English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
What followed was the usual recital of the wife and children he had to support. U سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او [مرد] باید از آنها حمایت بکند.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
this story is improbable U این داستان راست نمینماید این داستان بعید بنظر میرسد
condequent U منتج
lead in U منتج
consequent U منتج
followed U منتج شدن
resulting U منتج شدن
follows U منتج شدن
illative U منتج شونده
result U منتج شدن
reflect U منتج شدن به
accrue منتج گردیدن
resulted U منتج شدن
reflecting U منتج شدن به
reflects U منتج شدن به
sequent U منتج ناشی
follow U منتج شدن
resultant U حاصل منتج شونده
abrasion سایش منتج ازآلودگی
abrasions U سایش منتج ازالودگی
wind up U منتج به نتیجه شدن
eventuate U منتج شدن نتیجه دادن
accrues U منتج گردیدن تعلق گرفتن
illation U نتیجه رسان منتج شونده
accruing U منتج گردیدن تعلق گرفتن
deriving U ناشی شدن از منتج کردن
derives U ناشی شدن از منتج کردن
derive U ناشی شدن از منتج کردن
standard U مرسوم
vogueish U مرسوم
voguish U مرسوم
standards U مرسوم
in fashion U مرسوم
consuetudinary U مرسوم
alamode U مرسوم
habitude U مرسوم
customary U مرسوم
quite the thing U مرسوم
introducing U مرسوم کردن
to be in f. U مرسوم بودن
usual U عادی مرسوم
prevalent U فائق مرسوم
introduced U مرسوم کردن
orthodox U مطابق مرسوم
vogue U عادت مرسوم
introduce U مرسوم کردن
introduces U مرسوم کردن
outmode U از مد افتادن غیر مرسوم
colloquialism U جمله مرسوم درگفتگو
colloquialisms U جمله مرسوم درگفتگو
conventional U مرسوم مطابق ایین وقاعده
Dravidian architecture U [معماری مرسوم در قسمت شبه قاره هند]
april fool U شوخی هاو دروغهای مرسوم در این روز
excused U بهانه
excuses U بهانه
subterfuge U بهانه
comeback U بهانه
comebacks U بهانه
peg U بهانه
pretext U بهانه
pretexts U بهانه
excuse U بهانه
put off U بهانه
subterfuges U بهانه
fiction U بهانه
allegation U بهانه
allegations U بهانه
cover shame U بهانه
plea U بهانه
essoin U بهانه
pleas U بهانه
alibi U بهانه
alibis U بهانه
guize U بهانه
excusing U بهانه
pegs U بهانه
fictions U بهانه
concerted action U عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
masks U لفافه بهانه
under the d. of U به بهانه درلفافه
fetch U بهانه طفره
to pretend an excuse U بهانه کردن
to offer an excuse U بهانه انگیختن
mask U لفافه بهانه
fetched U بهانه طفره
fetches U بهانه طفره
pretence U بهانه ادعا
pernickety U بهانه گیر
pretences U بهانه ادعا
pretenses U بهانه ادعا
factitious U بهانه کننده
persnickety U بهانه گیر
pretense U بهانه ادعا
pretexts U بهانه اوردن
pretext U بهانه اوردن
evasions U بهانه حیله
evasion U بهانه حیله
to gain time U به بهانه گذراندن
feigner U بهانه انگیز
finicky U بهانه گیر
To find fault. U بهانه گرفتن
To look for a pretext ( an excuse ). U پی بهانه گشتن
alibis U بهانه اوردن
To make excuses . To quibble. U بهانه کردن
alibi U بهانه اوردن
To trump uo an excuse. U بهانه براشیدن
nitpicking U بهانه گیری
under the mask of U به بهانه در لفافه
under the plea of U بعنوان به بهانه
under the pretence of illness U به بهانه نا حوشی
dissemble U وانمودکردن بهانه کردن
dissembling U وانمودکردن بهانه کردن
dissembled U وانمودکردن بهانه کردن
dissembles U وانمودکردن بهانه کردن
he is ready at excuses U برای بهانه انگیزی
purporst U بهانه مفهوم شدن
excuseless U بهانه برمدار نبخشیدنی
feignedly U ازروی بهانه باتزویر
feigningly U از روی بهانه یا تزویر
to a ignorance U نادانی بهانه کردن
inexcusable U بدون بهانه نبخشیدنی
High Church U فرقهای که سخت پابند اداب ورسوم کلیسایی ومناجات وتسبیحات مرسوم درکلیساهستند
an implausible excuse U بهانه یا عذر غیر موجه
A fusspot. U آدم بهانه گیر (ایرادی )
under the guize of U بعنوان به بهانه درهیئت درزی
HE has plenty of excuses who is in search of trick. <proverb> U ییله جو را بهانه بسیار است .
