English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
heart of gold <idiom> U شخصیت بخشنده داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to have a magnetic personality U شخصیت مغناطیسی داشتن
split personality U تعدد شخصیت شخصیت دو نیم
incorporates U شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporating U شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporate U شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
placable U بخشنده
forgiver U بخشنده
donor U بخشنده
open handed U بخشنده
excuser U بخشنده
forgiving U بخشنده
merciful U بخشنده
bounteous U بخشنده
munificent U بخشنده
bountiful U بخشنده
generous U بخشنده
good hearted U بخشنده
pardoner U بخشنده
donors U بخشنده
indulgent U بخشنده
donors U بخشنده واهب
donor U بخشنده واهب
profuse of gilfts U زیاد بخشنده
indian giver U بخشنده دون
openhanded U سخاوتمند بخشنده
o merciful powers U ای خدایان بخشنده
large hearted U سخاوتمند بخشنده
gracious U فیض بخش بخشنده
person U شخصیت
peronality U شخصیت
individuality U شخصیت
persons U شخصیت
notability U شخصیت
selfdom U شخصیت
presence U شخصیت
personage U شخصیت
personages U شخصیت
personalities U شخصیت
personality U شخصیت
personae U شخصیت ها
personas U شخصیت ها
persona U شخصیت ها
identities U شخصیت
identity U شخصیت
intrapsychic U با شخصیت
sympatric U هم شخصیت
impersonal U فاقد شخصیت
ethos U شخصیت ملی
personality structure U ساخت شخصیت
hypostatize or size U شخصیت دادن به
personality disintegration U تلاشی شخصیت
personify U شخصیت دادن به
hysterical personality U شخصیت هیستریایی
characterization U توصیف شخصیت
impersonality U عدم شخصیت
personality module U واحد شخصیت
personality inventory U پرسشنامه شخصیت
personality test U ازمون شخصیت
impersonify U شخصیت دادن به
personality integration U یکپارچگی شخصیت
self U شخصیت جنبه
personification U شخصیت بخشی
shut in personality U شخصیت بسته
personified U شخصیت دادن به
depersonalization U زوال شخصیت
personification U تجسم شخصیت
paranoid personality U شخصیت پارانویای
superego U شخصیت اخلاقی
depersonalize U بی شخصیت کردن
personifies U شخصیت دادن به
personality type U سنخ شخصیت
cosmopolite U شخصیت جهانی
personality trait U ویژگی شخصیت
dual personality U شخصیت دوگانه
personality disturbance U اختلال شخصیت
inadequate personality U شخصیت نابسنده
personology U شخصیت شناسی
personality disorder U اختلال شخصیت
impersonators U شخصیت دهنده
individuate U شخصیت دادن
juridical personality U شخصیت حقوقی
to create an image for oneself as somebody U شخصیت دادن
impersonator U شخصیت دهنده
epileptoid personality U شخصیت صرعی
personality assessment U ارزیابی شخصیت
schizoid personality U شخصیت اسکیزوئید
selfhood U شخصیت خودپسندی
primary personality U شخصیت نخستین
legal personality U شخصیت حقوقی
syntality U شخصیت گروهی
multiple personality U شخصیت چندگانه
modal personality U شخصیت هنجاری
personifying U شخصیت دادن به
anal personality U شخصیت مقعدی
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
personages U شخصیت بازیگران داستان
corporate U دارای شخصیت حقوقی
personified U دارای شخصیت کردن
premorbid personality U شخصیت پیش مرضی
depersonalize U فاقد شخصیت کردن
personage U شخصیت بازیگران داستان
amour propre U عزت نفس شخصیت
characters U مجسم کردن شخصیت
luminary U پر فروغ شخصیت تابناک
character U مجسم کردن شخصیت
extravaganza U ازیک شخصیت خیالی
extravaganzas U ازیک شخصیت خیالی
being U موجود زنده شخصیت
peronality U انتقادات راجع به شخصیت
luminaries U پر فروغ شخصیت تابناک
psychopathic personality U شخصیت جامعه ستیز
personalize U دارای شخصیت کردن
personifies U دارای شخصیت کردن
personifying U دارای شخصیت کردن
personify U دارای شخصیت کردن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
corporations U که دارای شخصیت حقوقی باشند
corporation U که دارای شخصیت حقوقی باشند
heart of stone <idiom> U شخصیت با یک سرنوشت وخوی بی رحم
prepsychotic personality U شخصیت پیش روان پریشی
intrapsychic U واقع دردرون شخصیت یا روان
sixteen factor personality questionnaire U پرسشنامه شانزده عاملی شخصیت
triune U اعتقاد بوجود سه شخصیت در خدا
personifier U مجسم کننده شخصیت دیگری
star turn U ستاره یا شخصیت برجسته جماعت
ciothes do not make the man. <proverb> U لباس شخصیت نمی آورد .
anthropomorphism U تصور شخصیت انسانی برای چیزی
masculinize U شخصیت مردانه در زنی بوجود اوردن
california tests of personality U ازمونهای کالیفرنیا برای سنجش شخصیت
personalize U شخصیت را مجسم کردن ونشان دادن
individuation U تک شدگی تشخیص فرد در جمع شخصیت
personal remarks U اشارات وسخنانی که به شخصیت کسی برخورد
identifies U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
incorporation U جا دادن ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت
mmpi U شخصیت سنج چند وجهی مینه سوتا
identifying U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
corporator U گروه یا شرکتی که شخصیت حقوقی داشته باشد
identify U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identified U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
attribute U [نشان قدرت شخصیت های اسطوره ای مانند آپولو و ونوس]
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
corporation U شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
corporations U شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
personate U خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
incorporate U جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporates U جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
apolitical U دارای شخصیت غیر سیاسی بی علاقه بامور سیاسی
incorporating U جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
He is rich but is lacking in personality . U پولدار است ولی بی شخصیت است
id U مجموع تمایلات انسان که نفس یا شخصیت انسان و تمایلات شهوانی وجنسی ازان ناشی میشود
historic character U [شخصیت های تاریخی که در طرح های مناظر برای توصیف ساختارها و ویژگی های معماری و تاریخی استفاده می شد.]
intercommon U داشتن
lackvt U کم داشتن
have U داشتن
own U داشتن
doubts U شک داشتن
doubting U شک داشتن
monogyny U داشتن یک زن
to hold U داشتن
relieves U داشتن
relieving U داشتن
owned U داشتن
owning U داشتن
owns U داشتن
doubt U شک داشتن
doubted U شک داشتن
to possess U داشتن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com