English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 301 (619 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to open fire U شروع به اتش کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
click U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicked U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicks U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
launch U شروع کردن اقدام کردن
launch U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launch U شروع کردن حمله
launched U شروع کردن اقدام کردن
launched U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched U شروع کردن حمله
launches U شروع کردن اقدام کردن
launches U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches U شروع کردن حمله
launching U شروع کردن اقدام کردن
launching U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching U شروع کردن حمله
indent U شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
indenting U شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
indents U شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
group U کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
groups U کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
attempt U قصد کردن شروع به جرم
attempted U قصد کردن شروع به جرم
attempting U قصد کردن شروع به جرم
attempts U قصد کردن شروع به جرم
initiate U اغاز کردن شروع کردن
initiated U اغاز کردن شروع کردن
initiates U اغاز کردن شروع کردن
initiating U اغاز کردن شروع کردن
embark U شروع کردن
embarked U شروع کردن
embarking U شروع کردن
embarks U شروع کردن
cold U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
colder U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
coldest U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
colds U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
trigger U شروع کردن حمله یاکار
triggered U شروع کردن حمله یاکار
triggers U شروع کردن حمله یاکار
reopen U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
blast off U شروع بپرواز کردن
blast-off U شروع بپرواز کردن
debut U نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
debuts U نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
commence U شروع کردن
commenced U شروع کردن
commences U شروع کردن
commencing U شروع کردن
set to U با اشتیاق شروع کردن
set-to U با اشتیاق شروع کردن
set-tos U با اشتیاق شروع کردن
begin U اغاز نهادن شروع کردن
begins U اغاز نهادن شروع کردن
mode U وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
modes U وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
cancellation U عمل متوقف کردن فرآیند شروع شده
attempting to commit murder U شروع کردن به قتل عمد
attempting to commit rape U شروع کردن به تجاوز جنسی
attempting to steal U شروع کردن به سرقت
do up U شروع بکار کردن
load point U شروع بخش ضبط کردن در نوار مغناطیسی
open fire U شروع به تیراندازی کردن
pipe up U شروع به نی زدن کردن
put in hand U شروع کردن
restart U بازاغازی دوباره شروع کردن
set in U شروع کردن
set up U مشخص کردن یا مقدار دهی اولیه کردن یا شروع یک برنامه کاربردی یاسیستم
staging area U فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
start off U شروع کردن شروع شدن
streek U شروع کردن
take off U جهش کردن شروع به پرواز به پروازدرامدن
tee off U شروع کردن
to be fever began to a bate U تب شروع کردبه فروکش کردن یا فرونشستن
to f. a laughing U شروع بخنده کردن
to fall to U شروع بخوردن یاجنگ کردن بخوردن افتادن
to gather way U شروع بحرکت کردن
to get to U شروع کردن دست گرفتن
to push off U شروع کردن بیرون رفتن
to set about U شروع کردن مبادرت کردن بکاری
to strike into U شروع کردن
to struck up U بهم زدن شروع بزدن کردن
tune up U شروع باواز کردن
wake up U تنظیم کردن یا شروع یا مقدار اولیه دادن
warm up U شروع کردن به کار
