Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 161 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
vicarious conditioning
U
شرطی شدن جانشینی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
elasticity of factor substitution
U
کشش جانشینی عوامل مقیاسی از درجه قابلیت جانشینی بین عوامل تولید در هر فرایند تولیدی
conditioning
U
شرطی کردن شرطی سازی
apodosis
U
مکمل جملهء شرطی نتیجه جملهء شرطی
replacements
U
جانشینی
vicariousness
U
جانشینی
vicegerency
U
جانشینی
subrogation
U
جانشینی
replacement
U
جانشینی
substitution
U
جانشینی
locum tenecy
U
جانشینی
succession
U
جانشینی
successions
U
جانشینی
vicarious
U
جانشینی
substitution effect
U
اثر جانشینی
complete substitution
U
جانشینی کالاها
substitutionary
U
تعویض جانشینی
successions
U
ردیف جانشینی
substitute material
U
مواد جانشینی
displacement reaction
U
واکنش جانشینی
paradigmatic axis
U
محور جانشینی
replacement capital
U
سرمایه جانشینی
standby equipment
U
تجهیزات جانشینی
standby time
U
زمان جانشینی
subsittution effect
U
اثر جانشینی
subsitute
U
جانشینی کالاها
expromission
U
جانشینی بدهکار
partial substitution
U
جانشینی مصرف
elasticity of substitution
U
کشش جانشینی
succession
U
ردیف جانشینی
potential substitution
U
جانشینی بالقوه
substitution
U
تعویض جانشینی
symptom substitution theory
U
نظریه جانشینی نشانه ها
supersession
U
جانشینی لغو شدگی
substitutional solid solution
U
محلول جامد جانشینی
displacement titration
U
تیتر کردن جانشینی
alias
U
نام جانشینی که به فایل
import substitution policy
U
سیاست جانشینی واردات
aliases
U
نام جانشینی که به فایل
replacement investment
U
سرمایه گذاری جانشینی
who claims the succession ?
U
چه کسی ادعای جانشینی
marginal rate of substitution
U
نرخ نهائی جانشینی
partial substitution
U
جانشینی کامل برای دو کالا
trade off between inflation and
U
رابطه جانشینی بین تورم و بیکاری
standards
U
اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی
standard
U
اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی
u
U
جانشینی برای حرف یونانی "mu" به معنای میکرو یاریز میباشد
blind score
U
امتیاز اضافی به تیمی که عضو ان غایب یا اخراج شده و جانشینی ندارد
conditioned
U
شرطی
provisory
U
شرطی
protatic
U
شرطی
conditional
U
شرطی
provisional
U
شرطی
eventual
U
شرطی
proviso
U
جمله شرطی
conditioning
U
شرطی شدن
conditional statement
U
دستور شرطی
provisos
U
جمله شرطی
conditional branch
U
انشعاب شرطی
unconditioning
U
شرطی زدایی
case branch
U
انشعاب شرطی
on no condition
U
به هیچ شرطی
conditioned response
U
واکنش شرطی
soft hyphen
U
خط تیره شرطی
conditioned response
U
پاسخ شرطی
provisional
U
شرطی مشروط
unconditioned
U
غیر شرطی
subjunctive
U
وجه شرطی
conditonal branching
U
انشعاب شرطی
conditionality
U
صورت شرطی
conditional jump
U
جهش شرطی
conditioned reflex
U
بازتاب شرطی
conditional transfer
U
انتقال شرطی
conditional statement
U
حکم شرطی
conditioned stimulus
U
محرک شرطی
conditional operator
U
عملگر شرطی
conditioned suppression
U
منع شرطی
conditional instruction
U
دستورالعمل شرطی
condeitional branch
U
انشعاب شرطی
the subjunctive mood
U
وجه شرطی
conditioned inhibition
U
بازداری شرطی
unconditional jump
U
جهش غیر شرطی
unconditioned response
U
پاسخ غیر شرطی
preconditioning
U
پیش شرطی کردن
unconditional transfer
U
انتقال غیر شرطی
type r conditioning
U
شرطی شدن نوع ار
unconditional branch
U
انشعاب غیر شرطی
trace conditioning
U
شرطی کردن ردی
ucs
U
محرک غیر شرطی
unconditioned stimulus
U
محرک غیر شرطی
unconditioned inhibition
U
بازداری غیر شرطی
unconditioned reflex
U
بازتاب غیر شرطی
type s conditioning
U
شرطی شدن نوع اس
vicarious conditioning
U
شرطی شدن مشاهدهای
To win (lose ) a bet .
