English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
heavy armed U سنگین اسلحه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
phalanx U دسته بهم فشرده پیاده نظام سنگین اسلحه
phalanxes U دسته بهم فشرده پیاده نظام سنگین اسلحه
Other Matches
inspection arms U سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
preyer U دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
brigand U دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
raider U دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
robber U دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
heister [American E] U دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
bandit U دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
weapons U اسلحه
unarmed U بی اسلحه
armless U بی اسلحه
weapon U اسلحه
bare handed U بی اسلحه
triggers U ماشه اسلحه
arm U اسلحه گرم
single shot U اسلحه تک تیر
thumb U شستی اسلحه
thumbed U شستی اسلحه
weaponry U اسلحه سازی
thumbing U شستی اسلحه
thumbs U شستی اسلحه
stoppage U گیر در اسلحه
stoppages U گیر در اسلحه
ordnance U اسلحه ومهمات
armouries U اسلحه خانه
armouries U اسلحه قوزخانه
armoury U اسلحه خانه
side arms U اسلحه کمری
light armed U سبک اسلحه
triggered U ماشه اسلحه
trigger U ماشه اسلحه
firearms U اسلحه گرم
weaponary U مربوط به اسلحه
maximum range U بردنهایی اسلحه
Elaborate U اسلحه بزرگ
side arm U اسلحه کمری
safety lock U ضامن اسلحه
Ten firearms . U ده قبضه اسلحه
armory U اسلحه خانه
shooting iron U اسلحه گرم
piece U اسلحه گرم
pieces U اسلحه گرم
firearm U اسلحه گرم
armoury U اسلحه قوزخانه
armourer U اسلحه ساز
weapon U اسلحه حربه
holster U جلد اسلحه
weapons U اسلحه حربه
cold steel U اسلحه سرد
antiaircraft U اسلحه ضد هوایی
repeating firearm U اسلحه خودکار
arm of precision U اسلحه دقیق
armorer U اسلحه ساز
d. armour U اسلحه دفاع
misfire U گیرکردن اسلحه
fire arms U اسلحه ی گرم
misfires U گیرکردن اسلحه
holsters U جلد اسلحه
misfired U گیرکردن اسلحه
to decommission weapons U اسلحه ها را از کار انداختن
light infantry U پیاده سبک اسلحه
velite U سرباز سبک اسلحه
lift fire U زیادکردن برد اسلحه
muzzle U دهانه لوله اسلحه
to decommission weapons U اسلحه ها را غیردایر کردن
armor bearer U حامل اسلحه زرهدار
to sight gun U نشان کردن اسلحه
cleaning rod U سمبه نظافت اسلحه
To lay down ones arms . U اسلحه رابزمین گذاشتن
hold-up U با اسلحه سرقت کردن
armory U کارخانهء اسلحه سازی
hold up U با اسلحه سرقت کردن
armorer U نگهبان اسلحه زراد
gunrunner U قاچاقچی اسلحه و مهمات
muzzling U دهانه لوله اسلحه
magazine U مخزن خشاب اسلحه
ordnance U مربوط به اسلحه و مهمات
muzzled U دهانه لوله اسلحه
poppers U اسلحه صدا دار
stock U دسته ابزار و اسلحه
muzzles U دهانه لوله اسلحه
disassemble U بازکردن اسلحه یا موتور
biathlon U اسکی صحرانوردی با اسلحه
missile U اسلحه پرتاب کردنی
chamber U خزانه فشنگ در اسلحه
chambers U خزانه فشنگ در اسلحه
ranging U تنظیم کردن اسلحه
hold-ups U با اسلحه سرقت کردن
magazines U مخزن خشاب اسلحه
missiles U اسلحه پرتاب کردنی
popper U اسلحه صدا دار
cant U اسلحه را درهدفگیری کمی کج کردن
caliber U قطر داخلی لوله اسلحه
bores U قطر داخلی لوله اسلحه
bore U قطر داخلی لوله اسلحه
gun running U واردکردن اسلحه درکشوری بطورقاچاق
gunfighter U کسیکه با اسلحه گرم میجنگد
firing pin U سوزن گلنگدن اسلحه اتشی
