Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
blighter
U
شخص یا چیزی که موجب مصیبت و بلا شود
blighters
U
شخص یا چیزی که موجب مصیبت و بلا شود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
struck
U
بصورت پسوند نیز بکار رفته وبمعنی ضربت خورده و مصیبت دیده یا مصیبت زده میباشد
belly laughs
U
هر چیزی که موجب خنده شود
belly laugh
U
هر چیزی که موجب خنده شود
gaping stock
U
چیزی که موجب خیره نگریستن گرد د
breeding grounds
U
محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
breeding ground
U
محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
red reg
U
چیزی که موجب خشم وبرانگیختگی گرد د یکجورزنگ در گندم
tragedies
U
مصیبت
catastrophe
U
مصیبت
tragedy
U
مصیبت
sorrow
U
مصیبت
disaster
U
مصیبت
sorrows
U
مصیبت
disasters
U
مصیبت
affliction
U
مصیبت
afflictions
U
مصیبت
catastrophes
U
مصیبت
depravation
U
مصیبت
depravement
U
مصیبت
catastrophic
U
مصیبت بار
bales
U
مصیبت بلا
bale
U
مصیبت بلا
catastrophical
U
مصیبت امیز
calamity
U
مصیبت فاجعه
blighter
U
مصیبت بار
passion week
U
هفته مصیبت
passionary
U
مصیبت نامه
adversity
ادبار و مصیبت
tragical
U
مصیبت امیز
baleful
U
مصیبت بار
blighters
U
مصیبت بار
afflictive
U
مصیبت امیز
accidents
U
مصیبت ناگهانی
disastrous
U
مصیبت امیز
cursing
U
بلا مصیبت
curses
U
بلا مصیبت
curse
U
بلا مصیبت
accident
U
مصیبت ناگهانی
fateful
<adj.>
U
مصیبت آور
calamities
U
مصیبت فاجعه
affiction
U
مصیبت محنت
disastrously
U
بطور مصیبت امیز
fatal
U
مصیبت امیز وخیم
passion plays
U
نمایش مصیبت وشهادت
calamitous
U
مصیبت بار خطرناک
passion play
U
نمایش مصیبت وشهادت
passionist
U
عضو دستهای از نصارا که پیوسته مصیبت حضرت مسیح رابایدیاداورشوند
incurs
U
موجب
incur
U
موجب
cause
U
موجب
occasioning
U
موجب
occasioned
U
موجب
offeror
U
موجب
occasion
U
موجب
in conformity with
U
بر موجب
whereby
U
که به موجب ان
origins
U
موجب
origin
U
موجب
incurred
U
موجب
contributory
U
موجب
causing
U
موجب
inducements
U
موجب
inducement
U
موجب
contributive
U
موجب
incurring
U
موجب
causes
U
موجب
occasions
U
موجب
promibitive
U
موجب منع
federal reserve system
U
سیستمی که به موجب ان
like a red rag to the bull
U
موجب خشم
entailed
U
موجب شدن
give rise to
U
موجب شدن
stumbling blocks
U
موجب لغزش
stumbling block
U
موجب لغزش
to bring forth
U
موجب شدن
bring
U
موجب شدن
bringing
U
موجب شدن
conducive
U
موجب شونده
brings
U
موجب شدن
affords
U
موجب شدن
afforded
U
موجب شدن
afford
U
موجب شدن
gratifying
U
موجب خوشنودی
pleasing
U
موجب مسرت
ill fated
U
موجب بدبختی
scourger
U
موجب بلا
cuse of a
U
موجب وحشت
affording
U
موجب شدن
thorn
U
موجب ناراحتی
thorns
U
موجب ناراحتی
effectuate
U
موجب شدن
entails
U
موجب شدن
entailing
U
موجب شدن
entail
U
موجب شدن
sperm
U
موجب ایجادچیزی
sperms
U
موجب ایجادچیزی
lactogenic
U
موجب ترشح شیر
smoke screen
U
موجب تاریکی وابهام
inotropic
U
موجب انقباض ماهیچه
evince
U
موجب شدن برانگیختن
evinced
U
موجب شدن برانگیختن
sidesplitting
U
موجب تشنج پهلوها
evinces
U
موجب شدن برانگیختن
suspensor
U
موجب تعلیق نگاهدارنده
sufferance
U
سکوت موجب رضا
hysteroid
U
موجب اختناق رحمی
hysterogenic
U
موجب اختناق رحمی
ulcerative
U
موجب تولید زخم
incentive
U
اتش افروز موجب
incentives
U
اتش افروز موجب
peristrephic
U
گرداننده موجب گردش
drawing card
U
موجب جلب توجه
resolutive
U
محلل موجب فسخ
evincing
U
موجب شدن برانگیختن
effecturate
U
موجب شدن انجام دادن
motivate
U
انگیختن موجب و سبب شدن
motivated
U
انگیختن موجب و سبب شدن
motivates
U
انگیختن موجب و سبب شدن
inures
U
معتاد کردن موجب شدن
haste makes waste
U
تعجیل موجب تعطیل است
occasioning
U
موجب شدن فراهم کردن
inbreed
U
موجب شدن بوجود اوردن
detractive
