیشود
neutralized states U دول بیطرف کرده شده
He has collected what the other person. <proverb> U هر چه این ریخته او جمع کرده.
i was in an awkword p U بد جوری گیر کرده بودم
i own to having done it U اقرار دارم که ان کار را کرده ام
i have served in the navy U در نیروی دریایی خدمت کرده ام
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com