U
شرطی رابردن (باختن )
ucr
U
پاسخ غیر شرطی
provisorily
U
بطور شرطی یا موقت
differential conditioning
U
شرطی سازی افتراقی
backward conditioning
U
شرطی کردن وارونه
cer
U
پاسخ هیجانی شرطی
conditioned emotional response
U
پاسخ هیجانی شرطی
classical conditioning
U
شرطی سازی کلاسیک
conditionability
U
قابلیت شرطی شدن
delayed conditioning
U
شرطی سازی درنگیده
conditional breakpoint
U
نقطه انفصال شرطی
cross conditioning
U
شرطی شدن ضمنی
conditional jump instruction
U
دستورالعمل پرش شرطی
conditioned avoidance response
U
پاسخ اجتنابی شرطی
conditioned escape response
U
پاسخ گریز شرطی
avoidance conditioning
U
شرطی کردن اجتنابی
eventual
U
موکول بانجام شرطی
pavlovian conditioning
U
شرطی شدن پاولفی
operant conditioning
U
شرطی شدن عامل
operant conditioning
U
شرطی شدن کنش گر
modal auxiliary
U
فعل معین شرطی
unconditional
U
غیر شرطی بی شرط
condition
U
عارضه شرطی کردن
reconditioning
U
شرطی کردن مجدد
subjunctive
U
وابسته بوجه شرطی
instrumental conditioning
U
شرطی شدن وسیلهای
counterconditioning
U
شرطی سازی تقابلی
phillips curve
U
شکلی غیرخطی بوده و در حقیقت نشان میدهد که یک رابطه جانشینی بین تورم و بیکاری وجود دارد
eyelid conditioning
U
شرطی کردن پلک چشم
policy
U
سند معلق به انجام شرطی
policies
U
سند معلق به انجام شرطی
higher order conditioning
U
شرطی سازی سطح بالا
To purchase on approval .
U
بشرط امتحان ( شرطی )خریدن
unconditional
U
آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد
deferred dividened
U
سودی که پرداخت ان مشروط به شرطی باشد
iterative process
U
فرآیندی که تکرار میشود تا به شرطی برسد
She will only date you if you ...
U
او
[زن]
فقط به شرطی با تو میرود بیرون اگر تو...
estate in fee
U
مالکیت مطلق و غیر شرطی نسبت به زمین
esorow
U
سندرسمی که اجرای ان موکول به تحقق شرطی باشد
zero
U
پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
zeroes
U
پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
branches
U
یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
zeros
U
پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
branch
U
یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
jump instruction
U
پرسش شرطی در صورتی که پرچم یا ثبات صفر باشند
This must not happen in future at any cost.
U
در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
while loop
U
دستورات برنامه شرطی که در صورت درست بودن یک شرط, یک قطعه را اجرا میکند
jump instruction
U
دستوری که کنترل را از یک نقط ه برنامه به دیگری منتقل میکند بدون هیچ شرطی
universal legacy
U
وصیتی که دران موصی جهت تسلیم موردوصیت به ورثه شرطی قائل نشده باشد
decision
U
دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
decisions
U
دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
slutsky theorem
U
براساس این قضیه با کاهش قیمت یک کالا مقدار تقاضا برای ان افزایش یافته و این امر بعلت اثر درامدی و اثر جانشینی امکان پذیر است
giffen good
U
نوعی کالای پست که اثر درامدی ان بزرگتر ازاثر جانشینی بوده و تقاضا بابالا رفتن قیمت افزایش مییابدمنحنی تقاضا در مورد کالای گیفن صعودی است
conditional
U
دستور برنامه سازی که جهش به بخشی از برنامه میکند در صورت برقراری شرطی
covenant real
U
شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
discrimination instruction
U
دستور برنامه نویسی شرطی که با همراه داشتن محل دستور بعدی که باید اجرا شود و کنترل مستقیم اعمال میکند.
escrow
U
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
covenant runing with land
U
شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
conditionality
U
شرطی بودن مشروط بودن
conditional
U
شرطی منطقی
[ریاضی]
[منطقی]
material conditional
U
شرطی منطقی
[ریاضی]
[منطقی]
material implication
U
شرطی منطقی
[ریاضی]
[منطقی]
material consequence
U
شرطی منطقی
[ریاضی]
[منطقی]
implies
U
شرطی منطقی
[ریاضی]
[منطقی]
implication
U
شرطی منطقی
[ریاضی]
[منطقی]
branches
U
دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
branch
U
دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com