English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
rapid U سریع العمل چابک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
rough and ready U سریع العمل
responsive U دارای عکس العمل سریع جواب گو
triggerman U ادمکش سریع العمل درمیان جماعت اوباش
first fire mixture U خرج انفجاری یا چاشنی انفجاری سریع العمل چاشنی اولیه
rollover U استفاده از بافر بین صفحه کلیدوکامپیوتر برای تامین ذخیره سریع کلیدبرای ماشین نویسهای سریع که چندین کلید را خیلی سریع انتخاب می کنند
divert action U عکس العمل متضاد عکس العمل مخالف
marine express U کالای سریع الحرکت از راه دری_ا سیستم حمل و نقل سریع دریایی
dma U اتصال سریع و مستقیم بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی کامپیوتر که مانع دستیابی به توابع خواندن داده میشود
dma U CI واسط که ارسال داده سریع بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی فراهم میکند معمولاگ کنترولی از طریق CPU متوقف میشود
snap pass U پاس سریع با پیچش سریع مچ
kittle U چابک
nimbler U چابک
nimble U چابک
adroit U چابک
swifts U چابک
speediness U چابک
nimblest U چابک
quick U چابک
swiftest U چابک
clever U چابک
gleg U چابک
light footed U چابک
light heeled U چابک
lightsome U چابک
lissom or some U چابک
lissome U چابک
quick in action U چابک
rath U چابک
rathe U چابک
speedy U چابک
swift U چابک
swifter U چابک
lissom U چابک
agile U چابک
cleverer U چابک
cleverest U چابک
perkier U چابک
perkiest U چابک
perky U چابک
friskier U چابک
friskiest U چابک
frisky U چابک
spry U چابک
quicker U چابک
quickest U چابک
jimmy U چابک دست
handy U چابک چالاک
horse breaker U چابک سوار
light foot U چابک سبک پا
handiest U چابک چالاک
fine fingered U چابک دست
nimble fingers U چابک دستی
skelp U چابک سیلی
handier U چابک چالاک
agile U فرز و چابک
jockey U چابک سوار
feisty U فراوان چابک
nimble fingered U چابک دست
light fingers U چابک دستی
jockeys U چابک سوار
brisker U چابک باروح
jimmies U چابک دست
equestrian U چابک سوار
brisk U چابک باروح
skelpit U چابک سیلی
fly U چابک وزرنگ
briskest U چابک باروح
volitant U چابک چالاک
volant U چابک سبک روح
trotter U شخص چابک و پرکار
trotters U شخص چابک و پرکار
postboy U چاپار چابک سوار نامه رسان
speedy U سریع السیر سریع
speediness U سریع السیر سریع
commissions U حق العمل
premium U حق العمل
premiums U حق العمل
factorage U حق العمل
commission U حق العمل
brokerage U حق العمل
brokage U حق العمل
commission fee U حق العمل
commissioning U حق العمل
responds U عکس العمل
responded U عکس العمل
commission agent U حق العمل کار
commissioners U حق العمل کار
reactions U عکس العمل
reactive effect U عکس العمل
reaction U عکس العمل
factorage U حق العمل کاری
commissioner U حق العمل کار
resilient U عکس العمل
respond U عکس العمل
factor U حق العمل کار
prompt U عکس العمل
reflex force U فشارعکس العمل
prompted U عکس العمل
factors U حق العمل کار
prompts U عکس العمل
reactional U عکس العمل
repercussion U عکس العمل واکنش
n address instruction U دستور العمل با N نشانی
reflex force U نیروی عکس العمل
reaction U انفعال عکس العمل
response U عکس العمل به دلیلی
coefficient of subgrade reaction U ضریب عکس العمل
responses U عکس العمل به دلیلی
modulus of subgrade reaction U ضریب عکس العمل
reflex U عکس العمل غیرارادی
reflexology U عکس العمل شناسی
transfer instruction U دستور العمل انتقال
reactors U عامل عکس العمل
pseudoinstruction U شبه دستور العمل
retaliation U عکس العمل متقابل
commission U حق العمل مامور شدن
reactor U عامل عکس العمل
actual instruction U دستور العمل واقعی
armature reaction U عکس العمل ارمیچر
interaction U عکس العمل متقابل
