Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
heart of gold
<idiom>
U
شخصیت بخشنده داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to have a magnetic personality
U
شخصیت مغناطیسی داشتن
split personality
U
تعدد شخصیت شخصیت دو نیم
incorporates
U
شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporating
U
شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporate
U
شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
placable
U
بخشنده
forgiver
U
بخشنده
donor
U
بخشنده
open handed
U
بخشنده
excuser
U
بخشنده
forgiving
U
بخشنده
merciful
U
بخشنده
bounteous
U
بخشنده
munificent
U
بخشنده
bountiful
U
بخشنده
generous
U
بخشنده
good hearted
U
بخشنده
pardoner
U
بخشنده
donors
U
بخشنده
indulgent
U
بخشنده
donors
U
بخشنده واهب
donor
U
بخشنده واهب
profuse of gilfts
U
زیاد بخشنده
indian giver
U
بخشنده دون
openhanded
U
سخاوتمند بخشنده
o merciful powers
U
ای خدایان بخشنده
large hearted
U
سخاوتمند بخشنده
gracious
U
فیض بخش بخشنده
person
U
شخصیت
peronality
U
شخصیت
individuality
U
شخصیت
persons
U
شخصیت
notability
U
شخصیت
selfdom
U
شخصیت
presence
U
شخصیت
personage
U
شخصیت
personages
U
شخصیت
personalities
U
شخصیت
personality
U
شخصیت
personae
U
شخصیت ها
personas
U
شخصیت ها
persona
U
شخصیت ها
identities
U
شخصیت
identity
U
شخصیت
intrapsychic
U
با شخصیت
sympatric
U
هم شخصیت
impersonal
U
فاقد شخصیت
ethos
U
شخصیت ملی
personality structure
U
ساخت شخصیت
hypostatize or size
U
شخصیت دادن به
personality disintegration
U
تلاشی شخصیت
personify
U
شخصیت دادن به
hysterical personality
U
شخصیت هیستریایی
characterization
U
توصیف شخصیت
impersonality
U
عدم شخصیت
personality module
U
واحد شخصیت
personality inventory
U
پرسشنامه شخصیت
personality test
U
ازمون شخصیت
impersonify
U
شخصیت دادن به
personality integration
U
یکپارچگی شخصیت
self
U
شخصیت جنبه
personification
U
شخصیت بخشی
shut in personality
U
شخصیت بسته
personified
U
شخصیت دادن به
depersonalization
U
زوال شخصیت
personification
U
تجسم شخصیت
paranoid personality
U
شخصیت پارانویای
superego
U
شخصیت اخلاقی
depersonalize
U
بی شخصیت کردن
personifies
U
شخصیت دادن به
personality type
U
سنخ شخصیت
cosmopolite
U
شخصیت جهانی
personality trait
U
ویژگی شخصیت
dual personality
U
شخصیت دوگانه
personality disturbance
U
اختلال شخصیت
inadequate personality
U
شخصیت نابسنده
personology
U
شخصیت شناسی
personality disorder
U
اختلال شخصیت
impersonators
U
شخصیت دهنده
individuate
U
شخصیت دادن
juridical personality
U
شخصیت حقوقی
to create an image for oneself as somebody
U
شخصیت دادن
impersonator
U
شخصیت دهنده
epileptoid personality
U
شخصیت صرعی
personality assessment
U
ارزیابی شخصیت
schizoid personality
U
شخصیت اسکیزوئید
selfhood
U
شخصیت خودپسندی
primary personality
U
شخصیت نخستین
legal personality
U
شخصیت حقوقی
syntality
U
شخصیت گروهی
multiple personality
U
شخصیت چندگانه
modal personality
U
شخصیت هنجاری
personifying
U
شخصیت دادن به
anal personality
U
شخصیت مقعدی
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
personages
U
شخصیت بازیگران داستان
corporate
U
دارای شخصیت حقوقی
personified
U
دارای شخصیت کردن
premorbid personality
U
شخصیت پیش مرضی
depersonalize
U
فاقد شخصیت کردن
personage
U
شخصیت بازیگران داستان
amour propre
U
عزت نفس شخصیت
characters
U
مجسم کردن شخصیت
luminary
U
پر فروغ شخصیت تابناک
character
U
مجسم کردن شخصیت
extravaganza
U
ازیک شخصیت خیالی
extravaganzas
U
ازیک شخصیت خیالی
being
U
موجود زنده شخصیت
peronality
U
انتقادات راجع به شخصیت
luminaries
U
پر فروغ شخصیت تابناک
psychopathic personality
U
شخصیت جامعه ستیز
personalize
U
دارای شخصیت کردن
personifies
U
دارای شخصیت کردن
personifying
U
دارای شخصیت کردن
personify
U
دارای شخصیت کردن
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
corporations
U
که دارای شخصیت حقوقی باشند
corporation