U
سبک کننده موجب کسرشان
troubler
U
موجب تصدیع خاطر مزاحمت
scarecrows
U
ادمک سرخرمن موجب ترس
reductase
U
دیاستازی که موجب تقلیل و حل گردد
scarecrow
U
ادمک سرخرمن موجب ترس
lutenize
U
موجب ایجاد جسم زرد
occasions
U
موجب شدن فراهم کردن
ignominious
U
موجب رسوایی ننگ اور
silert gives consent
U
خاموشی موجب رضا است
curiosity killed the cat
<idiom>
U
فضولی هم موجب دردسرمی شود
motivate]
U
تحریک کردن موجب شدن
motivating
U
انگیختن موجب و سبب شدن
occasioned
U
موجب شدن فراهم کردن
flunks
U
چیدن موجب شکست شدن
occasion
U
موجب شدن فراهم کردن
flunking
U
چیدن موجب شکست شدن
flunked
U
چیدن موجب شکست شدن
suspensory
U
موجب تعویق بیضه بند
flunk
U
چیدن موجب شکست شدن
inured
U
معتاد کردن موجب شدن
inure
U
معتاد کردن موجب شدن
inuring
U
معتاد کردن موجب شدن
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
To break a habit makes one ill.
<proverb>
U
ترک عادت موجب مرض است .
abortionist
کسی که موجب سقط جنین میشود
abortionists
U
کسی که موجب سقط جنین میشود
denominative
U
مشتق ازاسم یاصفت موجب تسمیه
this act provoked my inquiry
U
این کار موجب پرسش من است
hyperinsulinism
U
درخون که موجب کم شدن قند خون میگردد
riffle
U
کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
riffles
U
کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
gastrin
U
هورمونی که موجب ترشح شیره معده میگردد
riffling
U
کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
new broom sweeps clean
<idiom>
U
شخص تازهای موجب تغییرات زیادی شود
riffled
U
کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
in the clear
<idiom>
U
رها از هرچیزی که موجب حرکت یا دیدمشکل شود
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
anticatalyst
U
مادهای که موجب وقفهء واکنشهای حیاتی موجود میشود
expansion bearing
U
تکیه گاهی که موجب حرکت طولی یا دورانی میشود
quantity theory of money
U
نظریهای که به موجب ان قیمت هرکالا با مقدار پول تعیین میشود
humoral pathology
U
علم ناخوشی شناسی که به موجب ان همه بیماریهارانتیجه فسادخلط هامیدانند
an unclear condition which
U
consideration the ignoranceof causes شرط مجهولی که موجب جهل به عوضین میشود
sound effects
U
عوامل صوتی که در رادیو وتلویزیون وفیلم سینمایی وغیره موجب صدامیشود
prize
U
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prized
U
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prizes
U
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prizing
U
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
stricken
U
محنت زده مصیبت زده
bergson criterion
U
ضابطهای که نشان میدهد هر تغییری که موجب کاهش مطلوبیت شود نامطلوب است
yellow bile
U
مادهء زردی که در قدیم میگفتند از کبد ترشح میشود و موجب ایجادحالت سودایی میگردد
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
breach of trust
U
کوتاهی درانجام دادن انچه که به موجب سند تنظیمی در تاسیس حقوقی می بایستی انجام دهد
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance
U
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
query
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
push
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
queries
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaced
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushed
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replaces
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replace
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
to esteem somebody or something
[for something]
U
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to hang over anything
U
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com