immediate action U عکس العمل فوری
background count U عکس العمل تشعشع
reaction force U نیروی عکس العمل
reaction time U زمان عکس العمل
latency U دوره عکس العمل
reflexes U عکس العمل غیرارادی
commissions U حق العمل مامور شدن
commissioning U حق العمل مامور شدن
factor U حق العمل کار نماینده
reactions U انفعال عکس العمل
factors U حق العمل کار نماینده
reaction curve U منحنی عکس العمل
on commission U بطورحق العمل کاری
reaction equation U معادله عکس العمل
shiping agent U حق العمل کار بارگیری کشتی
reaction of support U عکس العمل تکیه گاه
return U مراجعت کردن عکس العمل
reacting U عکس العمل نشان دادن
commissions U حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
react U عکس العمل نشان دادن
returned U مراجعت کردن عکس العمل
returning U مراجعت کردن عکس العمل
returns U مراجعت کردن عکس العمل
reacted U عکس العمل نشان دادن
commissioning U حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
reacts U عکس العمل نشان دادن
commissioning U حق العمل کاری امانت فروشی
commission U حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
commission U حق العمل کاری امانت فروشی
commissions U حق العمل کاری امانت فروشی
He was too quick for her and jinked away every time. U او [مرد] برای او [زن] خیلی چابک بود و هربار با تغییر جهت از دست او [زن] در می رفت.
backlash U عکس العمل سیاسی واکنش شدید
acoustic circuit U مدار عکس العمل انفجار صوتی
deadbeats U زدن ضربه بدون برگشت وعکس العمل
deadbeat U زدن ضربه بدون برگشت وعکس العمل
boomerangs U عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomeranging U عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomeranged U عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomerang U عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
operation U درستور العمل ریاضی که بر روی داده انجام میشود
antigen U مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
interactive U پردازش آن و اعمال عکس العمل بلاد رنگ روی آن
antigens U مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
dummies U محصول کپی برای بررسی عکس العمل مشتری به طرح
dummy U محصول کپی برای بررسی عکس العمل مشتری به طرح
del credere U ضمانت فروشنده حق العمل کار نسبت به معتبر بودن خریدار
reaction time U زمان اماده شدن یکان برای عکس العمل به دستورات
reactionpropulsion U سیستم پرتاب جت با استفاده از نیروی عکس العمل گازهای خروجی از یک لوله
anthropomorphic software U نرم افزاری که به آنچه کاربر می گوید عکس العمل نشان میدهد
interactive U سیستم نمایش که قادر به عکس العمل نشان دادن به ورودی مختلف کاربر است
hydrofoils U سطح صاف یا موربی که دراثر حرکت اب از خلال ان بحرکت وعکس العمل دراید وغالبابشکل پرده یا باله ای ست
hydrofoil U سطح صاف یا موربی که دراثر حرکت اب از خلال ان بحرکت وعکس العمل دراید وغالبابشکل پرده یا باله ای ست
commision agent U نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
fire fighting U عکس العمل نسبت به اتش دشمن مبارزه با اتش سوزی
fail safe U ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail-safe U ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
liven U چابک شدن با روح شدن
prompt U سریع
spanking U سریع
spankings U سریع
rapid U سریع
swiftest U سریع
accelerator U سریع
accelerators U سریع
gleg U سریع
rather U سریع تر
swift U سریع
wing footed U سریع
swifts U سریع
sudden U سریع
sweepy U سریع
galloping U سریع
prompts U سریع
prompted U سریع
swifter U سریع
snell U سریع
slash U ضربه سریع
precipitating U خیلی سریع
precipitates U خیلی سریع
slapped U ضربت سریع
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com