English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
nickel U سکه پنج سنتی اب نیکل دادن
nickels U سکه پنج سنتی اب نیکل دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
nickle U اب نیکل دادن
nickel plate U اب نیکل دادن گالوانیکی
orthodox U سنتی
traditional U سنتی
conventinal method U روش سنتی
dime U مسکوک ده سنتی
traditional trade U تجارت سنتی
traditional sector U بخش سنتی
conventionalize U سنتی کردن
dimes U مسکوک ده سنتی
traditionalize U سنتی کردن
half dime U سکه پنج سنتی
fixture U برنامه سنتی سالانه
traditional dyes U رنگ های سنتی
de rigueur U از نظر سنتی یا اخلاقی الزام اور
nickel U نیکل
invar U نیکل
nickels U نیکل
nickle U نیکل
nickle silver U نیکل
pig nickel U نیکل شمش
garnierite U معدن نیکل
nickeliferous U نیکل دار
nickel recovery U بازیابی نیکل
nickel powder U گرد نیکل
nichrome U نیکل کروم
nickel alloy U الیاژ نیکل
nickel plating U ابکاری نیکل
nickeliferous U حاوی نیکل
garnierite U سنگ نیکل
nickel ore U کانه نیکل
ferro nickel U فرو نیکل
orthodox school U مکتب اقتصادی سنتی که اقتصاددانان قبل ازکینز را نیزشامل میشود
chrome nickl steel U فولاد کروم - نیکل
nickel steel U فولاد نیکل دار
nickel iron battery U باتری نیکل-اهن
nicalloy U الیاژی از نیکل و اهن
dualism U مانند فقر شدید ووفور نعمت بخشهای مدرن و سنتی اقتصادی
distaff U فرموک [وسیله ای برای رسیدن پشم و پنبه به روش سنتی و دستی]
kovar U الیاژی از اهن نیکل کبالت
nickel silver U الیاژی مرکب از مس و روی و نیکل
nickel cadmium battery U باطری الکتریکی نیکل کادمیوم
alumel U الیاژی از نیکل و کرم جهت ترموکوپلها
incolen U الیاژهای مقاوم اهن و کرم با نیکل زیاد
deep cycling U روشی برای نگهداری باطریهای نیکل- کادمیم
monel U الیاژی از نیکل و کبالت که دربرابر خوردگی مقاوم است
invar U الیاژی از نیکل و اهن باضریب انبساط حرارتی نزدیک صفر
platinum metal U ترکیب نیکل و روی و مس که تا اندازهای خواص پلاتین راپیدا میکند
unbalanced cell U سلول باطری نیکل کادنیم که بیش از سلولهای دیگر تخلیه شده است
chromel U الیاژی شامل اهن نیکل کرم برای ساختن ترموکوپلهای با حرارت زیاد
classics U مسابقههای سنتی سالانه پنج مسابقه مهم اسبدوانی سالانه انگلستان
classic U مسابقههای سنتی سالانه پنج مسابقه مهم اسبدوانی سالانه انگلستان
maltron keyboard U یک نوع طرح صفحه کلید که امکان سرعتهای بلقوه بیشتری را ارئه داده ویادگیری ان نسبت به طرح سنتی Qwerty اسانتر میباشد
dye-stuff U ماده رنگی در رنگرزی الیاف [این رنگینه ها یا بصورت سنتی از مواد طبیعی مانند اکثر گیاهان و بعضی حیوانات و یا از مواد شیمیایی تهیه می شوند]
white gold U الیاژی از طلا شبیه به پلاتین که از ترکیب نیکل یا سایرفلزات و طلا بدست می اید
nickel clad sheet U ورقه پوشش شده نیکلی ورق با پوشش نیکل
traditional economists U اقتصاددانان سنتی اقتصاددانان کلاسیک
permalloy U خانوادهای ار الیاژهای اهن و نیکل که از نظر مغناطیسی نرم میباشند و تحت نیروهای مغناطیسی کم نفوذپذیری وگذردهی زیادی از خود نشان میدهند
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
formation U سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
adjudged U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudges U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudging U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
developments U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
development U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
shifting U حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
allowance U جیره دادن فوق العاده دادن
advances U ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
allowances U جیره دادن فوق العاده دادن
