Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
personalize
U
شخصیت را مجسم کردن ونشان دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
characters
U
مجسم کردن شخصیت
character
U
مجسم کردن شخصیت
images
U
مجسم کردن خوب شرح دادن مجسم ساختن
lead the way
<idiom>
U
جلو رفتن ونشان دادن مسیر،راهنماییی کردن
personifier
U
مجسم کننده شخصیت دیگری
incorporating
U
شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporates
U
شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporate
U
شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
impersonify
U
شخصیت دادن به
to create an image for oneself as somebody
U
شخصیت دادن
hypostatize or size
U
شخصیت دادن به
personifying
U
شخصیت دادن به
personified
U
شخصیت دادن به
personify
U
شخصیت دادن به
individuate
U
شخصیت دادن
personifies
U
شخصیت دادن به
incorporation
U
جا دادن ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
Write down your full name and address .
U
نام ونشان کامل خودتان را بنویسید
blind letter
U
نامهای که نام ونشان روشن ندارد
image
مجسم کردن
picture
U
مجسم کردن
figure
U
مجسم کردن
figures
U
مجسم کردن
figuring
U
مجسم کردن
pictured
U
مجسم کردن
picturing
U
مجسم کردن
pictures
U
مجسم کردن
depicted
U
مجسم کردن
depicts
U
مجسم کردن
depicting
U
مجسم کردن
to picture to oneself
U
مجسم کردن
depict
U
مجسم کردن
split personality
U
تعدد شخصیت شخصیت دو نیم
relived
U
در نظر مجسم کردن
reliving
U
در نظر مجسم کردن
embody
U
مجسم کردن دربرداشتن
relives
U
در نظر مجسم کردن
relive
U
در نظر مجسم کردن
embodied
U
مجسم کردن دربرداشتن
embodies
U
مجسم کردن دربرداشتن
embodying
U
مجسم کردن دربرداشتن
incarnate
U
برنگ گوشتی مجسم کردن
picture to oneself
U
پیش خود مجسم کردن
bandwidth
U
محدودهای از فرکانس ها که صفحه تصویر یا CRT می پذیرد ونشان میدهد
envisage
U
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisages
U
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaged
U
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaging
U
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
objectify
U
بنظر اوردن بصورت مادی و خارجی مجسم کردن
depersonalize
U
بی شخصیت کردن
personate
U
خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
incorporate
U
جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporating
U
جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporates
U
جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
depersonalize
U
فاقد شخصیت کردن
personifies
U
دارای شخصیت کردن
personified
U
دارای شخصیت کردن
personify
U
دارای شخصیت کردن
personalize
U
دارای شخصیت کردن
personifying
U
دارای شخصیت کردن
portrays
U
توصیف کردن مجسم کردن
epitomize
U
متمرکز کردن مجسم کردن
portray
U
توصیف کردن مجسم کردن
epitomizing
U
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomized
U
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomising
U
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomises
U
متمرکز کردن مجسم کردن
portraying
U
توصیف کردن مجسم کردن
epitomised
U
متمرکز کردن مجسم کردن
portrayed
U
توصیف کردن مجسم کردن
depicture
U
مجسم کردن نقش کردن
epitomizes
U
متمرکز کردن مجسم کردن
identifying
U
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identified
U
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identify
U
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identifies
U
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
characterization
U
مجسم کردن افراد ذکر خصوصیات افراد
incarnate
U
مجسم
personofied
U
مجسم
parsonified
U
مجسم
scenic
U
مجسم کننده
portrayal
U
مجسم سازی
portrayals
U
مجسم سازی
presentive
U
مجسم سازنده
visualizer
U
مجسم کننده
the picture of joy
U
خوشی مجسم
embodied labor
U
کار مجسم
hypotyposis
U
تشریح مجسم کننده
presence
U
درنظر مجسم کننده
pictorial
U
تصویر نما مجسم سازنده
zoomorphic
U
دارای خدایان مجسم بشکل جانور
theanthropic
U
مجسم کننده ذات خدادرهیکل انسان
incarnationist
U
کسی که مسیح را خدای مجسم می داند
disciplining
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
an impersonal deity
U
خدایی که هرگز مجسم بصورت شخص نمیشود
The painting portrays the death of Nelson.
