Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
mc carthyism
U
سیاست دست راستی افراطی و مخالفت بالیبرالیزم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
radical
U
اصل سیاست مدار افراطی
radicals
U
اصل سیاست مدار افراطی
far-right extremist scene
U
صحنه جناح راست
[افراطی]
[سیاست]
[extreme]
right-wing scene
U
صحنه جناح راست
[افراطی]
[سیاست]
radicalism
U
گرایش به سیاست افراطی تندروی و افراط
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy.
U
ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
policy maker
U
سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
monetrarist keynesian debate
U
اینکه ایا سیاست پولی موثر است یا سیاست مالی
intemperate
U
افراطی
by the bye
U
راستی
the trusty is that i forgot it
U
راستی
oh, by the way
U
ها راستی
plumbness
U
راستی
extravagant
U
افراطی
verity
U
راستی
rectitude
U
راستی
probity
U
راستی
straightness
U
راستی
verities
U
راستی
extremists
U
افراطی
sooth
U
راستی
extremist
U
افراطی
extreme
U
افراطی
rightness
U
راستی
far out
U
افراطی
drastic
<adj.>
U
افراطی
extreme
<adj.>
U
افراطی
really
U
راستی
i say
U
راستی !
truths
U
راستی
verticality
U
راستی
troth
U
راستی
extrimist
U
افراطی
is that so?
U
راستی
in sad earnest
U
راستی
in reality
U
راستی
uprightness
U
راستی
fidelity
U
راستی
out and outer
U
افراطی
radical
<adj.>
U
افراطی
truth
U
راستی
your truly
U
راستی
rigorous
<adj.>
U
افراطی
indeed
U
راستی
monetarists
U
طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
right winger
U
جناح راستی
ultra
U
ماورای افراطی
ultra individualism
U
فردگرایی افراطی
hardliner
U
آدم افراطی
hardliners
U
آدم افراطی
right-winger
U
جناح راستی
right-wingers
U
جناح راستی
rightist
U
جناح راستی
rightists
U
جناح راستی
indeed
U
اره راستی
integrity
U
راستی تمامیت
schwarmerei
U
احساسات افراطی
highflier
U
ادم افراطی
highflyer
U
ادم افراطی
sansculotte
U
انقلابی افراطی
rightism
U
جناح راستی
radical behaviorism
U
رفتارگرایی افراطی
damchi
U
راستی و درستی
overgeneralization
U
تعمیم افراطی
overreaction
U
واکنش افراطی
rectitude
U
راستی درستی
veracity
U
راستی صحت
go to extreme
U
افراطی شدن
spread eagle
U
میهن پرستی افراطی
young turk
U
افسر جوان افراطی
go overboard
<idiom>
U
افراطی عمل کردن
By the way . Incidentally.
U
راستی ( تا فراموش نکردم )
uprightaess
U
درستی راستی عدالت
ultranationalism
U
ملت پرستی افراطی
in the interests of truth
U
برای خاطر راستی
radicals
U
افراطی افراط گرا ریشهای
It is indeed a pity
U
راستی که خیلی حیف است
honesty is the best policy
U
راستی ودرستی بهترین رویه
he was very kind indeed
U
راستی چه اندازه مهربان بود
radical
U
افراطی افراط گرا ریشهای
sansculottism
U
پیروی از اصول انقلاب افراطی
thereis not a p of truth init
U
ذرهای راستی دران نیست
extremism
U
افراط کاری عقیده افراطی
chauvinism
U
میهن پرستی افراطی شوونیسم
ultranationalism
U
عقاید ناسیونالیزم خیلی افراطی
lunatic fringe
U
افراد افراطی وتندرو گروههای حزبی
honesty is the best policy
U
عین مصلحت در راستی ودرستی است
radicalism
U
اجتماعی موجود سا سیستم فکری افراطی
to mince matters
U
از گفتن راستی فرو گذار کردن
chauvinism
U
افراط کورکورانه در میهن پرستی ناسیونالیسم در حد افراطی و غیر منطقی
recusance or sancy
U
مخالفت
disagreement
U
مخالفت
disagreements
U
مخالفت
oppugnation
U
مخالفت
renitency
U
مخالفت
disgreement
U
مخالفت
contrariety
U
مخالفت
contrariness
U
مخالفت
opposeless
U
بی مخالفت