organization U سازمان دادن ارایش دادن موضع
organizations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
organisations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
square away U سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
promulge U انتشار دادن بعموم اگهی دادن
greaten U درشت نشان دادن اهمیت دادن
indemnify U غرامت دادن به تامین مالی دادن به
organization of the ground U سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dynamic U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouses U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamically U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option U بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
assigns U نسبت دادن تخصیص دادن
promotes U ترفیع دادن درجه دادن
insult U فحش دادن دشنام دادن
assigning U نسبت دادن تخصیص دادن
empowers U اختیار دادن وکالت دادن
assign U نسبت دادن تخصیص دادن
to switch on U اتصال دادن جریان دادن
illustrates U شرح دادن نشان دادن
promotes U ترفیع دادن ترویج دادن
empower U اختیار دادن وکالت دادن
empowered U اختیار دادن وکالت دادن
empowering U اختیار دادن وکالت دادن
assigned U نسبت دادن تخصیص دادن
to set forth U شرح دادن بیرون دادن
garnishing U زینت دادن لعاب دادن
circulate U انتشار دادن رواج دادن
pronounce U حکم دادن فتوی دادن
develops U بسط دادن پرورش دادن
incise U چاک دادن شکاف دادن
develop U بسط دادن پرورش دادن
incised U چاک دادن شکاف دادن
prefer U ترجیح دادن برتری دادن
prefers U ترجیح دادن برتری دادن
mitigates U تخفیف دادن تسکین دادن
mitigate U تخفیف دادن تسکین دادن
pronounces U حکم دادن فتوی دادن
insulted U فحش دادن دشنام دادن
circulated U انتشار دادن رواج دادن
promoting U ترفیع دادن درجه دادن
order U سفارش دادن دستور دادن
purging U غرامت دادن جریمه دادن
circulates U انتشار دادن رواج دادن
promoting U ترفیع دادن ترویج دادن
instruct U دستور دادن اموزش دادن
incises U چاک دادن شکاف دادن
preferring U ترجیح دادن برتری دادن
illustrating U شرح دادن نشان دادن
illustrate U شرح دادن نشان دادن
mitigated U تخفیف دادن تسکین دادن
organize U سازمان دادن ارایش دادن
irritates U خراش دادن سوزش دادن
judged U حکم دادن تشخیص دادن
house U منزل دادن پناه دادن
irritate U خراش دادن سوزش دادن
housed U منزل دادن پناه دادن
relate U گزارش دادن شرح دادن
relates U گزارش دادن شرح دادن
judge U حکم دادن تشخیص دادن
to follow up U ادامه دادن قوت دادن
organizing U سازمان دادن ارایش دادن
slash U چاک دادن شکاف دادن
judges U حکم دادن تشخیص دادن
compensates U پاداش دادن عوض دادن
slashed U چاک دادن شکاف دادن
slashes U چاک دادن شکاف دادن
organizes U سازمان دادن ارایش دادن
compensated U پاداش دادن عوض دادن
compensate U پاداش دادن عوض دادن
lends U عاریه دادن اجاره دادن
houses U منزل دادن پناه دادن
plating U اب دادن روکش فلز دادن
individualised U تمیز دادن تشخیص دادن
direct U دستور دادن دستورالعمل دادن
loan U قرض دادن عاریه دادن
loaning U قرض دادن عاریه دادن
loans U قرض دادن عاریه دادن
massage U ماساژ دادن تغییر دادن
massaged U ماساژ دادن تغییر دادن
massages U ماساژ دادن تغییر دادن
individualising U تمیز دادن تشخیص دادن
individualize U تمیز دادن تشخیص دادن
lend U عاریه دادن اجاره دادن
give security for U تامین دادن ضامن دادن
individualises U تمیز دادن تشخیص دادن
individualizing U تمیز دادن تشخیص دادن
directs U دستور دادن دستورالعمل دادن
individualizes U تمیز دادن تشخیص دادن
individualized U تمیز دادن تشخیص دادن
directed U دستور دادن دستورالعمل دادن
massaging U ماساژ دادن تغییر دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com