to pretend an excuse U عذر برانگیختن بهانه انگیختن
picked quarrel U نزاعی که با بهانه یا عمداراه انداخته باشند
There is no fault to find with my work. U بهانه ای نمی توان بکار من گرفت
have a bone to pick U بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
essoin U بهانه برای عدم حضوردردادگاه درزمان مقرر
to have a bone to pick U بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
bourgeois <adj.> U از ویژگی های این طبقه متوسط، به طور معمول با اشاره به ارزشهای مادی ادراک شده و یا نگرش مرسوم
chess board rug U قالی با طرح خانه شطرنجی که بیشتر در قرون ۱۶ و ۱۷ میلادی مرسوم بوده و از نقوش ماهی و گل در ذوزنقه ها استفاده شده است
story U داستان
anecdotage U داستان
conte U داستان
tale U داستان
apologue U داستان
fable U داستان
novella U داستان
fables U داستان
tales U داستان
marchen U داستان
thumbnail U نمایش گرافیکی فریف یک تصویر, به عنوان یک روش سریع و مرسوم برای مشاهده محتوای گرافیک یا فایل PTP پیش از بازیابی
thumbnails U نمایش گرافیکی فریف یک تصویر, به عنوان یک روش سریع و مرسوم برای مشاهده محتوای گرافیک یا فایل PTP پیش از بازیابی
Lancet style U [سبک گوتیکی اواخر قرن نوزده مرسوم به سبک نیزه ای]
fairy tale U داستان جن و پری
fairy tales U داستان جن و پری
underplot U داستان فرعی
to invent stories U داستان ساختن
to spin yarns U داستان ساختن
fictionist U داستان نویس
storybook U کتاب داستان
storybook U داستان نامه
novelet U داستان کوتاه
in a narrative style U بسبک داستان
hermitically U هلوان داستان
heroes U پهلوان داستان
make-up U داستان ساختگی
novelette U داستان کوتاه
short story داستان کوتاه
catastrophes U عاقبت داستان
short stories U داستان کوتاه
narrative U داستان داستانسرایی
narratives U داستان داستانسرایی
novel U کتاب داستان
whodunnits U داستان پلیسی
novels U کتاب داستان
narration U داستان داستانسرایی
whodunits U داستان پلیسی
whodunit U داستان پلیسی
narrators U گوینده داستان
narrator U گوینده داستان
storytellers U داستان سرا
storyteller U داستان سرا
flashback U بازگوی داستان
novelettes U داستان کوتاه
episode U داستان فرعی
catastrophe U عاقبت داستان
flashbacks U بازگوی داستان
hero U پهلوان داستان
conte U داستان کوتاه
fiction U داستان اختراع
decameron U داستان نامه
fictions U داستان اختراع
an interesting story U داستان با مزه
an iliad of woes U داستان بدبختبی
parable U داستان اخلاقی
parables U داستان اخلاقی
episodes U داستان فرعی
epitasis U حداعلای داستان
That's not so! U داستان اینطوری نیست!
fairy tale U داستان باور نکردنی
fictionalising U داستان سرایی کردن
fairy tales U داستان باور نکردنی
fictionalize U داستان سرایی کردن
fictionalized U بصورت داستان دراوردن
fictionalized U داستان سرایی کردن
fictionalize U بصورت داستان دراوردن
fictionalizes U بصورت داستان دراوردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com