Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
contract record
U
سوابق نحوه پیشرفت قرارداد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
specific performance
U
نحوه اجرای معین در قرارداد
unliquidated damages
U
خسارتهایی که نحوه محاسبه و پرداخت انها در قرارداد ذکرنشده است
liquidated damages
U
خسارتی که نحوه محاسبه و پرداخت ان در قرارداد ذکر گردیده است
break clause
U
عبارتی درقرارداد که در ان نحوه نقض قرارداد شرح داده شده است
record book
U
دفترچه سوابق جنگ افزار پرونده سوابق
progress payment
U
پرداخت مبالغ قرارداد طبق پیشرفت کار پرداخت مرحلهای
custodial record
U
پروندههای سوابق انبار سوابق انبار
negotiated contract
U
قرارداد بدون استعلام بها قرارداد پیش تنظیم
escalation
U
مادهای در قرارداد که براساس ان قیمتهای قرارداد تعدیل میگردد
parol contract
U
قرارداد کتبی امضا نشده قرارداد شفاهی
rapallo treaty
U
قرارداد یا معاهده راپالو قرارداد دوستی منعقده بین دولتین المان و شوروی به سال 2291 در محل راپالوواقع در ایتالیا
contra preferentum rule
U
درصورت گنگ بودن متن قرارداد بنحوی تعبیر میگرددکه حداقل منافع نویسنده قرارداد را دربر داشته باشد
phantom order
U
قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی
case history
U
سوابق
case histories
U
سوابق
reference
U
سوابق
records
U
سوابق
dossiers
U
سوابق
information
U
سوابق
dossier
U
سوابق
references
U
سوابق
data
U
سوابق دانسته ها
record keeping
U
نگهداری سوابق
record book
U
دفتر ثتب سوابق
gun book
U
دفتریادداشت سوابق توپ
logbook
U
کتاب سوابق هواپیما
data
U
سوابق عناصر داده ها
accountable supply distribution activity
U
سازمان نگهداری سوابق امادی
accountable depot
U
مرکز نگهداری سوابق حسابداری
please send me the p papers
U
خواهشندم سوابق یاپرونده انرابرای من بفرستید
accountability
U
ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
past performances
U
سوابق چاپی نتایج مسابقات اسب یا گرگ
exempt player
U
بازیگر معاف از انجام مراحل مقدماتی به علت سوابق او
court of record
U
دادگاهی که پرونده و سوابق دعاوی مطروحه را حفظ میکند
judge made law
U
نظام حقوقی مبتنی بر سوابق قضایی و ارا محاکم
cost contract
U
قرارداد مربوط به پرداخت هزینه ها قرارداد هزینه
approved data
U
سوابق و اطلاعاتی که میتوانندبرای تعیین مراحل تعمیرات یاتغییرات هواپیمای ویژهای بکارروند
dogmatism
U
دگماتیسم روش فکری که به موجب ان "دگمها" یا سنن و سوابق مسلمه باید بدون پرسش وکورکورانه مورد تبعیت قرارگیرند
wild cord
U
تیم انتخاب شده برای مسابقه اضافی در وضع تساوی طرفین براساس سوابق ان تیم
service records
U
سوابق خدمتی پرسنل خلاصه وضعیت خدمتی
devil's advocate
U
کشیشی که اعمال و سوابق مردهای را که قرار است تقدیس شده و saint شود به طور انتقادی بررسی میکند تامبادا عیبی از قلم افتاده باشد
devil's advocates
U
کشیشی که اعمال و سوابق مردهای را که قرار است تقدیس شده و saint شود به طور انتقادی بررسی میکند تامبادا عیبی از قلم افتاده باشد
procedure
U
نحوه عمل
usages
U
نحوه استعمال
dealing arrangments
U
نحوه توزیع
usage
U
نحوه استعمال
delivery terms
U
نحوه تحویل
syntax checker
U
مقابله نحوه گری
ratings
U
نحوه عملکرد مجاز
rating
U
نحوه عملکرد مجاز
line of duty
U
نحوه انجام وفیفه
operations
U
نحوه استفاده ازدستگاهها
performance
U
نحوه کار کسی یا چیزی
performances
U
نحوه کار کسی یا چیزی
scenarios
U
طرح ها
[نحوه رفتار]
[سناریو]
scenario
U
طرح
[نحوه رفتار]
[سناریو]
structure
U
نحوه سازماندهی یا فرمت چیزی
structures
U
نحوه سازماندهی یا فرمت چیزی
structuring
U
نحوه سازماندهی یا فرمت چیزی
planning
U
سازماندهی نحوه انجام کاری
functional
U
مربوط به نحوه کار چیزی
fitness report
U
گزارش ارزیابی از نحوه خدمتی
relationships
U
نحوه اتصال دو چیز مشابه
relationship
U
نحوه اتصال دو چیز مشابه
cookbooks
U
راهنمای نحوه نصب واستفاده از برنامه
to tick
U
کار کردن به نحوه ویژه یا درست
instructs
U
بیان نحوه کار به کسی یا به کامپیوتر
format
U
قوانینی که نحوه قرار گرفتن عملوندها
demonstrate
U
نشان دادن نحوه کار چیزی
instructing
U
بیان نحوه کار به کسی یا به کامپیوتر
