Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
condition
U
شرط نمودن شایسته کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
quotable
U
شایسته نقل قول کردن
to put out of court
U
شایسته مطرح کردن ندانستن
disqualified
U
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualify
U
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualifies
U
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualifying
U
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
head-hunting
<idiom>
U
جستجو کردن برای یافتن شخصی شایسته ولایق
palpate
U
لمس کردن امتحان نمودن
deposing
U
عزل نمودن خلع کردن
glamorising
U
فریبا نمودن طلسم کردن
glamorize
U
فریبا نمودن طلسم کردن
extrapolated
U
قیاس کردن استقراء نمودن
glamorized
U
فریبا نمودن طلسم کردن
glamorizes
U
فریبا نمودن طلسم کردن
glamorizing
U
فریبا نمودن طلسم کردن
delineate
U
ترسیم نمودن معین کردن
glamorises
U
فریبا نمودن طلسم کردن
find and replace
U
پیدا کردن و جایگزین نمودن
delineates
U
ترسیم نمودن معین کردن
delineating
U
ترسیم نمودن معین کردن
instate
U
برقرار کردن منصوب نمودن
immerse
U
غوطه ور کردن شناور نمودن
immersed
U
غوطه ور کردن شناور نمودن
immerses
U
غوطه ور کردن شناور نمودن
glamorised
U
فریبا نمودن طلسم کردن
immersing
U
غوطه ور کردن شناور نمودن
delineated
U
ترسیم نمودن معین کردن
adjusting
U
تصفیه نمودن تنظیم کردن
adjusts
U
تصفیه نمودن تنظیم کردن
extrapolate
U
قیاس کردن استقراء نمودن
extrapolating
U
قیاس کردن استقراء نمودن
deposes
U
عزل نمودن خلع کردن
extrapolates
U
قیاس کردن استقراء نمودن
adjusts
U
تسویه نمودن مطابق کردن
depose
U
عزل نمودن خلع کردن
adjusting
U
تسویه نمودن مطابق کردن
postulate
U
قیاس منطقی کردن فرض نمودن
postulating
U
قیاس منطقی کردن فرض نمودن
To belittle oneself . To make oneself cheap.
U
خود را سبک کردن ( تحقیر نمودن )
postulated
U
قیاس منطقی کردن فرض نمودن
fractionate
U
تجزیه وتفکیک نمودن برخه کردن
postulates
U
قیاس منطقی کردن فرض نمودن
to win nny one's affections
U
محبت کسی راجلب کردن کسیرادلبسته خود نمودن
warm up
U
قبل از بازی حرکت کردن وخود را گرم نمودن
graving dock
U
اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
lead
U
هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
leads
U
هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
to lay down a rule
U
قانونی را درست کردن قانونی را وضع نمودن
countersink
U
خزانه نمودن کلاهک دار کردن خزینه دار کردن خزینه
suitable
<adj.>
U
شایسته
purposive
<adj.>
U
شایسته
meets
U
شایسته
meet
U
شایسته
utilitarian
[useful]
<adj.>
U
شایسته
inept
U
نا شایسته
useful
<adj.>
U
شایسته
seemly
U
شایسته
purposeful
<adj.>
U
شایسته
purpose-built
<adj.>
U
شایسته
practical
<adj.>
U
شایسته
practicable
<adj.>
U
شایسته
functional
<adj.>
U
شایسته
convenient
<adj.>
U
شایسته
appropriate
[for an occasion]
<adj.>
U
شایسته
pertinent
U
شایسته
proper
U
شایسته
competent
U
شایسته
exact
<adj.>
U
شایسته
proper
<adj.>
U
شایسته
real
<adj.>
U
شایسته
true
<adj.>
U
شایسته
worthier
U
شایسته
worthiest
U
شایسته
worthy
U
شایسته
good
U
شایسته
meritorious
U
شایسته
apropos
U
شایسته
correct
<adj.>
U
شایسته
accurate
[correct]
<adj.>
U
شایسته
qua
U
شایسته
fittest
U
شایسته
qualified
U
شایسته
fits
U
شایسته
fit
U
شایسته
companionable
U
شایسته رفاقت
meetly
U
بطور شایسته
christianlike
U
شایسته مسیحیت
proper dress
U
جامه شایسته
fitly
U
بطور شایسته
suitable
U
شایسته فراخور
by fits and starts
U
شایسته لایق
meet for a man
U
شایسته است که
behoove
U
شایسته بودن
discreditable
U
شایسته بی اعتباری