To start from scratch. U از اول شروع کردن ( از اول بسم الله )
To start from scratch . U از هیچ شروع کردن
back to the drawing board <idiom> U کاری را از اول شروع کردن
come to blows <idiom> U شروع به جنگیدن کردن
come to one's senses <idiom> U شروع به فکر صحیح کردن
dig in <idiom> U شروع به خوردن کردن
get in on the ground floor <idiom> U ازابتدا شروع کردن
get off on the wrong foot <idiom> U بد شروع کردن
get one's feet wet <idiom> U شروع کردن
go off <idiom> U شروع به زنگ زدن کردن
kick off <idiom> U شروع کردن
lead off <idiom> U شروع کردن ،باز کردن
off the wagon <idiom> U دوباره شروع به خوردن الکل کردن
Other Matches
set up U مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
to wipe the slate clean <idiom> U شروع تازه ای کردن [تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن] [اصطلاح]
take up <idiom> U شروع کردن
set about <idiom> U شروع کردن
embark upon U شروع کردن
to start U شروع کردن به دویدن
to start [for] U شروع کردن رفتن [به]
start up <idiom> U بازی را شروع کردن
to break into a run U شروع کردن به دویدن
to start from the beginning [to start afresh] U از آغاز شروع کردن
to go [fall] together by the ears [outdated] <idiom> U شروع به دعوی کردن
turn on <idiom> U روشن کردن،بازکردن،شروع کردن
scratch the surface <idiom> U تازه شروع به کار کردن
to come to one's senses U شروع به فکر عاقلانه کردن
to start quarrelling <idiom> U شروع به دعوی کردن [اصطلاح روزمره]
to tie into something [ American E] U با هیجان و پر انرژی کاری را شروع کردن
pick up <idiom> U ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
to get cracking U شروع کردن [به کاری] [اصطلاح روزمره]
to get down to business U کار و بار را شروع کردن [اصطلاح روزمره]
to start a fight with somebody U با کسی شروع به بگو و مگو [جر و بحث] کردن
to start an argument with somebody U با کسی شروع به بگو و مگو [جر و بحث] کردن
to turn on the waters U یکدفعه شروع به گریه کردن [اصطلاح روزمره]
launching area U منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
push off <idiom> U ترک کردن ،شروع کردن
initiation U شروع کار شروع
run-up [start-up] U نزدیکی به مکان شروع با دویدن [برای جهش یا پرتاب کردن] [ورزش]
inception U شروع
kick off U شروع
inchoation U شروع
beginning U شروع
onset U شروع
kick-off <idiom> U شروع
beginnings U شروع
get-go <idiom> U شروع
openings U شروع
opening U شروع
right of begin U حق شروع
incipience or ency U شروع
Redo it. Do it over again. U از سر شروع کن
open fire U شروع
outbreaks U شروع حادثه
restart U شروع مجدد
hash mark U خط شروع مسابقه
restart U شروع دوباره
starters U شروع کننده
alpha U اغاز شروع
starter U شروع کننده
alphas U اغاز شروع
began U شروع کرده
lis mota U شروع دعوی
start bit U بیت شروع
start element U عنصر شروع
values U نقط ه شروع
starting gate U دروازه شروع
value U نقط ه شروع
initial point U نقطه شروع
starting block U سکوی شروع
start signal U علامت شروع
firing line U خط شروع تیراندازی
valuing U نقط ه شروع
rise and shine U شروع بیداری
get the ball rolling <idiom> U شروع چیزی
start of taxt U شروع متن
start of heading U شروع عنوان
come to <idiom> U شروع کاری
starting platform U سکوی شروع
scratch line U خط شروع مسابقه
start key کلید شروع
burgeons U شروع برشدکردن
terminus a que U نقطه شروع
set out U شروع بکارکردن
outbreak U شروع حادثه
sorties U شروع حرکت
germinated U شروع به رشدکردن
launch an attack U شروع حمله
here goes nothing <idiom> U آماده شروع
sortie U شروع حرکت
dozier U شروع به فسادکرده
dozy U شروع به فسادکرده
initials U نقط ه شروع
initialling U نقط ه شروع
trig U خط شروع مسابقه
resumption U تجدید شروع
splash line U خط شروع غواصی
initialed U نقط ه شروع
line of departure U خط شروع حمله
burgeon U شروع برشدکردن
burgeoned U شروع برشدکردن
initial U نقط ه شروع