U
این نقاشی مرگ نلسون را مجسم می کند .
cupids
U
خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
Cupid
U
خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
intrapsychic
U
با شخصیت
sympatric
U
هم شخصیت
personage
U
شخصیت
identity
U
شخصیت
individuality
U
شخصیت
personality
U
شخصیت
personalities
U
شخصیت
personages
U
شخصیت
presence
U
شخصیت
notability
U
شخصیت
selfdom
U
شخصیت
peronality
U
شخصیت
personas
U
شخصیت ها
personae
U
شخصیت ها
persona
U
شخصیت ها
persons
U
شخصیت
person
U
شخصیت
identities
U
شخصیت
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
Floret
[rosette]
U
[طرح گل رزی با حالتی منظم و هندسی که جلوه ای از یک شکوفه را مجسم می سازد.]
cosmopolite
U
شخصیت جهانی
selfhood
U
شخصیت خودپسندی
syntality
U
شخصیت گروهی
impersonal
U
فاقد شخصیت
shut in personality
U
شخصیت بسته
dual personality
U
شخصیت دوگانه
epileptoid personality
U
شخصیت صرعی
ethos
U
شخصیت ملی
superego
U
شخصیت اخلاقی
depersonalization
U
زوال شخصیت
schizoid personality
U
شخصیت اسکیزوئید
personality module
U
واحد شخصیت
inadequate personality
U
شخصیت نابسنده
personality test
U
ازمون شخصیت
paranoid personality
U
شخصیت پارانویای
personality inventory
U
پرسشنامه شخصیت
legal personality
U
شخصیت حقوقی
personality integration
U
یکپارچگی شخصیت
personality disturbance
U
اختلال شخصیت
personality disorder
U
اختلال شخصیت
personality disintegration
U
تلاشی شخصیت
personality structure
U
ساخت شخصیت
anal personality
U
شخصیت مقعدی
juridical personality
U
شخصیت حقوقی
personality type
U
سنخ شخصیت
self
U
شخصیت جنبه
impersonality
U
عدم شخصیت
primary personality
U
شخصیت نخستین
multiple personality
U
شخصیت چندگانه
impersonator
U
شخصیت دهنده
personology
U
شخصیت شناسی
modal personality
U
شخصیت هنجاری
characterization
U
توصیف شخصیت
impersonators
U
شخصیت دهنده
personification
U
شخصیت بخشی
personification
U
تجسم شخصیت
personality trait
U
ویژگی شخصیت
hysterical personality
U
شخصیت هیستریایی
personality assessment
U
ارزیابی شخصیت
peronality
U
انتقادات راجع به شخصیت
psychopathic personality
U
شخصیت جامعه ستیز
amour propre
U
عزت نفس شخصیت
premorbid personality
U
شخصیت پیش مرضی
personages
U
شخصیت بازیگران داستان
extravaganza
U
ازیک شخصیت خیالی
extravaganzas
U
ازیک شخصیت خیالی
heart of gold
<idiom>
U
شخصیت بخشنده داشتن
to have a magnetic personality
U
شخصیت مغناطیسی داشتن
being
U
موجود زنده شخصیت
personage
U
شخصیت بازیگران داستان
luminary
U
پر فروغ شخصیت تابناک
luminaries
U
پر فروغ شخصیت تابناک
corporate
U
دارای شخصیت حقوقی
corporations
U
که دارای شخصیت حقوقی باشند
star turn
U
ستاره یا شخصیت برجسته جماعت
prepsychotic personality
U
شخصیت پیش روان پریشی
sixteen factor personality questionnaire
U
پرسشنامه شانزده عاملی شخصیت
heart of stone
<idiom>
U
شخصیت با یک سرنوشت وخوی بی رحم
ciothes do not make the man.
<proverb>
U
لباس شخصیت نمی آورد .
triune
U
اعتقاد بوجود سه شخصیت در خدا
corporation
U
که دارای شخصیت حقوقی باشند
intrapsychic
U
واقع دردرون شخصیت یا روان
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
personal remarks
U
اشارات وسخنانی که به شخصیت کسی برخورد
individuation
U
تک شدگی تشخیص فرد در جمع شخصیت
anthropomorphism
U
تصور شخصیت انسانی برای چیزی
california tests of personality
U
ازمونهای کالیفرنیا برای سنجش شخصیت
masculinize
U
شخصیت مردانه در زنی بوجود اوردن
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
mmpi
U
شخصیت سنج چند وجهی مینه سوتا
corporator
U
گروه یا شرکتی که شخصیت حقوقی داشته باشد
attribute
U
[نشان قدرت شخصیت های اسطوره ای مانند آپولو و ونوس]
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com