disaccord
U
مخالفت
oppugnancy
U
مخالفت
opponency
U
مخالفت
gainsay
U
مخالفت
faction
U
مخالفت
obj
U
مخالفت
remonstrance
U
مخالفت
antagonism
U
مخالفت
gainsaid
U
مخالفت
divided
<adj.>
U
در مخالفت
gainsaying
U
مخالفت
factions
U
مخالفت
opposition
U
مخالفت
gainsays
U
مخالفت
defiance
U
مخالفت
bucks
U
مخالفت کردن با
paradoxy
U
مخالفت با عقایدعمومی
buck
U
مخالفت کردن با
contrarious
U
مخالفت امیز
resist
U
مخالفت کردن با
vetoed
U
نشانه مخالفت
resisting
U
مخالفت کردن با
resists
U
مخالفت کردن با
resistance
U
سختی مخالفت
repugn
U
مخالفت کردن با
veto
U
نشانه مخالفت
vetoing
U
نشانه مخالفت
vetoes
U
نشانه مخالفت
resisted
U
مخالفت کردن با
indirect objects
U
مخالفت کردن
object
U
مخالفت کردن
objected
U
مخالفت کردن
objecting
U
مخالفت کردن
incongruousness
U
تباین مخالفت
objects
U
مخالفت کردن
opposable
U
مخالفت کردنی
oppugn
U
مخالفت کردن با
oppugner
U
مخالفت کننده
defiantly
U
از روی مخالفت
direct objects
U
مخالفت کردن
repugnance
U
تناقض مخالفت
antagonistic
U
مخالفت امیز
indulging
U
مخالفت نکردن
indulged
U
مخالفت نکردن
indulge
U
مخالفت نکردن
obscurantism
U
مخالفت باروشنفکری
blackballed
U
مخالفت کردن
indulges
U
مخالفت نکردن
to kick against a proposal
U
با پیشنهادی مخالفت
blackball
U
مخالفت کردن
blackballing
U
مخالفت کردن
aversion
U
مخالفت ناسازگاری
blackballs
U
مخالفت کردن
to set ones face against
U
مخالفت کردن با
abolitionism
U
مخالفت با بردگی
aversions
U
مخالفت ناسازگاری
disagrees
U
نساختن با مخالفت کردن با
to be in disagreement
[with somebody]
U
مخالفت کردن
[با کسی]
negative voice
U
منع نشانه مخالفت
adversarial
U
وابسته به مخالفت یا دشمنی
objections
U
مخالفت استدلال مخالف
paradoxicality
U
مخالفت باعقاید عمومی
disagreeing
U
نساختن با مخالفت کردن با
disagree
U
نساختن با مخالفت کردن با
reactionary
U
مخالفت گرای بی منطق
disagreed
U
نساختن با مخالفت کردن با
obscurantism
U
مخالفت با علم ومعرفت
antagonistically
U
از روی مخالفت یا دشمنی
reactionaries
U
مخالفت گرای بی منطق
objection
U
مخالفت استدلال مخالف
to be at strife
[with somebody]
[over something]
U
مخالفت کردن
[با کسی]
[سر چیزی]
nem con
U
بدون مخالفت کسی است
to be split
[over something]
[with somebody]
U
مخالفت کردن
[با کسی]
[سر چیزی]
to be at odds
[with somebody]
[on / over something]
)
U
مخالفت کردن
[با کسی]
[سر چیزی]
contend
U
مخالفت کرده با رقابت کردن
thwarted
U
عقیم گذاردن مخالفت کردن با
thwart
U
عقیم گذاردن مخالفت کردن با
contended
U
مخالفت کرده با رقابت کردن
contends
U
مخالفت کرده با رقابت کردن
withstanding
U
مخالفت کردن استقامت ورزیدن
withstand
U
مخالفت کردن استقامت ورزیدن
withstands
U
مخالفت کردن استقامت ورزیدن
withstood
U
مخالفت کردن استقامت ورزیدن
conspicuious consumption
U
مصرف افراطی مصرفی که هدفش خودنمائی به دیگران است این اصطلاح اولین بار بوسیله تورستین وبلن اقتصاددان امریکائی
flag discrimination
U
مخالفت یک کشور با حمل کالاهای خود توسط کشتیهای غیر
anti dumping
U
مخالفت تبعیض قیمت بین بازار داخل و خارج از کشور
retrorocket
U
راکتی که برای مخالفت باحرکت رسانگر بطرف جلوروی ان نصب میشود
kingcraft
U
سیاست
politcs
U
سیاست
king craft
U
سیاست
diplomacy
U
فن سیاست
politic
U
سیاست
politics
U
سیاست
policies
U
سیاست
policy
U
سیاست
public policy
U
سیاست عمومی
political sclence
U
سیاست مدن
politcs
U
سیاست شناسی
power politics
U
سیاست زور
politcs
U
علم سیاست
acrobats
U
سیاست باز
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com