attempted theft U شروع به سرقت
burgeoning U شروع برشدکردن
initialing U نقط ه شروع
initialled U نقط ه شروع
doziest U شروع به فسادکرده
kick off U شروع حمله
take up <idiom> U شروع یک سرگرمی
warm start U شروع گرم
germinates U شروع به رشدکردن
origin U نقطه شروع
germinating U شروع به رشدکردن
zeros U محل شروع
take on <idiom> U شروع به همکاری
zero U محل شروع
touch off <idiom> U شروع کاری
beginning of negotiations U شروع مذاکره
attempt U شروع به جرم
beginning of message U شروع پیغام
beginning of message U شروع پیام
attempts U شروع به جرم
start in <idiom> U شروع کار
shove off <idiom> U شروع ،ترک
zeroes U محل شروع
attempted U شروع به جرم
jump off U شروع حمله
germinate U شروع به رشدکردن
origins U نقطه شروع
jump off U شروع بحمله
incipit U شروع و اغاز
attempting U شروع به جرم
cold start U شروع سرد
proceed with deliberations U شروع مذاکرات
headstart U امتیاز در شروع
commencer U شروع کننده
self-starter U خودبخود شروع شونده
bomb out U شروع شیرجه از هواپیما
attempter U شروع کننده به جرم
forcing U شروع به عمل یا کار
proem U مقدمه سخنرانی شروع
begun U شروع کرده یا شده
force U شروع به عمل یا کار
launch an attack U اجرای حمله شروع تک
launching area U منطقه شروع حمله
start U آغاز [ابتدا] [شروع]
self-starters U خودبخود شروع شونده
forces U شروع به عمل یا کار
attempted murder U شروع به قتل عمد
attempting to inflict injury U شروع به ایراد جرح
line haul U کشیدن نخ در شروع ماهیگیری
redoes U شروع مجدد از ابتدا
staging area U منطقه شروع عملیات
zero hour U ساعت شروع عملیات
start the ball rolling <idiom> U شروع انجام کار
post position U محل اسب در شروع
launch U شروع یا اجرای یک برنامه
post time U زمان شروع اسبدوانی
pitch in U شروع به خوردن غذاکردن
som U شروع پیام essage
get down to <idiom> U رسیدن به نقطه شروع
redone U شروع مجدد از ابتدا
redoing U شروع مجدد از ابتدا
redo U شروع مجدد از ابتدا
redid U شروع مجدد از ابتدا
gambit U شروع بازی شطرنج
gambits U شروع بازی شطرنج
playtime U موقع شروع نمایش
postponemnet of inception U تعویق شروع کار
trailhead U نقطه شروع مسیر
gather headway U شروع به جلو رفتن
gather sternway U شروع به عقب رفتن
gate U دروازه شروع اسکی
gates U دروازه شروع اسکی
track production U شروع تعقیب هدف
preflight U قبل از شروع پرواز
commencement of employment U زمان شروع اشتغال
get off the ground <idiom> U شروع خوب داشتن
get set <idiom> U آماده شروع شدن
flying start U شروع مسابقه اتومبیلرانی
launched U شروع یا اجرای یک برنامه
initial point U نقطه شروع عملیات
atemmpting the imposible U شروع به جرم محال
h hour U ساعت شروع عملیات
point U محل شروع چیزی
knuckle down <idiom> U مشتاقانه شروع به کارکردن
dday U روز شروع بکاری
burst advertising U شروع تبلیغات شدید
source U نقط ه اصلی یا شروع
launching U شروع یا اجرای یک برنامه
d day U روز شروع عملیات
thrust line U خط شروع حمله ناگهانی
kick off U شروع مسابقه فوتبال
launches U شروع یا اجرای یک برنامه
originated U شروع شدن یا نشات گرفتن
false start U اغاز نادرست خطا در شروع
originate U شروع شدن یا نشات گرفتن
send-offs U حرکت اسبها از دروازه شروع
rem U REاعلان شروع یک توضیح فرمان
get down to brass tacks <idiom> U فورا شروع به تصمیم گیری
grids U موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
send-off U حرکت اسبها از دروازه شروع
white to play and win U سفید شروع میکند و می برد
false starts U اغاز نادرست خطا در شروع
drill call U شیپور شروع مشق صف جمع
There you go again ! U باز که دوباره شروع کردی !
launch U اجرای حمله شروع عملیات
post parade U رژه اسبها تا محل شروع
early start U زودترین زمان شروع یک فعالیت
originating U شروع شدن یا نشات گرفتن
landing threshold U نقطه شروع عملیات اب خاکی
offset U مبدا نقطه شروع مسابقه
pitch in U با سعی و جدیت شروع بکارکردن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com