instructed
U
بیان نحوه کار به کسی یا به کامپیوتر
cookbook
U
راهنمای نحوه نصب واستفاده از برنامه
formats
U
قوانینی که نحوه قرار گرفتن عملوندها
instruct
U
بیان نحوه کار به کسی یا به کامپیوتر
demonstrating
U
نشان دادن نحوه کار چیزی
demonstrates
U
نشان دادن نحوه کار چیزی
demonstrated
U
نشان دادن نحوه کار چیزی
advancing
<adj.>
U
پیشرفت
advance
U
پیشرفت
growth
U
پیشرفت
growths
U
پیشرفت
lifting
U
پیشرفت
lifted
U
پیشرفت
development
U
پیشرفت
developments
U
پیشرفت
lift
U
پیشرفت
lifts
U
پیشرفت
undeveloed
U
بی پیشرفت
underdeveloped
U
کم پیشرفت
promotions
U
پیشرفت
promotion
U
پیشرفت
improvements
U
پیشرفت
improvement
U
پیشرفت
headway
U
پیشرفت
achievement age
U
سن پیشرفت
going
U
پیشرفت
head way
U
پیشرفت
achievements
U
پیشرفت
achievement
U
پیشرفت
advancing
U
پیشرفت
progresses
U
پیشرفت
advance
U
پیشرفت
progressing
U
پیشرفت
accomplishment
U
پیشرفت
advance
U
پیشرفت
progress
U
پیشرفت
progression
U
پیشرفت
progressions
U
پیشرفت
attainment
U
پیشرفت
attainments
U
پیشرفت
progressed
U
پیشرفت
advances
U
پیشرفت
proceedings
U
پیشرفت ها
advances
U
پیشرفت ها
progress
U
پیشرفت
progression
U
پیشرفت
improvement
U
پیشرفت
furtherance
U
پیشرفت
advancement
U
پیشرفت
demonstrations
U
عمل نشان دادن نحوه کار چیزی
demonstration
U
عمل نشان دادن نحوه کار چیزی
direction
U
دستوراتی که نحوه استفاده از چیزی را نشان می دهند
demo
U
عمل نشان دادن نحوه کار چیزی
manual
U
کتابچهای که نحوه نصب سیستم را نشان میدهد
consumer research
U
تحقیق درخصوص احتیاجات و نحوه خریدمصرف کنندگان
schematic
U
نمایش قط عات سیستم و نحوه اتصال آنها
advances
U
پیشرفت پیشروی
progress
U
پیشرفت کار
progressing
U
پیشرفت کردن
proceeding
U
پیشرفت طرز
progress chaser
U
نافر پیشرفت
ongoing
U
درحال پیشرفت
progressing
U
پیشرفت پیشروی
progressivist
U
پیشرفت گرای
progress
U
پیشرفت پیشروی
advancing
U
پیشرفت پیشروی
rise
U
پیشرفت ترقی
advance
U
پیشرفت پیشروی
rises
U
پیشرفت ترقی
becalm
U
از پیشرفت بازداشتن
degree of advancement
U
درجه پیشرفت
furthered
U
پیشرفت کردن
advances
U
: پیشروی پیشرفت
thrive
U
پیشرفت کردن
thrived
U
پیشرفت کردن
thrives
U
پیشرفت کردن
thriving
U
پیشرفت کردن
progressed
U
پیشرفت کردن
furthers
U
پیشرفت کردن
improvement curve
U
منحنی پیشرفت
progressed
U
پیشرفت پیشروی
becalms
U
از پیشرفت بازداشتن
becalming
U
از پیشرفت بازداشتن
progresses
U
پیشرفت کار
capability
U
استعداد پیشرفت
developmental stage
U
مرحله پیشرفت
progresses
U
پیشرفت پیشروی
progresses
U
پیشرفت کردن
economic progress
U
پیشرفت اقتصادی
progressed
U
پیشرفت کار
further
U
پیشرفت کردن
becalmed
U
از پیشرفت بازداشتن
furthering
U
پیشرفت کردن
achievement test
آزمون پیشرفت
to unfold
U
پیشرفت کردن
academic achievement
U
پیشرفت تحصیلی
here goes
<idiom>
U
پیشرفت کردن
obstructionist
U
از پیشرفت کارمجلس را از
make a dent in
<idiom>
U
پیشرفت کردن
scholastic achievement
U
پیشرفت تحصیلی
to make progress
U
پیشرفت کردن
achievement motive
U
انگیزه پیشرفت
progress
U
پیشرفت کردن
accomplishment quotient
U
بهر پیشرفت
beat
U
پیشرفت زنش
beats
U
پیشرفت زنش
development
U
رشد پیشرفت
n achievement
U
نیاز پیشرفت
developments
U
رشد پیشرفت
achievement need
U
نیاز پیشرفت
progress of negotiations
U
پیشرفت مذاکرات
reaction progress
U
پیشرفت واکنش
to make headway
U
پیشرفت کردن
blooming
U
پیشرفت کننده
to gain ground
U
پیشرفت کردن
the a of the army
U
پیشرفت ارتش
technological improvement
U
پیشرفت فنی
technical progress
U
پیشرفت فنی
progressing
U
پیشرفت کار
come along
U
پیشرفت کردن
to make way
U
پیشرفت کردن
velocity of advance
U
تندی پیشرفت
achievement quotient
U
بهر پیشرفت
aq
U
بهر پیشرفت
Luddite
U
پیشرفت گریز
get ahead
<idiom>
U
پیشرفت کردن
achievement curve
U
منحنی پیشرفت
Luddites
U
پیشرفت گریز
accession
U
دخول پیشرفت
The way he eats his food disgusts
[revolts]
[repulses]
me.
U
به نحوه ای که او
[مرد]
غذا می خورد حال من را بهم می زند.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com