in due form
U
بطرز شایسته
behove
U
شایسته بودن
intrinsic
U
مرتب شایسته
courtlier
U
شایسته دربار
devisable
U
شایسته اندیشه
meritorious
U
شایسته ترین
pensionable
U
شایسته بازنشستگی
beseem
U
شایسته بودن
fittest
U
لایق شایسته
fits
U
لایق شایسته
courtliest
U
شایسته دربار
courtly
U
شایسته دربار
ought not
U
شایسته نیست
ogr
U
شایسته غول
fit
U
لایق شایسته
aright
<adv.>
U
بطور شایسته
correctly
<adv.>
U
بطور شایسته
becoming
U
شایسته درخور
properly
U
بطور شایسته
as it deserves
U
بطور شایسته
rightly
<adv.>
U
بطور شایسته
rightfully
<adv.>
U
بطور شایسته
properly
<adv.>
U
بطور شایسته
justly
<adv.>
U
بطور شایسته
devisable
U
شایسته تامل
duly
<adv.>
U
بطور شایسته
the ticket
U
کار شایسته
worthful
U
شایسته مستحق
to be proper for
U
شایسته بودن
derisible
U
شایسته ریشخند
befitting
U
درخور شایسته
apt
U
مناسب شایسته
worshipful
U
شایسته احترام
adequate
U
شایسته بودن
conditioning
U
شایسته سازی
quoteworthy
U
شایسته ذکر
eligible
U
شایسته انتخاب
winnable
U
شایسته پیروزی
chemical wash
U
کهنه شور یا دواشور نمودن فرش با کلر و خاکستر چوب جهت ملایم کردن رنگ ها و افزایش طول عمر ظاهری و غیر حقیقی فرش
worthily
U
بطور شایسته و در خور
oughtn't
U
نبایستی شایسته نیست
worthy to become a king
U
شایسته شاه شدن
servile
U
شایسته نوکران چاپلوس
humance
U
انسانی شایسته بشریت
sufficient
U
شایسته صلاحیت دار
workmanly
U
شایسته کارگر خوب
qualified for work
U
شایسته یاقابل کارکردن
fit to work
U
شایسته یاقابل کارکردن
nameable
U
شایسته نام بردن
righting
U
شایسته خوب ذیحق
righted
U
شایسته خوب ذیحق
right
U
شایسته خوب ذیحق
ineligible
U
نا شایسته برای انتخاب
it does not befit me to
U
شایسته من نیست که مرانشاید که
workmanlike
U
شایسته کارگر خوب
competent
U
شایسته دارای سر رشته
gentlemanlike
U
شایسته مرد نجیب
suitably
U
بطور مناسب یا شایسته
best
U
شایسته ترین پیشترین
revising
U
اصلاح کردن اصلاح نمودن
revises
U
اصلاح کردن اصلاح نمودن
revise
U
اصلاح کردن اصلاح نمودن
palmary
U
شایسته ستایش و تقدیر برجسته
merited
U
شایسته بودن استحقاق داشتن
meriting
U
شایسته بودن استحقاق داشتن
give someone their due
<idiom>
U
دادن اعتبار به شخص شایسته
he is unworthy of his position
U
شایسته مقام خود نیست
gentlewomanlike
U
شایسته بانوان نجیب ومحترم
merits
U
شایسته بودن استحقاق داشتن
hellishness
U
خویی که شایسته دوزخ باشد
merit
U
شایسته بودن استحقاق داشتن
affimable
U
شایسته انکه بطورقطع گفته شود
constructive school credit
U
بورس تحصیلی برای پرسنل شایسته نظامی
it was beneath my notice
U
شایسته اینکه اعتنایی بان کنم نبود
picturesquely
U
چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem.
U
مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
adorably
U
چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
seemed
U
نمودن
shows
U
نمودن
dont
U
نمودن
dost
U
نمودن
animadvert
U
نمودن
animalize
U
نمودن
showŠetc
U
نمودن
showed
U
نمودن
abstracts
U
نمودن
abstracting
U
نمودن
show
U
نمودن
to gain any ones ear
U
نمودن
seem
U
نمودن
seems
U
نمودن
abstract
U
نمودن
academically
U
چنانچه شایسته انجمن دانش یا فرهنگستانی باشد ادیبانه
pontifically
U
چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
waived
U
اغماض نمودن
installing
U
منصوب نمودن
accommodated
U
تطبیق نمودن
installs
U
منصوب نمودن
standardised
U
استاندارد نمودن
adjust
تسویه نمودن
dusk
U
تاریک نمودن
standardizes
U
استاندارد نمودن
accommodates
U
تطبیق نمودن
friend
U
یاری نمودن
numeralization
U
عددی نمودن
friends
U
یاری نمودن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com