U
که دارای شخصیت حقوقی باشند
heart of stone
<idiom>
U
شخصیت با یک سرنوشت وخوی بی رحم
prepsychotic personality
U
شخصیت پیش روان پریشی
intrapsychic
U
واقع دردرون شخصیت یا روان
sixteen factor personality questionnaire
U
پرسشنامه شانزده عاملی شخصیت
triune
U
اعتقاد بوجود سه شخصیت در خدا
personifier
U
مجسم کننده شخصیت دیگری
star turn
U
ستاره یا شخصیت برجسته جماعت
ciothes do not make the man.
<proverb>
U
لباس شخصیت نمی آورد .
anthropomorphism
U
تصور شخصیت انسانی برای چیزی
masculinize
U
شخصیت مردانه در زنی بوجود اوردن
california tests of personality
U
ازمونهای کالیفرنیا برای سنجش شخصیت
personalize
U
شخصیت را مجسم کردن ونشان دادن
individuation
U
تک شدگی تشخیص فرد در جمع شخصیت
personal remarks
U
اشارات وسخنانی که به شخصیت کسی برخورد
identifies
U
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
incorporation
U
جا دادن ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت
mmpi
U
شخصیت سنج چند وجهی مینه سوتا
identifying
U
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
corporator
U
گروه یا شرکتی که شخصیت حقوقی داشته باشد
identify
U
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identified
U
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
attribute
U
[نشان قدرت شخصیت های اسطوره ای مانند آپولو و ونوس]
meaner
U
مقصود داشتن هدف داشتن
mean
U
مقصود داشتن هدف داشتن
hoped
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hope
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
differ
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meanest
U
مقصود داشتن هدف داشتن
proffering
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhors
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorred
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
proffers
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
cost
U
قیمت داشتن ارزش داشتن
proffered
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
reside
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
proffer
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
differs
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hopes
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
to have by heart
U
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
resided
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
resides
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
upkeep
U
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
corporation
U
شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
corporations
U
شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
personate
U
خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
incorporate
U
جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporates
U
جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
apolitical
U
دارای شخصیت غیر سیاسی بی علاقه بامور سیاسی
incorporating
U
جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
long for
U
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
lead a dog's life
<idiom>
U
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve
U
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
He is rich but is lacking in personality .
U
پولدار است ولی بی شخصیت است
id
U
مجموع تمایلات انسان که نفس یا شخصیت انسان و تمایلات شهوانی وجنسی ازان ناشی میشود
historic character
U
[شخصیت های تاریخی که در طرح های مناظر برای توصیف ساختارها و ویژگی های معماری و تاریخی استفاده می شد.]
intercommon
U
داشتن
lackvt
U
کم داشتن
have
U
داشتن
own
U
داشتن
doubts
U
شک داشتن
doubting
U
شک داشتن
monogyny
U
داشتن یک زن
to hold
U
داشتن
relieves
U
داشتن
relieving
U
داشتن
owned
U
داشتن
owning
U
داشتن
owns
U
داشتن
doubt
U
شک داشتن
doubted
U
شک داشتن
to possess
U
داشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com