Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
he is i. to do that
U
شایستگی یا کفایت کردن ان کار راندارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
he is poweless to do it
U
کردن انکارا از او برنمیاید اونیروی کردن ان کار راندارد
previous question
U
موضوع کفایت یا عدم کفایت مذاکرات
serves
U
کفایت کردن
be enough
U
کفایت کردن
be adequate
U
کفایت کردن
suffice
U
کفایت کردن
sufficing
U
کفایت کردن
suffices
U
کفایت کردن
sufficed
U
کفایت کردن
be sufficient
U
کفایت کردن
suffice
U
کفایت کردن
last
[be enough]
U
کفایت کردن
reach
U
کفایت کردن
served
U
کفایت کردن
serve
U
کفایت کردن
to go round
U
برای همه کفایت کردن
do
U
انجام دادن کفایت کردن
qualify
U
شایستگی پیدا کردن
qualifies
U
شایستگی پیدا کردن
indign
U
فاقد شایستگی خشمگین کردن
stateless person
U
شخصی که تابعیت کشور راندارد شخص فاقد اوراق تابعیت
wife's equity
U
عبارت است از مقدار مناسب و معقولی ازاثاث البیت و ..... که زن میتواند برای خود و اطفالش نگهدارد و شوهر حق تصرف در ان یا انتقال دادنش راندارد
autarky
U
کفایت
sufficienty
U
کفایت
competence
U
کفایت
autarchy
U
کفایت
commensurateness
U
کفایت
credential
U
کفایت
efficiency
U
کفایت
competent
U
با کفایت
qualification
U
کفایت
expertise
U
کفایت
competence
U
کفایت
skill
U
کفایت
commensuteness
U
کفایت
inefficient
U
بی کفایت
sufficiency
U
کفایت
plenty
U
کفایت
incompetent
U
بی کفایت
adequacy
U
کفایت
incapacious
U
بی کفایت
adequately
[sufficiently]
<adv.>
U
بقدر کفایت
sufficiently
<adv.>
U
بقدر کفایت
incommensurateness
U
عدم کفایت
competence
U
کفایت سررشته
lashongs
U
وفور کفایت
sufficiently
U
بقدر کفایت
plentifully
U
بقدر کفایت
cloture
U
کفایت مذاکرات
closure
U
رای کفایت مذاکرات
insufficiency
U
نابسندگی عدم کفایت
efficiently
U
از روی کفایت و لیاقت
closures
U
رای کفایت مذاکرات
i have had sufficientfor
U
بقدر کفایت خوردم
insufficience
U
نابسندگی عدم کفایت
desert
U
شایستگی
eligibility
U
شایستگی
worthiness
U
شایستگی
acceptability
U
شایستگی
deserts
U
شایستگی
merits
U
شایستگی
befitting
U
شایستگی
deserting
U
شایستگی
aptness
U
شایستگی
adaptability
U
شایستگی
skill
U
شایستگی
meriting
U
شایستگی
meritoriousness
U
شایستگی
abilities
U
شایستگی
ability
U
شایستگی
merit
U
شایستگی
decorousness
U
شایستگی
seemliness
U
شایستگی
deservingness
U
شایستگی
competence
U
شایستگی
proficiency
U
شایستگی
praiseworthiness
U
شایستگی
pertinence or nency
U
شایستگی
sufficiency
U
شایستگی
adequacy
U
شایستگی
qualification
U
شایستگی
competency
U
شایستگی
sufficienty
U
شایستگی
qualification
U
شایستگی
competence
U
شایستگی
credential
U
شایستگی
expertise
U
شایستگی
merited
U
شایستگی
cloture
U
رای به کفایت مذاکرات دادن
slouching
U
ادم بی کاره وبی کفایت
slouches
U
ادم بی کاره وبی کفایت
it is plenty good enough
U
بقدر کفایت خوب است
demurrer
U
ایراد عدم کفایت ادله
incompetently
U
از روی بی لیاقتی یا عدم کفایت
slouched
U
ادم بی کاره وبی کفایت
here is bread in plenty
U
نان بقدر کفایت هست
slouch
U
ادم بی کاره وبی کفایت
fitness
U
صلاحیت شایستگی
suitability
U
مناسبت شایستگی
pertinency
U
موقعیت شایستگی
meritoriously
U
از روی شایستگی
pertinence
U
موقعیت شایستگی
meetness
U
شایستگی مناسبت
aptitude tests
U
ازمون شایستگی
aptitude test
U
ازمون شایستگی
aptitude
U
شایستگی لیاقت
aptitudes
U
شایستگی لیاقت
combat proficiency
U
شایستگی رزمی
decency
U
شایستگی محجوبیت
certificate of capacity
U
مدرک شایستگی
able
U
شایستگی داشتن
handsomeness
U
زیبائی شایستگی
blameworthiness
U
شایستگی سرزنش
adorableness
U
شایستگی ستایش
adorability
U
شایستگی ستایش
he has much merit
U
بسیار شایستگی دارد
abler
U
: توانابودن شایستگی داشتن
habilitate
U
ملبس شایستگی داشتن
eligibility
U
شایستگی برای انتخاب
certificate of achievement
U
مدرک تصدیق شایستگی
merit rating
U
درجه بندی شایستگی
printability
U
شایستگی برای چاپ
ablest
U
: توانابودن شایستگی داشتن
merit system
U
نظام شایستگی نگر
closures
U
رای کفایت مذاکرات عمل محصور شدن
closure
U
رای کفایت مذاکرات عمل محصور شدن
I can see an innate ability in that follow .
دراو مایه و شایستگی می بینم
deserve
U
سزاوار بودن شایستگی داشتن
deserves
U
سزاوار بودن شایستگی داشتن
aptitude area
U
حدودشایستگی افراد حیطه شایستگی
efficiency
U
کارایی وسیله یا نفر شایستگی
picturesqueness
U
شایستگی برای نقاشی شدن یاعکس برداری
dificiency
U
نقصان درامد و عدم کفایت مبلغ پیش بینی شده جهت اجرای کار
honourable mention
U
امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
honourable mentions
U
امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
effectiveness clock
U
دایره کارامدی پدافند هوایی دایرهای که نتایج تجزیه وتحلیل میزان کفایت پدافندهوایی را نشان میدهد
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com