clang U صدای بهم خوردن اسلحه
light horse U سوار نظام سبک اسلحه
gun-running U واردکردن اسلحه درکشوری بطورقاچاق
freeing U کمی محدودیت نوع اسلحه
to be packing [heat] [colloquial] U اسلحه ای با خود حمل کردن
to pack a weapon [colloquial] U اسلحه ای با خود حمل کردن
to carry a weapon U اسلحه ای با خود حمل کردن
to call to arms U اعلام دست به اسلحه کردن
clanged U صدای بهم خوردن اسلحه
clanging U صدای بهم خوردن اسلحه
To drow ( pull ) a gun on some one . U بروی کسی اسلحه کشیدن
clangs U صدای بهم خوردن اسلحه
free U کمی محدودیت نوع اسلحه
freed U کمی محدودیت نوع اسلحه
arm U اسلحه دستهء صندلی یا مبل
frees U کمی محدودیت نوع اسلحه
shooting position U حالت بدن و اسلحه در تیراندازی
hussar U سرباز سواره نظام سبک اسلحه
karate U فن ژاپونی دفاع بدون اسلحه کاراته
flatling U زده شده از طرف پهن اسلحه از پهنا
big bore U اسلحه دارای کالیبر بزرگ بیش از 220
tacit U تعهد کنترل اسلحه بین دو یاچند کشور
brigands U سارق مسلح سرباز پیاده سبک اسلحه
brigand U سارق مسلح سرباز پیاده سبک اسلحه
flatlings U زده شده از طرف پهن اسلحه از پهنا
boresight U میزان کردن لوله و مگسک اسلحه در هدفگیری
judo U فن دفاع بدون اسلحه ژاپونی کشتی جودو
barrel U قسمت کلفت چوب بیس بال لوله اسلحه
assembly U بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
barrels U قسمت کلفت چوب بیس بال لوله اسلحه
double U دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
doubled U دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
doubled up U دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
heavy lift U حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
contraband of war U قاچاق اسلحه ومهمات جنگی و متفرعات ان از قبیل بنزین و لاستیک
to frisk [a person] U دست روی بدن کسی کشیدن [در جستجو برای اسلحه یا مواد مخدر]
break U حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
breaks U حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
lumpier U سنگین
stodgy U سنگین
heavies U سنگین
onerous U سنگین
lumpiest U سنگین
heavier U دل سنگین
exacting U سنگین
heavies U دل سنگین
heavier U سنگین
lumpy U سنگین
massive U سنگین
cumbersome U سنگین
extensive U سنگین
cloggy U سنگین
carking U سنگین
massively U سنگین
saturnine U سنگین
pressuring U سنگین
heavy footed U دل سنگین
pressures U سنگین
pressured U سنگین
pressure U سنگین
weighty U سنگین
weightiest U سنگین
weightier U سنگین
hard water U اب سنگین
burdensome U سنگین
laden U سنگین پر
overweight U سنگین تر از حد
heaviest U دل سنگین
lumberingly U سنگین
heavy U سنگین
hulky U سنگین
high proof U سنگین
waterlogged U سنگین
heaviest U سنگین
largo a U سنگین
navol U اب سنگین
lumpish U سنگین
heavy U دل سنگین
logy U سنگین
ponderous U سنگین
loggy U سنگین
mim U سنگین
heft U سنگین
heftiest U سنگین
hefty U سنگین
staid U سنگین
unwieldy U سنگین
heavy water U اب سنگین
weighted U سنگین
weight ton U تن سنگین
heftier U سنگین
to pound a long U سنگین رفتن
deep mourning U عزاداری سنگین
heavy petroleum U نفتخام سنگین
heavyweights U سنگین وزن
sadiron U اتوی سنگین
to sit heavy on the stomach U سنگین بودن
to weigh heavy U سنگین بودن
heavyweight U سنگین وزن
heavyweight U بزرگ و سنگین
titan crane U جرثقیل سنگین
grand opera U اپرای سنگین
d. of hearing U سنگین گوش
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com