English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
get off the ground <idiom> U شروع خوب داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
click U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicked U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicks U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
Other Matches
set up U مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
start off U شروع کردن شروع شدن
launching area U منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
initiation U شروع کار شروع
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
onset U شروع
kick off U شروع
open fire U شروع
inception U شروع
get-go <idiom> U شروع
Redo it. Do it over again. U از سر شروع کن
kick-off <idiom> U شروع
openings U شروع
beginning U شروع
beginnings U شروع
opening U شروع
incipience or ency U شروع
inchoation U شروع
right of begin U حق شروع
germinates U شروع به رشدکردن
resumption U تجدید شروع
initial point U نقطه شروع
shove off <idiom> U شروع ،ترک
beginning of message U شروع پیام
alphas U اغاز شروع
burgeons U شروع برشدکردن
set about <idiom> U شروع کردن
outbreaks U شروع حادثه
to strike into U شروع کردن
outbreak U شروع حادثه
incipit U شروع و اغاز
germinating U شروع به رشدکردن
beginning of negotiations U شروع مذاکره
cold start U شروع سرد
beginning of message U شروع پیغام
origin U نقطه شروع
hash mark U خط شروع مسابقه
initials U نقط ه شروع
commencer U شروع کننده
initialling U نقط ه شروع
take up <idiom> U شروع یک سرگرمی
touch off <idiom> U شروع کاری
initial U نقط ه شروع
initialled U نقط ه شروع
initialing U نقط ه شروع
proceed with deliberations U شروع مذاکرات
embarks U شروع کردن
embarking U شروع کردن
start in <idiom> U شروع کار
restart U شروع مجدد
take up <idiom> U شروع کردن
headstart U امتیاز در شروع
origins U نقطه شروع
initialed U نقط ه شروع
firing line U خط شروع تیراندازی
take on <idiom> U شروع به همکاری
put in hand U شروع کردن
embark U شروع کردن
began U شروع کرده
embarked U شروع کردن
dozier U شروع به فسادکرده
terminus a que U نقطه شروع
lis mota U شروع دعوی
scratch line U خط شروع مسابقه
sorties U شروع حرکت
kick off U شروع حمله
get off on the wrong foot <idiom> U بد شروع کردن
streek U شروع کردن
burgeon U شروع برشدکردن
starters U شروع کننده
warm start U شروع گرم
starter U شروع کننده
jump off U شروع حمله
jump off U شروع بحمله
attempted theft U شروع به سرقت
starting platform U سکوی شروع
tee off U شروع کردن
line of departure U خط شروع حمله
value U نقط ه شروع
set in U شروع کردن
set out U شروع بکارکردن
get the ball rolling <idiom> U شروع چیزی
doziest U شروع به فسادکرده
dozy U شروع به فسادکرده
valuing U نقط ه شروع
launch an attack U شروع حمله
values U نقط ه شروع
commencing U شروع کردن
commences U شروع کردن
commenced U شروع کردن
get one's feet wet <idiom> U شروع کردن
burgeoned U شروع برشدکردن
burgeoning U شروع برشدکردن
starting gate U دروازه شروع
restart U شروع دوباره
zeros U محل شروع
come to <idiom> U شروع کاری
start of taxt U شروع متن
commence U شروع کردن
start bit U بیت شروع
zeroes U محل شروع
zero U محل شروع
start of heading U شروع عنوان
germinate U شروع به رشدکردن
splash line U خط شروع غواصی
start key کلید شروع
start element U عنصر شروع
germinated U شروع به رشدکردن
rise and shine U شروع بیداری
attempts U شروع به جرم
alpha U اغاز شروع
kick off <idiom> U شروع کردن
starting block U سکوی شروع
trig U خط شروع مسابقه
attempted U شروع به جرم
attempting U شروع به جرم
here goes nothing <idiom> U آماده شروع
embark upon U شروع کردن
sortie U شروع حرکت
start signal U علامت شروع
attempt U شروع به جرم
redid U شروع مجدد از ابتدا
dday U روز شروع بکاری
forcing U شروع به عمل یا کار
d day U روز شروع عملیات
redoes U شروع مجدد از ابتدا
force U شروع به عمل یا کار
som U شروع پیام essage
do up U شروع بکار کردن
to gather way U شروع بحرکت کردن
commencement of employment U زمان شروع اشتغال
to break into a run U شروع کردن به دویدن
redo U شروع مجدد از ابتدا
forces U شروع به عمل یا کار
gate U دروازه شروع اسکی
to start [for] U شروع کردن رفتن [به]
to start U شروع کردن به دویدن
bomb out U شروع شیرجه از هواپیما
staging area U منطقه شروع عملیات
start U آغاز [ابتدا] [شروع]
burst advertising U شروع تبلیغات شدید
to start from the beginning [to start afresh] U از آغاز شروع کردن
to go [fall] together by the ears [outdated] <idiom> U شروع به دعوی کردن
thrust line U خط شروع حمله ناگهانی
attempting to steal U شروع کردن به سرقت
attempting to inflict injury U شروع به ایراد جرح
redoing U شروع مجدد از ابتدا
begun U شروع کرده یا شده
playtime U موقع شروع نمایش
gambits U شروع بازی شطرنج
gambit U شروع بازی شطرنج
redone U شروع مجدد از ابتدا
to f. a laughing U شروع بخنده کردن
gates U دروازه شروع اسکی
atemmpting the imposible U شروع به جرم محال
attempted murder U شروع به قتل عمد
attempter U شروع کننده به جرم
launches U شروع کردن حمله
start the ball rolling <idiom> U شروع انجام کار
tune up U شروع باواز کردن
start up <idiom> U بازی را شروع کردن
blast off U شروع بپرواز کردن
blast-off U شروع بپرواز کردن
warm up U شروع کردن به کار
point U محل شروع چیزی
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com